در آن شب پیشخدمت‌ها با در دست داشتن سینی‌هایی که مشروبات الکلی بر روی آنها بود، در بین جمعیت می‌چرخیدند. من هم مثل سایرین یک لیوان شراب برداشتم - با این تفاوت که شکمم خالی بود... در این وسط خودم را با آقای محمدعلی جمال‌زاده روبرو دیدم و ایشان از من پرسیدند، «شما دختر کی هستید؟» من هم با شرابی که خورده بودم، لیوان در دست، به ایشان گفتم، «ایشالا دختر بابام.»

من و آقای جمال‌زاده