شلکن سفتکن پای صندوق رأی!
صمدآقا در یکی از فیلمهای سیاهسفید قبل انقلاب رفتهبود شهر و دنبال کار میگشت.
میبرندش فعلگی و خیلی تر و فرز و بقول بعد انقلابیها، زود تند سریع کار میکند طوری که همهچیز از نظم میافتد و کار بقیه مختل میشود. اخراجش میکنند!
یکی نصیحتش میکند که سفت زدی صمدآقا! باید کمی شلتر کار کنی! او هم میگوید باااااشه! هیشکی نمتونه مثل مو شل کار کنه! (نقل بمضمون)
روز بعد در کارخانهای مشغول کار میشود. او هم یکی از کارگرانی است که پای خط تولید نشستهاند و صفحهنقالۀ روی میز برای هر کارگر محصول نیمهکارهای را میاورد که هریک قطعهای بآن بیافزایند و دوباره روی نقاله بگذارند تا بدست نفر بعد برسد و قطعهای؛ لامپی؛ پیچی دیگر روی آن نصب شود تا در نهایت کالا کامل شود.
اینجا صمد آقا آنقدر شلوول کار میکند که کوهی از محصول نیمساخته در کنار او جمع شده. کارگرانِ پیش از او میبینند او حسابی عقب مانده و جا برای قطعۀ دیگر نیست و کارگران بعد از او همگی بیکار و معطل ماندهاند تا صمد آقای فسفسی قطعه سهم خودش را روی کالا ببندد و آنرا روی نقاله بگذارد!
باز هم اخراج میشود! اینبار بدلیل شلبازی!
حالا حکایت برخی هموطنان ما در خارج از کشور است. در آنجا که نظام دیکتاتوری با صد جور نظارت ناصواب استصوابی عملاً هیچنوع تفاوتی در انتخاب باقی نمیگذارد و تازه بعد هم کفتارها با کلی تقلب آشکار رأی نشمردۀ مردم را از دهان یکدیگر میقاپند؛ برخی مردم خوشخوشان میروند رأی میدهند!
شلکن!!!
ولی در کشورهای دموکراتیک که صد جور نهاد مدنی و غیردولتی به حسن انجام انتخابات نظارت دارند و قوۀ قضائیۀ مستقل با کوچکترین تخلفی برخورد میکند و رسانههای مستقل همهچیز را به مردم گزارش میدهند و آزادی بیان حتی اجازۀ چرند گوئی هم میدهد؛ مثل بچّهها قهر میکنند و رویشان را میکنند آنور تا امورات خشکخشک بگذرد!
سفتکن!!!
برخی میگویند سگ زرد برادر شغال است. مخصوصاً وقتی پای سیاست خارجی در میان باشد. اینها فراموش کردهاند که همین صندوق رأی بود که سربازان آمریکائی را از ویتنام بیرون کشید. بنابراین خیلی هم بیفایده نیست!
آنچه برای ما ایرانیان مهم است؛ "شنیده شدن صدای ایرانی مهاجر" است.
کسی که در کشور دموکراتیک رأی نمیدهد؛ مُرده؛ بَرده و گولخورده است! خودش وجود خودش را انکار کردهاست و اختیار زندگیش را دست دیگران دادهاست.
سؤال مهم اینجاست که وقتی چنین آدمی دم از آرزوی آزادی و دموکراسی برای ایران میزند؛ آیا میفهمد چه میگوید یا فقط طوطیوار جملاتی را تکرار میکند؟
تظاهرات عظیم ایرانیان در تورنتو سرفصلی بود برای قدرتنمایی ایرانیان مهاجر در سراسر جهان. حضور بیش از پنجاه هزار ایرانیتبار سبب شد نخست وزیر کانادا با قیافهای ترسیده پای دوربینها قرارگیرد و برنامۀ خود جهت جلوگیری از پولشوئی مزدوران رژیم را ارائه دهد.
اگر حضور ایرانیان تورانتو نبود؛ هیچ نخست وزیر و رئیسجمهور در هیچکجای دنیا از "پول" بدش نمیاید! دموکرات؛ جمهوریخواه؛ انواع چپ (!)، راست؛ میانه؛ لیبرال؛ ملّیگرا و غیره؛ هیچ فرقی نمیکند. پول پول است! ابداً هم کثیف نیست!
ولی آنچه قدرت ایجاد میکند؛ نمایش توان دموکراتیک ایرانیان مهاجر است که وزنۀ آنها را وارد ترازوی وزنکشی دموکراتیک کشور میزبان میکند.
در دموکراسی؛ حضور هر فرد سهم او را از جامعه/در جامعه نشان میدهد.
کسیکه در کشور دموکراتیک رأی نمیدهد، همان است که به دیکتاتوری اسلامی رأی میدهد!
طرف میگه: یعنی الان به سگها توووووهییییین کردی؟!!!
میگم: نه! واسه سگ زرد همبازی پیدا کردم. شغاله هم از تنهائی درمیاد! بعدشم میخوام برم رأی بدم! تو هم پاشو بیا شام مهمون من!
بیشتر بخوانید:
iroon.com/irtn/user/ssharifan
نظرات