زن زندگی آزادی، کابوسی است هراس آفرین در جهان بینی حضرت ولایت فقیه، علما، فقها، مجتهدین و طلبه های حوزه های علمیه. زن زندگی آزادی، بختکی ست که بر تخت سینه آخوندها سنگین بر نشسته، و ترس و وحشت مرگ را بر وجود شان مستولی میسازد. نه اینکه ریاضت کشی و تحمل رنج الله شناسی، آنان را همچون کشیش های کاتولیک از ارضای شهوت خویش، محروم نموده باشد. الله، مرد را به لذت بری از زن تشویق کرده است. الله زن را برای مرد خلق نموده است، برای خشنودی و رضای بنده ی خود. الله مرد را  بنده ی خاص خود بشمار میآورد. اما زن را به بندگی، مرد بنده، در آورده است. زن را همچون کشت زاری خلق کرده است برای مرد. به مرد توانایی بخشیده است که بهره برگیرد از زنان و آتش شهوت خود فرو نشاند. در واقع، تخم حرمسرای خلفا و پادشاهان و اربابان را پیامبر اسلام پاشیده است. چرا که زنان پیامبر اسلام بیشمار بودند و شهوتش سیرایی ناپذیر. بهمین دلیل اسلام آخوندی، با زن زندگی آزادی، جاودانه در ستیز و خصومت است. چون زن که آزاد شد،  که مستقل شد، سر بطغیان و عصیان برآرد و بنای حرمسراها را ویران نموده و نقطه ی پایان را بر حکومت ولایت تا قیامت می نهد.  یعنی که زن آزاد، شالوده ی نظام اسلامی را که مبتنی بر تسلیم و اطاعت است، تهدید به براندازی میکند.

بعید بنظر میرسد که بر سر درس و بحث مجتهد و یا آیت الله ای، بر فراز منبر خطابه و موعظه، ترس و وحشت از زن با پسوند آزاد بیان نگردد. خطبه یا موعظه ای که خود را در بحث در باره حجاب و یا "بد حجابی" و "کشف حجاب" بیان میکند. فغان مراجع تقلید و آیت الله ها از عدم کارآیی نیروهای مجریه و قوای انتظامی در تحکیم حجاب و تحمیل آن بر سراسر جامعه، از آغاز بپا بوده است و پیوسته شاکی بوده اند . مثلا، آیت الله مکارم شیرازی در پا فشاری در اجباری ساختن حجاب به هدایت "دولت " میپرداخت که چگونه شغل و حقوق زنان را وابسته به رعایت اکید مقررات حجاب نمایند.

نیاز بتوضیح بیشتر نیست که چرا حکومت آخوندی به ایده زن زندگی آزادی خصومت میورزد. چون دلالت دارد بر رشد و اگاهی نسبت بوجود و هستی زن در ساختار یک جامعه انسانی، بعنوان منبع و ماخذ هستی و زندگی. درست بر خلاف زنی که در منظر الله با  آن در تعلیمات اسلامی بر میخوریم، به مثابه موجودی، نیمه ی مرد، نیمه عقل و درایت و لیاقت و نیمه شان مرد. باین دلیل، نیمه انسان بودن است که زن، در دین مقدس اسلام، باید فرمانبر باشد و اطاعت کند و خود را تماما تسلیم باراده مرد نماید. حال آنکه، آن زن که در شعار زن زندگی آزادی بکار گرفته میشود، زنی ست "امروزی" توانا و دانا بهمه آن چیزها که مرد توانا و دانا است، خودآئین است و خود مختار، نه بمعنای انحراف از معیارهای عقلانی. مهمتر از این، زن  بزندگی آدمی، کرامت و انسانیت میبخشد و آنرا بازتولید میکئد، کنشگریهایی که تنها در آزادی، معنا و مفهوم میدهد و بزن ویزندگی شیرینی میبخشد. که زن خود منبع و ماخذ زندگی ست نمیتواند جدا از آزادی باشد. زن زندگی بدون آزادی میشود، زن زندگی اسلام، خشک و خشن و سراسر تلخی و تاریکی.

