http://shahrgon.com/fa/:
جدیری: من نژادپرست نیستم اما دقیقا متوجه نشدم چرا با آدمی که میگوید من ایرانیام و افتخار میکنم مشکل دارید. خود من هیچ وقت سرافکنده نبودم که به اروپاییها بگویم ایرانیام. اینجا معمولا ما را با اسپانیاییها و ایتالیاییها اشتباه میگیرند. من فورا توضیح میدهم که ایرانیام و معمولا از پاسخ من استقبال میکنند. فکر میکنم بعد از جهانی شدن اخبار جنبش سبز، مردم دنیا هم فهمیده باشند که بسیاری از ایرانیها مخالف حاکمیت متحجر ایراناند و این است که دیگر مردم را از حاکمیت جدا میدانند.
نانام: مشکل من با دولت ایران نیست سپیده جان: مشکل من با مردم ایران است. دولت برآمده از ملت است. مشکل من با سیاست به مفهوم معهود آن نیست: با فرهنگیست که این سیاست را شکل میدهد و میسازد. اینکه اروپاییها عدهای را زیر خود میبینند و عدهای را بالای خود مشکل خود اروپاییهاست. من فکر نمیکنم که هیچ تاریخی به اندازهی تاریخ اروپا و غرب مرتکب جنایت شده باشد. فیلسوفی میگفت که در قرن نوزدهم خدا مرد و در قرن بیستم انسان. انسان در آشویتس مرد. با هولوکاست مرد. یک اقدام اروپایی! فکر نکنیم که فقط آلمانیها مقصر بودند. در سال ۱۹۴۳ همهی دولتمردان انگلیسی و آمریکایی میدانستند که آشویتس کجاست و در آن چه خبر است. یکی نکرد خط قطار به آن اردوگاه را بمباران کند. این حرف من نیست. کتاب های الی ویزل را – که خود بازماندهی هولوکاست است- بخوان تا دستت بیاید که چه میگویم. وقتی که آیشمن در دادگاه خود در اورشلیم در پاسخ به اتهام معماری مرگ فجیع ۶ میلیون یهودی گفت “من اگر این یهودیها را به حراج هم گذاشته بودم هیچ کشوری آنها را از من نمیخرید” دروغ نمیگفت. این تنها یک قلم است. تاریخ به غرب اجازه نمیدهد که کسی را قضاوت اخلاقی کند. اینها هنوز راه زیادی برای رفتن دارند… بگذریم از دوستان غربی و برسیم به خودمان! تو تنها زمانی میتوانی به هویتت افتخار کنی که در ساختن آن نقشی داشته باشی. ما چه هویتی داریم- چه ویژگی هویتی- که جمهوری اسلامی به زیر سوال نبرده باشد؟ در مملکت گل و بلبل ما حتا دیگر ملت نیستیم: امتیم: بخشی از یک خانوادهی بزرگ اسلامی که فرزندانش در عراق و سوریه آدم میکشند! واکنش چیست؟ چه کردهایم؟ چه میکنیم؟ به جز معدودی که در سکوت و انزوا کار میکنند چه کسی به طور ریشهای طاعونی را که ما به آن دچاریم در ذهن خود تجزیه و تحلیل کرده و خود را – اسم خود را، دست خود را، عمل خود را- در آن دیده است؟ برای ما مشکل هنوز بیرونیست. این دولت است که ما را بیچاره کرده- و اگر نه ما خودمان آدمهایی روشنفکر و پیشرو هستیم! من قبلن هم در گفتگویی با خود تو گفتهام که علت اصلی مشکلات زن در ایران، انقلاب اسلامی نبود (انقلاب اسلامی معلول بود): علت همهی آن فیلمهای «جدی» سینمای قبل از انقلاب ما بود که در آن حتا یک پرسوناژ مستقل و محکم زن وجود نداشت. علت رمانهای ما بود. ژورنالیسم ما بود. علت سیاستمدارهای ما بودند که تا به حج نمیرفتند ناسیونایست نمیشدند! محمد رضا شاه مثل بز از نفرین ائمهی اطهار میترسید اما ماموریتش برای وطن این بود که آن را به هر ترتیبی و در اسرع وقت سکولار کند! گفتم، ببینیم اسم خود را، دست خود را، عمل خود را در آنچه که اتفاق افتاده است… جنبش سبز را مثال زدی. من همیشه از جنبش سبز از موضعی تاکتیکی دفاع کرده و هنوز هم میکنم. اما خودمانیم، استانداردهای جنبش سبز در رابطه با عدالت و آزادی چه ربطی به استانداردهای من دارد! برای من لیبرالیسم غربی با همهی هارت و پورتش بادکنکی ترکیده است چه رسد به اسلام اصلاحطلب اینها! این که این اسلام اصلاحطلب میتواند موجب گشایشی در فضای بستهی ایران بشود (یعنی همان چیزی که دفاع تاکتیکی من را توجیه میکند) یک چیز است و اینکه من دربست بروم زیر علم اینها و درشان حل بشوم و قلبم برایشان بتپد چیز دیگر! من ناسلامتی نویسندهی آن مملکتم! در بهترین شرایط و با بهترین دولتها و ملتها قلم من باید چاقوی تیزِ مو از ماست کشی و انتقاد باشد!..
فرانسیس قدیس در اولین (و شاید تنها) ملاقات خود با پاپ بیگناه سوم (لقبش بیگناه بود!) با اشاره به تجملات دربار و ریخت و پاشهای رهبر مسیحیان جهان فریاد زد: چقدر شما بیایمانید! از زاویهای آنچه که با بیشتر این جماعت روشنفکر و آرتیست میگذرد هم همان حکایت است: ایمانی در کار نیست. این که من امروز با فرهنگ جمهوری اسلامی- که به تنها چیزی که نمیاندیشد ایران به مثابهی هویتی خارج از قابهای ایدولوژیک و سیاسیست- به انواع مختلف لاس بزنم و بعد بگویم که ایرانیام و افتخار میکنم پورنوگرافیست. این فرقی با حرف پاپ بیگناه که میگفت “من مسیحیام و افتخار میکنم” ندارد. آن حرف هم پورنوگرافی بود.
برو به آدرس
نظرات