سخنی با چپ
آذر ماجدی
رژیم اسلامی حاصل شکست انقلاب ۵۷ و یک رژیم چنج آمریکایی – غربی بود. کوشیدند رژیم اسلامی را حاصل و نتیجه انقلاب۵۷ قلمداد کنند. به انقلاب صفت اسلامی الصاق کردند و از رفراندوم مسخره و پوچ استفاده نمودند تا این روایت را مُهر و موم کنند. هر چند که قیام بهمن ماه توسط نیروهای چپ و اشغال زندان ها و آزار کردن زنرانیان سیاسی یک دست انداز مهم در سناریوی شان ایجاد کرد و مجبور شدند که شمشیر را زودتر از زمان پیش بینی شده از رو ببندند.
آمریکا به تنهایی در طول جنگ سرد ۷۲ کودتا سازمان داده و در روند تغییر و تحول در بسیاری حکومت ها دخالت مستقیم داشته است، اما یک رژیم چنج، با این ابعاد در کشوری مثل ایران که موقعیت سوق الجیشی مهمی در منطقه دارا بوده است و با در نظر گرفتن مساله نفت، حائز اهمیت بسیار است و شاید بتوان گفت اولین در نوع خود بود. لازم است یک نکته در توضیح تفاوت رژیم چنج و کودتا اعلام شود. کودتای نظامی نقش مستقیم آمریکا و عامل زور و سرکوب را برجسته می کند، اما رژیم چنج بر مبنای یک سناریوی ساختگی و دروغین بعنوان پیروزی جنبش انقلابی قالب می شود. به این معنا یک سناریو و رژیم را به مردم میاندازند و به آنها تلقین می کنند که پیروز شده اند. همان اتفاقی که در سال ۱۳۵۷ افتاد. با یک تیر دو نشان زدند، در مقابل چپ و کمونیسم یک سد بزرگ قرار دادند (تجربه کشتار رژیم اسلامی این امر را به اثبات رساند) و همچنین اولین مهرۀ مهم و تعیین کننده در ایجاد قطب اسلامی، پروژه ای که با کارتر و برژینسکی آغاز (پروژه معروف به کمر بند سبز) سپس در تز «جنگ تمدنها» ی سامیوئل هانتینگتون فرموله شد و از سال ۲۰۰۱ مستقیما و صریحا این تز با بمباران و کشتار و ویرانی در منطقه تحت نام جنگ با تروریسم اسلامی تداوم یافته است.
طرح حاکم کردن یک رژیم اسلامی در ایران عمدتا باز و بدون پرده پوشی انجام گرفت: کنفرانس گوادولوپ، سفر ژنرال هویزر آمریکایی به ایران و عازم کردن شاه و راه اندازی یک هواپیمای دربست ایر فرانس توسط دولت فرانسه برای حمل خمینی و دار ودسته اش، بعضا همکاران نزدیک سازمان سیا، همه در مقابل چشمان جهانیان روی داد. اما موفق شدند این روایت دروغین را به اکثر مردم بیاندازند. حتما اگر در آن زمان اعلام می کردی که این یک رژیم چنج سازمانیافته توسط آمریکاست؛ متهم می شدی که داری "تئوری توطئه" شایع می کنی!
ناآگاهی، عدم هوشیاری و خوشباوری زمینه را برای موفقیت این رژیم چنج خونبار مهیا ساخت. باید از تاریخ بیاموزیم. اکنون مشاهده چهار دهه کشتار و ویرانی سازمانیافته توسط آمریکا و غرب در منطقه، آفریقا، آمریکای لاتین، در یک کلام دنیا، باید هشیارمان کرده باشد که آمریکا و غرب هیچ نقطه ای از جهان را به حال خود رها نمی کنند؛ با رژیم چنج، کودتا، راه اندازی جنگ و انداختن گروه های تروریست به جان مردم، آن کشور یا ناحیه را تحت کنترل خود در می آورند، مردم را به بردگی می کشانند، منابع را می چاپند، مردم را از هر نوع مدنیتی محروم می کنند. راه دور نباید رفت: افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، فلسطین، سودان، سومالی، نیجر، کنگو و ... لیست بلند بالاست. مشاهده تلاش های صریح و وقیحانه اسرائیل برای گسترش جنگ در منطقه و پشتیبانی صد در صد آمریکا و غرب دیگر نباید برای کسی شک و شبهه ای باقی گذاشته باشد.
