ایلکای
«یورگوس لانتیموس» بلافاصه پس از «مخلوقات بیچاره» (Poor Things) فیلم «انواع مهربانی» (Kinds of Kindness) را با «اما استون» ساخت. این کمدی تلخ که چند وقت پیش برای اولین بار در جشنواره کن اکران شد نقدهای مثبتی دریافت کرده و امتیاز آن در «راتن تومیتوز» بر اساس ۹ نقد به ۱۰۰ درصد رسیده است.
این فیلم از سه داستان تشکیل شده است: مردی که سعی دارد کنترل زندگیاش را به دست بگیرد؛ مأمور پلیسی که متوجه میشود همسرش پس از بازگشت از دریا فرد دگرگونی شده؛ و زنی که رهبری روحانی را جستوجو میکند. «ویلم دافو»، «هونگ چائو»، «جو آلوین»، «هانتر شیفر» و «مارگارت کوالی» دیگر بازیگران فیلم خواهند بود.
منتقدین هضم برخی از صحنههای فیلم جدید کارگردان یونانی را دشوار یافتهاند اما در مجموع وعده دادهاند که لانتیموس فیلم عجیب و غریب دیگری ساخته است.
«هالیوود ریپورتر» مینویسد: ««انواع مهربانی» شاید اثری در نتیجه ذائقه اکتسابی باشد، اما دست کم فیلمی است که دائماً شما را به این فکر میاندازد که فیلم به کدام سمت خواهد رفت. لانتیموس اگرچه خود را مدیون لوئیس بونوئل میداند اما گونه داستانسرایی خودش را دارد، و همین ویژگی به تنهایی سبب میشود که اثرش دلچسب باشد.»
«ایندیوایر» مینویسد: ««انواع مهربانی» که شادکامانه ناگوار است و در مرحله پس از تولید فیلم پرخرج «مخلوقات بیچاره» با «بودجه محدود» ساخته شده نمیتواند یک واکنش آلرژیک به موفقیتی در جریان اصلی فیلمسازی نباشد که کارگردان از آن لذت میبرد - یا دست کم از آن فیلم استفاده میکند - از وقتی که با «خرچنگ» (The Lobster) از یونانی به انگلیسی فیلم ساختن روی آورده.»
منتقد «ورایتی» مینویسد: «هرچه کمتر درباره «انواع مهربانی» بدانید تأثیرش بیشتر خواهد بود - اما بیتردید تمایل خواهید داشت که پس از دیدنش در موردش بحث یا تجزیه و تحلیلش کنید. معجونی عجیب برای نشاط بخشیدن و گیج کردن همزمان است، و ساختارش به شکلی است که حس میکنید بیوقفه سه اپیزود از بازسازی نیهیلیستی سریال «منطقه گرگومیش» (Twilight Zone) را نگاه میکنید. وقتی رویکرد پیچیده روابط میان بازیگران (به سبک «مگنولیا» (Magnolia) شاید بهتر میشد اگر میان سه بخش ارتباط بیشتری وجود میداشت.»
منتقد «ددلاین» نوشته است: ««انواع مهربانی» درباره وابستگی متقابل فراگیر میان قدرت بیرحم و فرمانبرداری رضایتمندانه است که در همهجا دیده میشود، و نشان میدهد که همه ما در بند آنیم. این باعث میشود که غمانگیزترین فیلم او باشد. البته، بسیار مضحک نیز هست.»
