ایمان آقایاری

«هرگاه تصمیم بگیرید که دیگر بنده نباشید، بی‌درنگ آزاد خواهید شد. نمی‌گویم با زور بازو جبار را ساقط کنید؛ بلکه می‌گویم که فقط کافی است به حمایت خود از او پایان دهید، آنگاه خواهید دید که چگونه پی‌ستون این پیکره‌ی عظیم متزلزل می‌گردد و در هم می‌شکند.»*

در آستانه‌ی سالگرد مهسا (ژینا) امینی، حکومت مجددا گشت‌های انتظامی برای برخورد با زنان را به خیابان‌ها گسیل کرده است. از صدر تا ذیلِ حکومت در قالب‌های گفتاری مختلف بر ضرورتِ اجبار در امر حجاب اذعان کرده‌اند و دست دستگاه‌ها را برای هر اقدامی در مقابله با پوشش آزادانه و اختیاری شهروندان باز گذاشته‌اند. با این حال در مورد گشت‌های به تازگی رونمایی شده، هر فردی از مجموعه‌ی حاکمیتی چیزی می‌گوید. برخی نیز اصل موضوع را از بیخ و بن تکذیب می‌کنند.

به نظر می‌رسد که این نحو برخورد چندان بی شباهت با حمله‌های شیمیایی به مدارس نیست. یعنی حکومت بیشتر به شگردِ ابهام روی آورده تا ضمن سرکوب و قدرت‌نمایی دستش را پنهان نگاه دارد. اگرچه در این فقره نماد و نوشته‌های روی ماشین‌ها و لباس مأمورانی که از زنانِ چادریِ سرکوبگر پشتیبانی می‌کنند آشکارا نشان از رسمیتِ موضوع دارد اما از شکل ماشین‌ها که ظاهری متفاوت با ماشین‌های گشت ارشاد دارد تا موضع‌گیری سران حکومت گواهی است بر این تحلیل که حکومت ضمن اعلام حضور، می‌خواهد پنهان نیز باشد. سیاستِ «حاضرِ غایب» در جمهوری اسلامی امر بدیعی نیست. در بسیاری از مسائل، از تداوم جنگ بعد از بازپس‌گیری خرمشهر تا قتل‌های زنجیره‌ای و از آنجا تا مسموم‌سازی دانش‌آموزان شاهد سریالی از این دست وقایع هستیم. در مواردِ ذکر شده و بیشمار مواردِ دیگر، جریان حاکم، امر دلخواه و مرادش را با همین ترفند به گونه‌ای پیش برده که یا قضای مقدر جلوه داده شود و یا قابلیت ردیابی به عنوان جریانی با مجموعه‌ای از دستورات مشخص و مدون و با سازوکار دقیق بوروکراتیک نداشته باشد. البته منافعِ چندی بر این سیاق مترتب است؛ اما به زعم من مهم‌ترین نیات را باید اولا ایجاد ابهام و ثانیا بازگذاشتنِ فضا برای ارائه‌ی روایتِ حکومتی در صورت اقتضا دانست.

پس از قتلِ دگراندیشان و هنرمندان در دهه‌ی هفتاد که به قتل‌های زنجیره‌ای شهرت یافت، خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی در بیاناتی که بوی تهدید نیز از آن به مشام می‌رسید اینطور از زیر بار مسؤولیتِ جنایت شانه خالی می‌کند: «اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمن‌كُشی است، دشمنان خودش را می‌كُشد؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همكار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنه‌های سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بی‌خطر و بی‌ضرر.» هدف از نقل این سخنان نه همانند سازیِ کامل میان اتفاق یا اتفاقات اخیر با قتل‌های زنجیره‌ای، که نشان دادن اهمیتِ سیاستِ رعب و ابهامِ توامان با ترفندِ «حاضرِ غایب» برای رژیم است. در مورد این گشت‌ها نیز ممکن است فردا روزی صحبت‌های محیرالعقولی بشنویم. کما اینکه راجع به حمله به مدارس برخی دستگاه‌ها اصل موضوع را انکار کردند، بعضی با همراهی بازوی خارجیِ پروپاگاندا آن را نتیجه‌ی هیستری جمعی خواندند و خود خامنه‌ای آن را جنایتی بزرگ دانست که باید پیگیری شود. حکومت اگر نیاتی اینچنینی نداشته باشد می‌تواند به راحتی و با چند کاغذِ مهر و امضا شده زیر نظر یک نهاد مشخص هر آنچه را که اراده کرده لباس رسمی بپوشاند و به صراحت اعلام کند. لذا همواره پشتِ این موش و گربه بازی‌ها اهداف پنهانی دارد. مگر این‌که تصور کنیم شالوده‌ی نظام چنان وا رفته که هیچ وحدت و انسجامی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری ندارد، که عجالتا چنین فرضی را از دایره‌ی احتمالات بیرون می‌دانم.