 حجاب، اما چیزی نیست که زن خود را زیر آن پنهان کند. حجاب بنیان نظم و انضباط شریعت دین اسلام است. بنا بر شریعت اسلامی، حجاب پوششی ست که در پاسخ به ضعف و ناتوانی مردان در برابر چهره و اندام زنان که بفرمان الهی ضروری گردیده است. در واقع، ساختار حکومت دین، مردان را در پناه حفاظت و قیومت خود قرار میدهد، مبادا که گرفتار نیروهای شیطانی زنان شوند. متاسفانه، سیاستکاری و مصلحت اندیشی گروه ها و سازمانهای مخالف وتعصب و کور اندیشی، بخش بزرگی از مردان سبب شد که از رابطه حجاب اجباری زنان با سلطه جویی دینکاران، یا سلطه جوئی آخوند و فقیه و طلبه، بیگانه بمانند و در برابر سرکوب زنان با بی تفاوتی سکوت نموده و به برقراری یک نظم جدید بر اساس جدایی جنسیت ها، زنان از مردان تن دهند و راه سلطه دین را بر تمامیت زندگی هموار نمایند. آری، روشنفکران و دانشجویان، بویژه چپ گرایان مسلح به دیدگاه دیالکتیک ماتریالیسم، مارکس و لنین و مائو و کاسترو را بدست فراموشی سپرده، چشم بسته در پی  دفاع ازیک آخوند برآمده از فهم و شعور و دانش بشر در یکهزار و چهارصد سال پیش از این، آیت الله خمینی، راه افتاده، و بعضا، نیز زنان را بدنبال خود کشاندند.

تردید مدار که اگر زنان حجاب از سر بر گیرند و خود را از بند باید ها و نبایدهای شریعت رها ساخته و بنمایانند آنچه که هستند، اثری از نظام اسلامی در ایران زمین بر جای نخواهد ماند. چرا که حجاب انکار وجود زن است. در بهترین و پسندیده ترین وجه اش، حجاب فعالترین اعضای بدن زن را به بند میکشد. یا باید از دست های خود برای نگاهداری حجاب بر روی سر استفاده نماید و یا دهان خود را بدین منظور بکار گیرد. حجاب حتی زمانی که با زن پا به عرصه وجود میگذارد و به بخشی از خلق و خوی زن در میآید، نشانی از تبعیض و جدایی زن از مرد است. نزدیکی و آمیزش و معاشرت جنسیت ها، نشانی بر ضعف و تنزل دین است و اخلاق. یعنی پذیرفتن حجاب، حتی به رضا و دل بخواه، به هیچ وجه در معنا و مفهوم و ماهیت ش تغییری ایجاد نمیکند.

دوستان مارکسیست و انقلابی بد نیست که باین واقعیت نیز توجه کنند که در جامعه ی اسلامی، این سرمایه داران نیستند که زنان را باسارت و بندگی در میآورند. مالکیت مرد بر زن در کتاب الله نوشته شده است. قبل از آنکه سرمایه دار به استثمار نیروی کار زن بپردازد، حوزه های علمیه هستند که جایگاه و موقعیت زن را در جامعه تعریف و تعیین میکنند. بنابراین، اگر مارکسیست در گفتار خود نسبت به جایگاه زن در جامعه صادق اند، باید در پی ویران ساختن نهاد و نگرشی باشند که زن را در جامعه ی ما همچون موجودی خوار و حقیر، کمتر از مرد می بینند.

 از دوستان مارکسیست انقلابی باید پرسید که آیا میتوانند جایگاه و حق و حقوق زنان را در جوامع سرمایه داری با جایگاه و حق و حقوق زنان در جوامع اسلامی از جمله جامعه ی ولایت سالار جمهوری اسلامی مقایسه نمود؟ زنان ایرانی همراه با زنان مسلمان جهان در دست سرمایه داری نیست که اسیراند. آنها اسیر احکام شریعت اند و تعصبات و تبعیضات حاصل از آن. بعید به نظر میرسد که سرمایه داری را یافت که سنگسار زن را مورد تایید قرار دهد. سنگسار زن، حکم الله است. اگر دست روحانیون باز بود بدون تردید مجازات سنگسار زن را به یک امر عادی و طبیعی تبدیل مینمودند. مارکسیست های انقلابی ما پیوسته از نگریستن در چشمان الله اجتناب ورزیده اند.