کنترل، نیاز انسان به کنترل و تأثیر کنترل بر انسان دغدغه اصلی و تم مشترک غالب فیلمهای یورگوس لانتیموس، فیلمساز موج سینمای عجیب یونان، بوده است که حالا دیگر در هالیوود فیلمسازی شناختهشده و تحسینشده به حساب میآید. با دو فیلم انگلیسیزبان اسکاری موفق در گیشه، «سوگلی» (The Favorite) و «بیچارگان» (Poor Things) فیلم جنجالی سال ۲۰۲۳ و برنده جوایزی متعدد، هر دو زنمحور و هر دو کمی ملایمتر از فیلمهای پیشین انگلیسیزبان و غیرانگلیسیزبان این فیلمساز و بالطبع ملموستر و آشناتر با ذائقه مخاطبان و جشنوارهها. فیلمهای یونانیزبان لانتیموس با مخاطب بیحوصله امریکایی که نمیتواند زحمت خواندن زیرنویس را به خود بدهد، ارتباط گسترده برقرار نمیکرد. گرچه به عنوان سینمای مستقل تحسین میشد. و فیلمهایی انگلیسیزبان بعدیاش که از بازیگر چهره هالیوودی بهره میبردند اما فضای بیگانه بیمارگونه و بیش از اندازه خشن و افراطیاش همچنان ارتباط را سخت میکرد.
به لطف «سوگلی» (The Favourite) که اولین همکاری اما استون با لانتیموس هم هست، و بعد «بیچارگان» هر دو با پروداکشن بزرگ و طراحی صحنه و لباس پرطمطراق و کلی دقت به جزئیات و نظم مورد نظر جریان اصلی برای جایزهپسند و مردمپسند شدن بود که لانتیموس تازه توانست زبان ارتباط با مخاطب گسترده را پیدا کند و حرفش را هم بزند. گرچه از نگاه ضد کاپیتالیستیاش کمی فاصله میگیرد و فیلمهایش بیشتر بعد فلسفی اخلاقی به خود میگیرند. این در «بیچارگان» به اوج خود میرسد. حالا لانتیموس بعد از کسب موفقیت جهانی و اعتبار یک فیلمساز بینالمللی تحسینشده با حمایت ستارههای امریکایی همچون اما استون و سایرین با فاصلهای اندک از آخرین فیلم موفقش، همین «بیچارگان» و با تقریباً با همان گروه بازیگران، دو فیلم دستکم سه بازیگر مشترک دارند، به جهان دلخواه خودش برگشته است. جهانی که پیش از این با نویسنده «دندان نیش» (Dogtooth)، فیلمی که نام لانتیموس را بر سر زبانها انداخت، «کشتن گوزن مقدس» (The Killing of a Sacred Deer) و «خرچنگ» (Lobster) ساخته بود و حالا دوباره در «انواع مهربانی» با هماو ساخته است. جهانی بیرحم که طبیعت انسان، عشق و مرگ را به یک اندازه دست میاندازد و ترسناک میداند.
«انواع مهربانی» فیلم آنتولوژی است، سه قصه نامرتبط اما با بازیگران یکسان را روایت میکند که در مضمون مشترکاند. این مضمون را پیش از شروع فیلم، همزمان با معرفی کمپانی سازنده و پخشکننده، با ترانه معروف و محبوب «رؤیاهای شیرین» گروه یوریتمیکس میشنویم که به عنوان اثری عامهپسند حضورش در ابتدای فیلم لانیتموس عجیب به نظر میرسد. ترانه میگوید: «رؤیاهای شیرین از اینها ساخته شده، من که هستم که بخواهم منکرش شوم. من تمام دنیا را چرخیدم و هفت دریا را، همه در پی چیزی هستند. بعضیها میخواهند از تو استفاده کنند، بعضیها میخواهند ازشان استفاده کنی. بعضیها میخواهند از تو سوءاستفاده کنند، بعضیها میخواهند ازشان سوءاستفاده کنی.»
لانتیموس و همکار دیرینهاش فیلیپو یا این شعر را برداشتهاند و بر اساس آن سه قصه درباره سه شکل رابطه هموابسته انسانی که در پویایی بین کنترلگر و کنترلشده در رفت و برگشت است، نوشتهاند. یا این ایدههای جداگانه را با محوریت کنترل به عنوان عنصر غالب بر روابط انسانی نوشتهاند و بعد شعر خانم لنکس را مناسب آن پیدا کردهاند. به نظر میرسد ایدهها پتانسیل آن را نداشتند که هر یک به فیلم بلند تبدیل شود، بنابراین، در یک آنتولوژی سه اپیزودی که به جز ارتباط معنایی و بازیگران مشترک و یک شخصیت محوری غایب به نام RMF (که بهتر است چندان درگیر کشف رمزش نباشیم، مگر آنکه خیلی دوست داشته باشیم بدانیم منظور آقای لانتیموس از این عنوان اختصاری چیست که آن نیازمند چند بار تماشای فیلم و کمی مطالعه بیشتر است)، ارتباط دیگری با هم ندارند.