به هر روی اتخاذ سیاستی که مفروضِ این نوشته است خود اشاره به امری دارد که اساسِ بحث خواهد بود. در نظر بگیریم که جمهوری اسلامی بیست سال پیش برای برخورد با پوشش اختیاری به چنین شگردهایی متوسل نمی‌شد و صراحت مطلق به خرج می‌داد. مثلا برای قتل روشنفکر داستان سرایی می‌کرد و شک و ابهام می‌آفرید و از پذیرش تن می‌زد اما بی حجاب را مستحقِ برخورد پلیسی می‌دانست و دچار ذره‌ای لکنت نمی‌شد. اگرچه امروز نیز چنگ و دندان نشان می‌دهد، می‌گیرد، می‌زند، اعتراف می‌گیرد و بر همان رفتارهای شنیع اصرار می‌ورزد، ولیکن ناگزیر، دامنِ سیاستِ پیش گفته را به اینجا نیز گسترده است. این‌ قبض و بسط‌ها از جانبِ رژیم، نتیجه‌ی تغییراتِ اساسی در متن و بطنِ جامعه‌ی ایران است.

اما نکته‌ای که در نقطه‌ی کور سیاستگذاری جمهوری اسلامی قرار دارد این است که حکومت نه تنها انحصار روایت را از دست داده، بلکه در این زمینه به کل از مشروعیت ساقط شده است. هر روایت و شبه روایتی از جانب جمهوری اسلامی نزد عموم جامعه به عنوانِ دروغ فهمیده می‌شود. وقتی فهمِ عمومی، راوی را در جایگاهِ دروغگو قرار می‌دهد، دیگر حتی حرف راستش را هم نمی‌پذیرد. این بحران، اساسی‌ترین بحرانِ حکومت است. حکومت در تمامی بازی‌ها تلاش می‌کرد و می‌کند که جایی برای تفسیر باقی بگذارد تا بتواند با روایت یا روایاتش ایجاد شک، تردید، ترس، یاس و عناصری که برای بقایش ضرورت دارد، بکند. اما دیگر این دریچه مسدود شده و البته که این توصیف را در مورد اکثریت جامعه و نه همه‌ی افرادِ جامعه به کار می‌برم. کسانی هنوز باور به انحصار حقیقت در نزد جمهوری اسلامی دارند و کسانی نیز بی هیچ باوری تنها بر حسب منافع و مزایا به این امر تظاهر می‌کنند. اما ادراکِ عمومی را می‌توان دارای همان مختصاتی دانست که گفتیم.

در رمان ۱۹۸۴، جورج اورول اشاره‌ای سرشت نما به وزارتِ حقیقت می‌کند که وظیفه‌اش جعل همه چیز است. اکنون در برهه‌ای قرار داریم که دستگاه حقیقتِ حکومتِ جمهوری اسلامی، نزد ایرانیان به دستگاهِ دروغ بدل شده و از این‌رو آگاهی عمومی، تمام گزاره‌های این دستگاه را به طور معکوس ترجمه می‌کند. اما دقیقا در پیِ این توصیف باید از جنبه‌ی دیگرِ واقعیت نیز پرده برداشت. حضورِ غیابیِ جمهوری اسلامی تنها منحصر به مواردی نیست که از آن سخن گفتیم. از آن‌جایی که این حکومت در بخش‌هایی از فرهنگِ جامعه ریشه کرده و از عناصری از آن ارتزاق می‌کند و همینطور در قالب‌هایی ظاهراً غیر سیاسی خودش را بازتولید کرده، هنوز از امکان نفس تازه کردن و احیا در آن ساحت‌ها برخوردار است. مناسبت‌های مذهبی‌ای که در معنای سنتی دیگر مذهبی هم نیستند اما مقبولِ بخش‌هایی از جامعه نیز هستند که ممکن است از حکومت متنفر باشند، از همین موارد است. مسائلی در حوزه‌ی ملی نیز گاهی بسترِ سو استفاده‌ی دستگاه حاکم را که خود بزرگترین دشمن ایران است، فراهم می‌کند. از آن‌جا که حکومت جمهوری اسلامی نه از نوعِ دیکتاتوری‌های کلاسیک بلکه حکومتی تمامیت‌خواه است و هم در سطوح و لایه‌های مختلف رسوخ کرده و هم حکومتی است سرسخت که تا از همه جا رانده نشود تسلیمِ خواستِ مردم نخواهد شد، همراهی نکردن با او در تمامیِ طرح‌هایِ آشکار و نهانش یگانه راهِ سرنگونی‌اش می‌باشد. این مسیری است که گاه با کنش‌های فردی، گاه جمعی، گاه با سکوت، گاه با خانه نشینی و در انتها با تصرف همه‌ی پهنه‌ی عمومی هموار خواهد شد. جمهوری اسلامی به سرحداتِ خود رسیده و بازی را در این منطقه ادامه می‌دهد، این که تا کجا می‌تواند در این ناحیه بماند به عوامل مختلفی بستگی دارد، اما بی‌شک مهم‌ترین عاملیت از آنِ مردمِ ایران‌ است.

*اتیین دولا بوئتی، قاضی و نویسنده‌ی فرانسوی قرن ۱۶ _ نقل شده از مقاله‌ی نارضایتی از خان _ نوشته‌ی پیتر سی. ارل _ ترجمه شده توسط کانال تلگرامی «درباره‌ی آزادی»