اما مساله رژیم چنج در میان جنبش چپ بسیار بحث برانگیز است. برای برخی حکم "جن و بسم الله" را یافته است. بنظر می رسد بعضی اشاره به احتمال رژیم چنج را انحرافی می دانند؛ چرا؟
همانطور که در بالا اشاره شد، جنبش چپ و کمونیستی در ایران باید از هر جریان دیگری نسبت به این مساله هشیارتر باشد؛ تجربه خونین شکست انقلاب ۵۷ را در خورجین تجربیاتش دارد. ویرانی و کشتار میلیون ها نفر در منطقه را عملا به چشم دیده است؛ خیزش های انقلابی در سوریه و لیبی و تونس و مصر را مشاهده کرده است که چگونه سرکوب و به خون کشیده شدند. سرکوب جنبش اعتراضی رادیکال و چپ در سودان را دیده است. درباره حاکمیت برده داری در هائیتی و کودتا پس از کودتا در این جزیره بخت برگشته شنیده است. علیه نابودی عراق تحت نام برقراری دموکراسی، در خیابان راهپیمایی کرده است. با این همه چگونه ایران قرار است تافته جدا بافته باشد؟ آیا غرب را دوست می دانند، به غرب توهم دارند یا جنبش کارگری و انقلابی در ایران را تسخیر ناپذیر می شمرند؟
به این سوال باید عمیقا اندیشید. تنها پاسخی که بنظر محتمل و منطقی می رسد، این نکته است که طرح مساله خطر رژیم چنج را برای توده ها دلسرد کننده و روحیه شکن می دانند. قرار است بدون شک و تردید برزمیم! این شیوه برخورد و نگرش پوپولیستی است. این روش با روش حاکم بر چپ ۵۷ که خواهان انقلاب دموکراتیک بود و غیر از بورژوازی کمپرادور بقیه را در جبهه انقلاب می دانست در ماهیت فرق چندانی ندارد. یک فرق عمده میان چپ این دوره و سال ۵۷ در برخوردشان به مساله زن است. آنموقع اکثریت اخلاقیات مذهبی و عقب مانده ضد آزادی زن داشتند، اکنون همه بر آزادی زن قسم می خورند و جزء "زن، زندگی، آزادی" شعار دیگری را حاضر نیستند بپذیرند. اما با وجود این اختلاف ظاهرا ۱۸۰ درجه ای روش شان یکسان است؛ تفاوتی نکرده است؛ دنباله روی از فضای حاکم و پاپولار!
سوال پایه ای در مقابل طبقه کارگر، توده های تحت ستم مردم، جنبش های آزادیخواه و برابری طلب اینست که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، چی؟ چه نظامی باید بجای آن بنشیند؟ چه مولفه هایی باید حاکم شود؟ مردم در اساس چه می خواهند؟ کمونیسم باید پاسخ به این سوال را بروشنی داشته باشد، برای آن برنامه بریزد و سازمان دهد. انقلاب کارگری، سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم این پاسخ ماست. شعار ما روشن است: آزادی، برابری، رفاه. آیا ما برای این امر مهم آماده ایم؟ آیا داریم برای آن سازمان می دهیم؟ آیا داریم مقدمات آنرا فراهم می کنیم؟ یا فقط شعار می دهیم و تهییج می کنیم؟ آیا امیدمان اینست که از طریق آژیتاسیون انقلاب کارگری را به پیروزی برسانیم؟ آیا به نیروی خود متوهمیم؟ باید به این سوالات بطور جدی اندیشید، تحلیل کرد و برای آن پاسخ یافت. آنچه اکنون مشاهده می شود نسخه یک شکست تلخ است.
چرا مهم است که بطور جدی به مقوله رژیم چنج اندیشید و برای آن راهیابی کرد. آمریکا و غرب روشن است که براحتی اجازه نخواهند داد چپ و سوسیالیسم و کارگر بر جامعه ایران حاکم شود. بیش از یک قرن است که غرب؛ بریتانیا و آمریکا، با کودتا و رژیم چنج مانع اعمال اراده مردم در ایران شده اند؛ یک دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری دیگر بر ایران تحمیل کرده اند. چرا باید اینقدر خوش خیال باشیم که در سال ۱۴۰۴ آمریکا این گزینه را کنار نهاده است؟ چه مولفه ای، چه منفعتی، چه هراسی باعث انصراف در تغییر حکومت در ایران شده است؟ برای این سوالات باید پاسخ داشت.
