غنچه قوامی

زبان بدن و نحوه ژست‌گرفتن آرمیتا در مقابل دوربین، هودی‌ طرح‌دارش، مار تتوشده روی ساعدش، انگشترهای سیاه‌رنگ و متعدد در دستانش و حلقه دور لبش که همگی از نگاه من نمایانگران جسارت، ناسازگاری(در معنای مثبت و مقاومت‌گونه‌اش) و سرکشی‌اند. متوجه شدم برخی از رسانه‌ها فوتوشاپ را به کار گرفته و حلقه دور لبش را حذف کرده‌اند؛ احتمالا به گمان خودشان برای قربانی «معصوم» و «مظلوم» جلوه‌دادن آرمیتا. نادیده‎‌گرفتنی نیست که این‌ها تماما نشانه‌هایی از تقلای بی‌پروای نوجوانانه برای خودبیان‌گری‌اند. این نشانه‌ها، عکسی که در مراسم تشییع جنازه و ترحیم از او به نمایش گذاشته‌اند را به جعل حقیقتی بسیار غم‌انگیز تبدیل می‌کند.

سیاه‌پوشی‌پوشی نیکا هم همین قسم سرکشی و ناسازگاری‌ها را برایم تداعی می‌کند. دختری بسیار «زیبا» در سنین نوجوانی که هنجارها استریوتایپ‌های اجتماعی حکم می‌کند دامن‌ها و پیراهن‌هایی شاد و رنگارنگ بپوشد، اما در بیشتر تصاویر موخری که خانواده از او منتشر کرده‌اند بلوز و شلوار و سرتاپا مشکی به تن دارد. دست‌کش‌های مشکی‌اش، خط‌چشم مشکی، سبک لباس‌ها، دستبندها و زنجیرهای گردنش و ... همگی برایم چنین معنایی دارند؛ تلاش برای هویت‌یابی، سرکشی و شورش. تلاش‌های نوجوانی که از مدت‌ها قبل حکمرانی بر بدن خود را آغاز کرده است.

روایت آرمیتای سرکش که در متروی شهدا -نقطه‌ای که به گفته اهالی محل حجاب‌بانان زیادی در آن مستقرند و به زنان گیر می‌دهند- مقنعه را دور گردن انداخته، با فوتوشاپ، مراسم و تصاویر جعلی، آگهی ترحیم بی‌چهره و مردانه، خاکسپاریِ در حصار و به‌صلابه‌کشیدن خانواده وارونه نمی‌شود. تصاویر او تسلیم خوابی که برایش دیدند نمی‌شوند، او که می‌گویند گروه موسیقی بی‌تی‌اس را دوست داشته است: «نمی‌تونی منو پایین بکشی، چون می‌دونی من یک جنگنده‌ام، ‌انتخاب می‌کنم که توی پرتگاه سیاه سقوط کنم، پیدام کن و من با تو خونریزی می‌کنم، البته که من نترس نیستم، البته که همه‌چیز خوب نیست، ولی می‌دونم ناشیانه جاری میشم و همراه با اون باد سیاه پرواز می‌کنم.» نمی‌توانید او را پایین بکشید، او یک جنگنده است، آگاهانه در پرتگاه سیاهتان سقوط کرده است، بر فراز مه تاریکتان پرواز می‌کند و ناشیانه جاری می‌شود.