وضع موجود، بنظر میرسد که وضعی ست غمبار و سخت بحرانی. اگرچه، گستردگی و عمق این بحرانها درد آنگیزو رنج اور است، اما، خوی بدان، آنرا ممکن است عادی جلوه گر نماید. مثل، زندگی در یک اقتصاد ورشکسته که با چاپ اسکناس های بی ارزش میگردد. که هرچه علت آن باشد، گذاردن لقمه نانی در دهانی گرسنه را هم دشوار نموده است. ادامه سرکوب و سختگیری اعتراضات و اعتصابات حرفه ای و صنفی و بسیاراز مسائلی دیگر، از جمله  مسئله حجاب و عفاف که لایحه ان پس از 45 سال، در روز های اخیر بتصویب مجلس ولایت رسید.

تردیدی نیست، اکثریتی عظیم در جامعه، هماکنون، ازورشکستکی اقتصادی درد میکشند و رنج میبرند، درد و رنجی که از ضعف و کمبود نیروهای تولدید ملی در پاسخ به نیازها وضرورتها مادی در گذراندن زندگی روزانه و ماهانه و سالانه ریشه بر میگیرد. که خود سبب درد های مشترک دیگری میشود. مثل، افزایش بیکاری، تورم، فقر و فساد و گرسنگی، اعتیاد و قاچاق مواد مخدره و فحشا، همچنین، کمبود خانه سازی و اجاره های سنگین که گاهی با حقوق ماهانه هم نمیتوان استطاعت اجاره دستکم یک اطاق را داشت. وقتی خانه و اطاق اجاره ای هم پیدا نمیشود، به اجاره پشت بامها و یا زیرزمینها باید پرداخت که معمولا، استطاعت آنها راهم ندارند. چه بسا، بسیاری یا در خیابانها می خسبند و یا در گورهای تهی، شب را بروز میرسانند. متوسط ها به طبقات و اقشار پائینتر جامعه، پیوسته و هر روز شدت بیشتری مییابد و  پائینی ها، به پائینتر فرو میغلتند.

 دردهایی هم هست که همگان از آنها رنج میبرند، چه بخواهند  و چه نخواهند، کم یا زیاد، بیرون از دایره کنترل آنهاست. مثل، پوچی ارزش ریال نسبت به دلار، آب و هوای آلوده، ویرانی محیط زیست، خشکی رودخانه ها و دریاچه ها، راه ها و جاده هایئکه که به جاده های مرگ شهرت یافته اند. اتومبیل هایی که به ارابه های مرگ معروف گشته اند، پراید، اتومبیلی که سازنده و تولید کننده اصلی آن، سالهاست که تولید این اتومبیل را متوقف ساخته است. عدم هرگونه ابزار ایمنی در محل کار کارگران. همین هفته پیش بود که بیش از 50 تن از کارگران معدن جان خود را در نتیجه انفجار گاز متان باختند، گازی که با نصب یک دستگاه ارزان قیمت سنجش گاز، میتوانست از این حادثه ناگوار جلو گیری کند. غم انگیزتر انکه در یابی اکثر کارگران دستمزدی نزدیک به 12 میلیون در یافت میکردند، در حالیکه خط رسمی فقر بیش از 20 میلیون تومن است.

بزعم این نگارنده، مادر تمام بحرانهایی که هم اکنون کشور ما با آن رو بروست، از ورشکستگی اقتصادی گرفته تا بحران کمبود انرژی و نابودی محیط زیست، و نا ارامیها و سرکوب هرگونه اعتراض و اعتصابی، دستگیری و زندانی و شکنجه و اعدام که طبق امار رسمی در ماه گذشته از رقم صد نفر همدر گذشته است. این و همه مصیبت هایی که گریبان جامعه را سخت میفشرد، همه ریشه برگیرند از الودگی دین با قدرت، پدیده ای که در 1357 ظهور یافت و به برآمدن استبداد مضاعف دین و قدرت منجر گردید. چه، تمامی تناقضات درونی نظام، از تضاد ساختاری ولایت فقیه با نهاد ریاست جمهوری گرفته تا تناقض و خصومت، بین بیت رهبر و مجلس نمایندگان ولایت، همه ناشی از معجون و یکتائی دین و قدرت بر میخیزد.

 لازم بیادآوریست که اینجا، از دینی سخن میرانیم که از قدرت، جدائی ناپذیر است. چه قدرت در ذات دین نهاده شده است، دینی  که بر باور به یکتائی و یگانگی الله بنیان گذاری شده است، بر بنیان خدایی که بجز او خدای دیگری نیست، بعنوان یک حقیقت چون و چرا ناپذیر، باوریست که نمیتواند بازتابنده چیز دیگری جزباور به قدرت باشد، همچنانکه لاالله الا الله است حقیقت مطلق و نهای ست،  حقیقتی که پرچم آن را هم جمهوری اسلامی و هم گروهای آدمخواری همچون داعش و همکیشان شان بر دوش خود میکشند.