اپیزود اول وجود کنترل در رابطه حرفهای انسان با نظام کاری را به نمایش میگذارد. اپیزود دوم بیرحمانه با پیرنگی عجیب و غریب و کمی نپخته به سراغ رابطه عاشقانه میرود و در اپیزود آخر که روی رابطه معنوی انسان دست میگذارد. بر خلاف عنوان فیلم (که کاش میشد آن بازی با کلمه Kind به معنای نوع و Kindness به معنای مهر را در ترجمه فارسیاش بیاوریم) هیچ خبری از مهربانی در فیلم نیست. یعنی از اساس خالقان این جهان برای مهربانی تعریفی قائل نیستند. آنچه را ما به نام مهر و مهربانی در روابط انسانی میشناسیم، بدهبستانی کنترلشده بین یک/چند کنترلکننده و یک/چند کنترلشونده میداند که به محض خارج شدن کنترلشونده از چرخه کنترلکننده به بیرحمانهترین شکل باز پس گرفته میشود.
این قصه در یک سطح تمثیلی کنایهآمیز به شکل و ماهیت رابطه انسان مدرن با نظام کار و جهان پیرو رسانه است. نظامی که برای ما تعیین میکند چگونه باید بپوشیم، چگونه باید به نظر بیاییم، چه کارهایی باید بکنیم، چه خانهای باید داشته باشیم، حتی چه همسری باید داشته باشیم (چه بازی هوشمندانه رندانهای با انتخاب بازیگر برای این نقش میکند و در عین حال، پروتکلهای تازه برابری نژادی در فیلمها را رعایت میکند) و به طور کلی، چه زندگیای باید داشته باشیم اگر به دستورات و فرمایشات رؤسای یک سیستم استثمارگر عمل کنیم و اگر نه، چگونه بیرحمانه از چرخه دور انداخته میشویم.
میتوان یک قدم از این فراتر رفت و نگاه فیلمساز را این چنین تعبیر کرد که از اساس نظم جهانی این چنین تعریف شده است، چون شکل دیگری از رابطه بین انسانها اصلاً نمیتواند وجود داشته باشد. یعنی همیشه یکی باید کنترلکننده باشد و یکی کنترلشونده. کنترلکننده هوش رسیدن به قدرت و استفاده از آن را دارد، بنابراین سلیقه و خط مشی تعیین میکند و کنترلشونده از خودش هیچ ندارد. حتی یک ترانه پاپ ساده را هم نمیتواند با کیبورد ساده درست تمرین کند. هیچ نقطه تعادل و تعاملی این میان وجود ندارد یا نمیتواند وجود داشته باشد یا نمیگذارند که وجود داشته باشد. این را وقتی در وجه شخصیتر روابط انسانی عمیق میشویم هم میبینیم. این همان چیزی است که لانتیموس در اپیزود دوم به نمایش میگذارد.
البته درباره لانتیموس معلوم نیست که لزوماً میخواهد حرف خاصی بزند یا اعتراض کند یا صرفاً دارد وضعیت ابسورد زندگی را بی قضاوت به نمایش بگذارد یا ترکیبی از همه اینها. طبق معمول از یک طراحی صحنه و لباس و قابها و تابلوهای زیبای ظریف بهره میبرد که در اپیزود اول بیشتر از سایرین به چشم میآید. جهان فیلم هرچه جلوتر میرود، آشفتهتر و خشنتر میشود.