بحث بر سر این نیست که رژیم چنج قطعی و اجتناب ناپذیر است. بحث بر سر هشیاری به احتمالات، برنامه ریزی برای مقابله با آنها و پیشبرد امر سرنگونی انقلابی در ایران است. ما به عینه شاهد دخالت آمریکا و غرب از طریق ارائه روایت کاذب از جنبش انقلابی مردم در ایران هستیم؛ مشاهده می کنیم که چگونه چهره سازی و رهبر سازی می کنند، از جایزه نوبل گرفته تا اسکار و جایزه حقوق بشر و مدال افتخار از رئیس جمهور و نخست وزیر فرانسه و آلمان و قس علیهذا. (جوک بزرگ اخیر: مجله وگ روی جلدش عکسی از گوگوش چاپ کرده با این عنوان: "گوگوش صدای آزادی!" آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه؟)
با نادیده گرفتن خطر، خطر از میان نمی رود. باید در این مقطع از اپوزیسیون ناسیونال – فاشیست ایرانی آموخت که یک لحظه از بد و بیراه گفتن به کمونیسم و "مرگ بر کمونیسم" گفتن باز نمی ایستد. دشمنش را خوب می شناسد و برای آن دارد خود را آماده می کند. می داند که قدرت آرمان های کمونیستی درون جامعه، درون طبقه کارگر یک مانع بزرگ برای دستیابی به قدرت است، پس برای سرکوبش آماده می شود. اما جنبش چپ و کمونیستی بجای تعرض به این جنبش فاشیستی رسوا به دفاع از خود افتاده است. تاکتیک دفاع بجای تعرض را انتخاب کرده است.
خیزش انقلابی دو سال پیش جامعه را به یک معنا شخم زد. ریشه های آزادیخواهی و برابری طلبی عمیق تر در بطن جامعه نفوذ کرد. مردم توازن قوا را بطور جدی تغییر دادند. این خیزش پیروز نشد ولی دستاوردهایی مهم و ملموس داشت. تغییر توازن قوا در سطح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یکی از مهمترین دستاوردهای آن است. جنبش آزادی زن عملا و بطور دوفاکتو حجاب را در جامعه سرنگون کرده است. به عکس ها و فیلم ها نگاه کنید که چگونه حتی از زندان ها عکس های بدون حجاب منتشر می شود. تا زمانی که جمهوری اسلامی سر کار است، حجاب رسما و قانونا سرنگون نخواهد شد، زیرا حجاب بیرق رژیم اسلامی است. از اینرو شاهد عملیات های ایذایی رژیم خواهیم بود اما جامعه به پنج سال پیش برنخواهد گشت. به اعتراضات علنی، نامه نگاری، ارسال پیام از زندان ها نگاهی بیاندازید، متوجه شیفت مهم در توازن قوا خواهید شد.
حال باید برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی راه اندیشی و راهیابی کرد. آنچه در یادبودهای اخیر در دومین سالگرد خیزش انقلابی مشاهده می شد، بیشتر نوستالژی پوپولیستی است تا یک ارائه راه حل محکم برای پیشروی مبارزات تا مرحله سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی. به شیوه ای که الان چپ عمل می کند، دنیا را آب خواهد برد و چب را خواب.
اکنون جامعه ایران در مرحلۀ خطیری در تاریخ قرار دارد. جنبش سرنگونی طلبی در ایران وسیع و عمیق است. خواست ها و آرمان های چپ و سوسیالیستی در بطن جامعه ریشه دارد. دو سال پیش جنبش انقلابی نه تنها یک «نه» صریح و آشکار به کلیت رژیم اسلامی گفت بلکه به اپوزیسیون ناسیونال فاشیست نیز "نه" محکمی اعلام کرد. از اینرو نقشه رژیم چنج ظاهرا به استحاله تغییر شکل داد. هنوز هم دارند روی هر دو گزینه: رژیم چنج یا استحاله کار می کنند. بازی های اخیر فائزه رفسنجانی و ناسیونالیست فاشیست های ایرانی جلوه ای از تست این طرح است. در برابر، جنبش کارگری و کمونیستی باید با هشیاری این توطئه ها را افشاء و خنثی کنند و خود و جامعه را برای یک لحظه تاریخی و تعیین کننده، یعنی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی آماده سازند. کار ساده ای نیست؛ در شرایط کنونی جهان امری غول آساست. لذا باید با آگاهی و هشیاری کامل بر این امر تمرکز کرد.
نظرات