اسارت زن در جامعه، در واقع، در ستیز و خصومت با منافع سرمایه داری ست. سرمایه دار نمیتواند زنی که در بند است مورد استثمار قرار دهد. آیت الله ها، همه ستایشگر زنانی هستند در بند. مثل زنان خود که هرگز نگاه  نامحرمی بر رخ آنها نیافتداه است و به گوش غریبه ای صدای شان هرگز نرسیده است. رهایی  زن از قواعد و مقررات تحمیلی، برابر است با عفت و عفاف و ناموس سوزانی. حال آنکه سرمایه داری تنها میتواند از زنی که آزاد و مستقل است بهره ور ی کند.

کمونیست های ایرانی فراموش میکنند که مارکس و انگلس در بیانیه کمونیست خود به تحسین و ستایش بورژوازی میپردازند به آن دلیل که دهقانان را، چه زن، چه مرد به کارگر آزاد تبدیل میکند و با بکارگیری نیروی کار آزاد آنها است که جامعه ای پویا و بالنده بوجود میآورند. بورژوازی، بنا بر گفتار آن دو انقلابی، نه تنها روابط تولیدی را از بنیان دچار دگرگونی میسازد بلکه قید و بندهای خرافی را در هم فرو میریزند و عقل و خرد انسان را جانشین احکام الهی میکنند. مارکس حتی معتقد بود که تمدن سرمایه داری است که میتواند نظام های استبدادی و عقب مانده ی آسیایی را نجات بخشد. جالبتر آنکه کمونیست های اصلاح شده ی ایرانی خواهان آزادی و دموکراسی اند، اما به ویرانی سرمایه داری، نظامی که آنرا خلق کرده است و نگاه داشته است، کمر بسته اند. حال آن که آزادی و دموکراسی با ظهور بورژوازی پا بعرصه وجود گذاشته است.

خصومت با سرمایه داری و انکار نقش مترقی و رها کننده ی آن که حتی لنین بدان معتقد بود، پوششی است بر گریز و امتناع از روی در روی قرار گرفتن با دین و نقش تاریخی آن در به بند کشیدن جامعه ی ایران، بویژه زنان، قرنها پیش از ظهور سرمایه داری. بقول معروف، وقتی که پای دین به میان میآید، مارکسیست لنینیست های وطنی خود را بکوچه علی چپ میزنند، کوچه ای که وجود خارجی ندارد. یعنی که انقلابیون ایرانی از نگریستن در چهره دین وحشت دارند. شاید به آن دلیل که خود را در آن میبینند و از آنچه می بینند احساس خشنودی نمیکنند.

این در حالست که هدف عالم و فقیه و آخوند و طلبه مقدس، وقتیکه بر منبرقدرت صعود کردند، به ساختار جامعه ای دست زدند، بازتابنده امر و اراده ی الله حاکم بی چون و چرا بر جامعه، جامعه ای اسلامی، یک جامعه ی "سالم." زیرا که قبل از هر چیز حضور زن، در جامعه، مشروط و وابسته به ضوابط و تشریفاتی ست برخاسته از اراده الهی. عدول از نظم و انضباط حجاب است که جامعه را به سراشیب انحطاط و تباهی سرازیر میسازد. چرا که آشکار شدن رخ و موی و اندام زن، ضربه ی بزرگی ست بر نظام مالکیت مرد بر زن، نظامی که الله با عقل بیکرانش طراحی نموده است. چه مالکیت بر زن، بیانگر تسلیم به اراده و حکم الله است. مرد شرعن مکلف است که زن خود را تحت اختیار و کنترل خود داشته باشد. در پیروی از حکم الله است که نظام ولایت، مرد را در کلیه زمینه های حقوقی و مالی و عهد و قرارداد، طلاق و ازدواج و مسائل خانوادگی، ارجح و برتر دانسته و حمایت مینماید. حجاب را باید بیانگر این تبعیض و بی عدالتی و اسارت و بندگی در تحت حکومت ولایت دانست.

