علی پت پت
مرتضی سلطانی
علی پِت پِت هم مثل دایی مَمدَل حرف که میزد کلمه ها را خیس میکرد! یعنی با هر کلام مقادیری تف هم از دهانش بیرون می جهید، سَرِ همین عادت هم بود که همه بچه محل ها او را علی پت پت صدا میزدند.
مرحوم بابا می گفت علی پت پت کاروبار درست و حسابی نداشت: ظاهرا پائین تر از سینما تمدن بساط دستفروشی داشت. البته اگر بشود اسم چند آرمیچرِ خرابِ ضبط صوت و چند قرقره و دو سه بسته سوزن و ده بیست قاشق دست دوم را گذاشت بساط دستفروشی! بساطی که کل آن، پول یک املت در قهوه خانه حاجی بَربَر هم نمیشد!
همین هم باعث شده بود که خیلی ها چو بیندازند که علی پِت پِت مُخبر است و ساقی های مولوی و سداسماعیل رِا لو میدهد و شیتیل میگیرد و از این راه اموراتش را می گذارند، آن هم درست همان سالهایی که خلخالی شده بود مسئول مبارزه با مواد مخدر و داشت یکی یکی ساقی ها را میکشت و معتادها را انگل جامعه خطاب و تحقیرشان میکرد (مثلا وسط سرشان با ماشین اصلاح چهارراه درست میکردند و..).
حتی میگفتند این بساط بی ارزش دستفروشی علی پت پت هم پوششی ناشیانه است برای کار اصلی اش.
علی پت پت هم البته بدش نمی آمد به این شایعات دامن بزند و به این واسطه برای خودش نوعی مصونیت بسازد. حتی مدتی ریش حزب اللهی گذاشت و عمدا آنقدر مشکوک رفتار میکرد که البته میتوانست آدم کمی باهوشتر را مطمئن کند که او مخبر نیست.
علی پت پت در عین بیسوادی توانایی غریبی داشت و آن اینکه صدها بیت از شاهنامه را از بر داشت. رفقایش هم برای اینکه کمکی به او کرده باشند و این کمک جنبه اعانه و صدقه سر پیدا نکند میگفتند برایشان شعرهای شاهنامه را بخواند و در ازای آن به علی پول میدادند.
یکی از شعرهایی که بابا خیلی از قول او تکرار می کرد این بیت از شاهنامه بود:
چنان بخت از ترکان برگشته بود
که گرگین میلاد هم دو تن کشته بود...
معمولا آدمها در میانسالی عوض نمی شوند اما علی پت پت در میانسالی و بعد از آن اتفاقات آدم دیگری شد. و آن اتفاقات اول تصادفش با ماشین و بستری شدن چند روزه اش در بیمارستان هزار تختخوابی و بعد دزدی از اتاقش بود.
بابا می گفت دزدیدی، طبق ادعای خودِ علی، شامل چند انگشتر نقره و النگویِ طلای قیمتی میشد. اصرارش روی قیمتی بودن اشیای سرقت شده از اتاقش، برای برخی شکی نگذاشت که علی پت پت آدم فروش است.
بهمین خاطر هم در یکی از بدترین شبهای عمر علی، دو نفر در سیاهی شب با موتور در کوچه ای خلوت پیچیدند جلویش و تا میخورد او را کتک زدند، لابد به جرم آدم فروشی.
همین ها بود که باعث شد علی به آدم شری تبدیل شود که هر روز در محله دعوا راه می انداخت. بخاطر چند مورد چاقو کشی هم مدتی زندانی شد.
هم محله ای ها وقتی میخواستند ته سیگارشان را بیندازند توی جوی آب میگفتند: علی پت پت کچویی! (زندان کچویی).
علی پت پت هم مثل خیلی از همپالکی هایش هیچوقت ازدواج نکرد و روشن نبود که اصولا عشق و عاشقی او چه کیفیتی داشته.
و البته هیچوقت هم معلوم نشد واقعا آدم فروش بود یا نه!
نظرات