یکی شدن دین و قدرت در اروپا، با خود برای سالیان دراز و طولانی، سیاهی و تاریکی بهمراه آورد، دورانی که کلیساها بر آن حکومت میکردند. حال آنکه حوزه های علیمه و مساجد و هیئت ها و حسینه ها، برهبری آخوند خامنه ای و بیش از چهارصد هزار طلبه پراکنده در نهادهای گوناگون قدرت، بنام الله بر تمامی کشور سلطه انداخته اند. پس چه باک اگراز سلطه استبداد مضاعف دین و قدرت سخن بگوئیم بدون آنکه بویژهگیهای هریک بپردازیم.

بدون تردید، دوام و بقای حکومت آخوندی را میتوان به چهره دوگانه دین و قدرت نسبت داد. چرا که نظامی که در آن دین و قدرت را نتوانی از هم جدا و یا از یکدیگر تشخیص بدهی، در ان نه مسئول بیابی و نه آن مجری مسئول پذیر. آیا، تا کنون کسی بدلیل عدم لیاقت و شایستگی و یا ورشکستگی یک شرکت مالی و یا تجاری و یا صنعتی، در دادگاه های نظام محاکمه شده است؟ نیاز به توضیح نیست که در جامعه ایکه نه رئیس روسای تمامی دستگاه عظیم بروگراسی دولتی، ولی فقیه، مسئول است و نه مجریان فرامین او، چگونه میتوانی از ورشکستگی اقتصادی و سیاسی و در بحران در عرصه های دیگر نجات پیدا کنی. عدم تصمیم گیرنده، و یا رهبر، مسئول و یا مجری مسئول هم تولید نمیکند، عاملی که خود سبب رشد و گسترش پدیده فساد، رانت خواری و رشوه گیری و روابط خانگی میگردد در ساختاری بروکراتیک که قرار است بر اساس اصل و اصول علمی بگردش در آید. این، نیز،  موجب رشد قشری میگردد، اعم از معمم یا مکلا، که منافع و منزلت شخصی را ارجح بر هر چیز دیگری میدانند، بویژه منافع و ثروت ملت.

حال اگر جامعه ما، دائم دچار بحران است بآن دلیل است که چندان ساده نیست که قدرتمدار را از دینمدار تشخیص داد بان امید که  شاید بتوانی یکی را از دیگری جدا ساخته و در جایگاه مسنول نشاند. در حالیکه بسیار ساده تر است بر علیه ساختار قدرت خیز بر داشتن و تسخیر آن . چون مردمان را راحتر در تخریب دستگاهی سرکوبگر و ستم پیشه، میتوان بهیجان آورد ووارد میدان مبارزه نمود، همچنانکه جنبش ضد شاهی در اندک مدتی جان گرفت و همه هرچه بود بتخریب و ویرانی کشاند. اما، ساختار حکومت اخوندی در درون خود ساختار دین را هم دارد. یعنی که آخوند بنام الله بود که بر منبر قدرت صعود و نمود خطبه دین و قدرت را باهم یکی نمود. بنام الله بود که آخوندها شمشیر میزندند و سر ها را ار تن جدا مینمودند. بنام دفاع از باورها و ارزشهای اکثریت جامعه بود که حکومت آخوندی دست یاعدام و کشتار سران رژیم گذشته بر بام نشیمنگاه امام خمینی میزد. بنام آلله بود که دست بگروگانکیری آمریکائیها زدند و  جنگ با صدام را بیهود هشت سال ادامه دادند. بنام الله بود که دست به قتل عام زندانیان سیاسی و کشتار مخالفین در داخل و خارج زدند. بنام الله بود که  قتل های زنجیره ای را راه اندازی نمودند. بنام الله بود که زن ستیزی و آذیت و ازار زنان با ابزار راه اندازی انواع گشت های دینی، مثل گشتهای ثارالله و انواع گشتهای ارشاد که امروز باید حجابانان و ماموران طرح نور و سفیران ولایت راه بدان افیود.

یعنی که در شرایط موجود، گرداننده اصلی نظام کسی نیست مگر اخوند خامنه ای، رهبری که در تبعیت از امام خمینی از ریختن هر خونی بنام الله، کوچکترین تردیدی بخود را ه نداده و نمیدهد. در چنین شرایطی سوالی که پیش میآید آن است که اگر آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای،  بنام الله سرها را بزمین  میافکنند، رهبر آینده ما بنام چه کسی و یا چه آرمانی، مردم را بعدم تسلیم و اطاعت و نا فرامانی، از فرمانروای کنونی، فرا میخواند؟

اما، نیروهای آخوند ستیز باید بحکومت سرکوبگر اسلامی بیاموزند که اینبار، خصم حکومت، بنام زن زندگی آزادی ست که وارد میداد مبارزه میگردد. که زن زندگی ازادی، جهانی را ارائه میدهد که در آن زن و مرد یار و همکار و همدرد و برابر با مرد است. بنام زن زندگی آزادی، یعنی که در هر چیزی که مرد آزاد است زن هم آزاد است. بنام زن زندگی و آزادیست که انسان منزلت و کرامت خویش را باز میییابد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com                 fmonjem@gmail.com