اپیزود سوم که عجیبترین قصه فیلم را روایت میکند، این رابطه غالب و مغلوب در شکل رابطه مذهبی به نمایش میگذارد. اینجا اما استون نقش اصلی را بازی میکند و جسی پلمونس نقش همسرش را بازی میکند که بیشتر همسر سازمانی است. هر دو عضو یک فرقه هستند که اعضایش باید با هم روابط درونگروهی داشته باشند و خارج از گروه با کسی در ارتباط نباشند چون اگر باشند آنوقت دیگر آلوده به حساب میآیند (آلوده به ویروس انسانهای عادی ظاهراً) و نمیتوانند از مزایای گروه برخوردار باشند، مثل آب اشک دو رهبرش (ایده دیوانهوار لانتیموس و فیلیپو) به عنوان نماد پاکی. این فرقه یک هدف هم دارد و آن پیدا کردن یک مسیحاست. زنی که قابلیت زنده کردن مردگان را دارد. مارگارت کوالی نقش این مسیحا را بازی میکند که پیش از این در «بیچارگان» هم او را دیدهایم اما در «انواع مهربانی» بهخصوص اپیزود آخر بیشتر نقش دارد.
چرا مسیحا اوست، نمیدانیم؟ چشم روشن و موهای بلوند دارد. چطور پیدایش میکنند؟ اما استون او را در خواب میبیند و ظاهراً روح خواهر دوقلویش آدرسش را میدهد. انتخاب یک مسیحای زن عامدانه است و هدفش روشن است. جهان امروز میگوید که به یک مسیحای زن احتیاج دارد اما لانتیموس این را هم دست میاندازد و ناممکن میداند. انسان سرسپرده به یک باور برای بودن، حتی باوری بزرگتر از زندگی معمولی به عنوان یک همسر و مادر که از نگاه فیلمساز رابطه زناشویی در آن بهسان تجاوز است، باز هم اسیر است و چنان در این سرسپردگی افراط میکند که معبود خودش را هم از بین میبرد. چنانکه عیسی مسیح را یارانش به صلیب سپردند. شوخی لانتیموس در پایان این اپیزود با یک سکانس رقص از اما استون و بعد تصادف تلخترین و رندانهترین شوخی او با ماهیت اسیر انسان در جهان مدرن پوچگراست. جهانی که با تجاوز، قتل، قطع عضو، سقط جنین با همه چیز عادی رفتار میکند و از کنارش میگذرد.
«انواع مهربانی» جزو فیلمهای ماندگار لانتیموس نخواهد بود و حتی شاید در دسته فیلمهای آنتولوژی ماندگار هم قرار نگیرد. مثل همیشه همان نگاه تلخ لانیتموس را دارد و میخواهد آستانه صبر و تحمل مخاطبش را محک بزند. با جهانی ملایمتر شروع میکند تا نوید یک فیلم دیگر مثل «بیچارگان» یا «سوگلی» را بدهد و بعد کمکم به همان جهان آشنای غیر قابل تحمل لانتیموس قدم میگذارد. میخواهد خود واقعیاش و نگاه واقعیاش به انسان را به یاد مخاطبانش بیاورد. از تمام ایدههای پیشین خودش هم بهره میبرد. اما انسجام لازم را ندارد و با وجود درونمایه مشترک ارتباط داستانی ندارد و این نقطه ضعفش است. چون هر یک از اپیزودها به عنوان یک اثر جداگانه و قصهای مستقل هم قابل قبول نیستند.
تو گویی لانتیموس «انواع مهربانی» را لابهلای «بیچارگان» ساخته است. هنوز تنور داغ «بیچارگان» سرد نشده، یک فیلم دیگر با همان بازیگران با تبلیغ روی رقص اما استون که خیلی دیر آن را نشانت میدهد، ساخته که باز هم میتواند جایزه بگیرد و در گیشه بفروشد.
بسیار جالب. خیلی ممنون. حتمن «انواع مهربانی» را نگاه میکنم. «مخلوقات بیچاره» (Poor Things) را خیلی دوست داشتم.
«انواع مهربانی» حوصله م رو سر برد. کمتر از نصفش رو دیدم … هیچی نداشت.