به فراسوی اشغال

 

بالت را به من بده

ای سهره‌ی تنها

حالا که نرفتی

همراه دیگران.

 

هوای زمین پس است

خانه‌ها و درخت‌ها

همه می‌سوزند

و این طوفان دارد

حتی من

و امثال مرا

که سنگر گرفته ایم

در مکعب‌های بتون‌آرمه دور

از سرزمین‌های بادخیز

از جا می‌کند.

 

پاهایت را به من بده

ای سهره که قرص

بر شاخه‌ی این تک درختِ پشتِ پنجره

استوار ایستاده‌ای

میان شعله‌های آتش و این تندباد که دارد

قرص ماه را هم

خرد می‌کند.

 

هوای زمین پس است

و منِ دوپا

دو بال می‌خواهم برای پریدن

از روی آتش و باد

نه

نه به ماه

مریخ هم که دارد اشغال می‌شود

من به فراسوی اشغال

می‌خواهم بپرم

با بال‌های ظریف و مطمئن تو

 

تو که چنین قرص

میانه‌ی آتش

با دو پای نازک

یک‌تنه

روی شاخه‌‌ای خم‌شده ایستاده‌ای.

 

هوای زمین و ماه و مریخ

بدجور پس است

و پاهای من برای پریدن

از روی آتشی چنین نامهار

و برای ایستادن

در مقابل طوفانی چنین بنیان‌کن

که درخت‌های کهن را هم

یکی یکی می‌اندازد

به کار نمی‌آیند

حتی برای فرار

به ماه و مریخ نه

تا خاک اشغالی ی دیگری

این نزدیک هم بی‌مصرفند.

 

من در این هوای پسِ آتش‌افروز

بال آهنی هم

اگر درآورم

تنم چنان بی‌قواره و سنگین

و استخوان‌هایم چنان

نامقاومند که در این طوفان

که دارد

قرص ماه را هم می‌شکند

به جایی امن نخواهم رسید.

 

من پاهای ظریفِ تو را می خواهم

برای فرودِ سختِ دوباره

بر زمین

پس از خاموشی فاجعه‌ها

تا شاید

این بار بتوانم

با قامتی افراشته

در مقابل اشغال بایستم

و اگر آتش

یا طوفانِ زمین‌افکنِ دیگری درگیرد

باز بپرم

و بر شاخه‌ی زندگی

به شکل اضطراری فرود آیم

با دو پایم

پیش از این که بادی دیگر

مرا برباید

و درسطلِ اشغالی دیگر

پرت کند.

 

من تن ظریف تو را می‌خواهم

استخوان‌های مقاومت را، سهره جان

پاهای قرصت که تا حالا

تاب آورده‌اند

بر این شاخه‌ی خم شده

در کامِ زبانه‌کشِ آتش

و بال‌های سبکت را

که تا دیر نشده

از قابِ سوزانِ اشغال بپرم

و در فراسوها

بر سیاره‌ای بی‌صاحب

به سلامت فرود آیم.

نیلوفر شیدمهر

۳ فوریه ۲۰۲۵