3

اما، واقعیت آن است که جنبش زنان از سال 1357 به عرصه ی وجود گام نهاده است و پیوسته سوی آن سوی رهایی از نظم و انضباط شریعت بوده است که بر سراسر زندگی روزمره آنها سلطه افکنده بود. حکومت ولایت بجای آنکه زنان را به بیخ خانه براند و در انقیاد مرد در آورد، زنان را از همان آغاز بر صف اول مبارزه با خود قرار داد. از همان آغازین لحظات صعود بر منبر قدرت، زنان زیر نظارت و کنترل خاص نیروهای انتظامی، گشت های مختلف ارشادی قرار گرفتند. زنان زیر بار حجاب رفتند، چون مردان "آزاد " ایران بویژه چپ های انقلابی، از یاری رساندن به آنان خود داری نمودند. حجاب را مشکل جامعه نمیدانستند. آنها میخواستند کارگران را آزاد نموده و با سرمایه داری و امپریالیسم بجنگ بروند.

زنان به حجاب تن دادند اما نه به آن حجابی که نظام ولایت آرزومند آن بود، "چادر" اجباری که چیزی بجز تسلیم و اطاعت مطلق و تن دادن به اسارت نبود. روسری و مانتو به ابتکار زنان تثبیت گردید. ولی با رنگ و اندازه ای محدود. آرایش زنان نیز مورد تفتیش قرار گرفت. بهمین دلیل زنان بطور روز مره با عوامل اسارت و سرکوب روی در روی بودند، بقیمت چه مزاحمتها، چه تحقیرات، چه تنبیهات و چه مجازاتی. اما روزی نبوده است که روسری ها، مانتو ها، آرایش ها تغییر نکند و خشم نیروهای ارشادی و امنیتی را بر نیانگیزد. در نتیجه بگیر و ببند زنان هرگز پایان نپذیرفته و هنوز هم ادامه دارد.

دگرگونی ها و تغییرات جهان مادی از جمله افزایش جمعیت، زنان را از بند خانه رها ساخته است. زنان ایرانی مثل همه زنان دنیا اول به استقلال و آزادی خود میاندیشند. شغل و درآمد نیز حق آنها است. زن برای مادری و همسری پای به جهان ننهاده است. وابستگی زن به مرد به پایان رسیده. زنان ایرانی نه تنها بطور روز افزونی در بازار کار حضور فعال یافته اند  بلکه در تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی نیز از مردان سبقت گرفته اند. که خود هر چه بیشتر سبب نگرانی نظام ولایت گردیده است. بعبارت دیگر، زنان علیرغم تمامی قید و بند های شریعت و نا برابریها و تعصبات جنسی و حقوقی توانسته اند به پیش برانند و با نظم و انضباط شریعت و با پاسداران دین و گشت های ارشادی به نبرد بپردازند. گروه ها، سازمانها،  احزاب و دگر اندیشان، مسیر رهایی از    یوغ نظام ولایت را از زنان باید بیاموزند. زنان نزدیک به نیم قرن است که در راه رهایی از یو غ نظام ولایی-  نه سرمایه داری- به مبارزه ادامه داده اند.

این دگرگونیها در جهان که عمدتا ساختاریست، به نیروی کار و دانش زن نیازمند است و زنان را وارد نیروی کار و در کنار مردان باشتغال وا میدارد، تعییراتی که زنان را بسوی خود آئینی و خود مختاری سوق میدهد. این در حالی ست که ولی فقیه، "برابری جنسی زن و مرد" را بار ها از "حرفهای کاملا غلط غرب،" توصیف کرده است و بارها نیز تاکید کرده است که برای حل مشکلات زنان، مسئولین باید مراقب با شند که از افکار غربی در برابر تساوی جنیسی دوری گزینند.

ولی فقیه بر آن باور است که خواست زن زندگی آزادی، پدیده ای ست غربی. و آز آنجا ئیکه مبارزه با غرب، مبارزه ایست دائمی،  سرکوب و زندان و شکنجه و حتی اعدام زنان، بعنوان پدیده ای غربی باید ادامه یابد. تا غرب هست زنان اگر رها شوند، مد و مدگرایی، لختی و عریانی را رواج میدهند که ذاتا فساد زا ست. چرا که پیکر زنان و برجستگی اندام و رخ و زیباییشان، سبب بیدار سازی غرایز شهوی در مردان میشوند که در بیشتر اوقات در رفتار خشونت بار مردان نسبت بزنان بازتاب مییابد. در دیدگاه آخوند، زنان هستند که جامعه را بر فساد و بی اخلاقی میکشاند.

البته که مبارزه با بد حجابی زنان، بعنوان رفتاری هنجار شکن پیوسته ابعاد گسترده تری پیدا کرد و بزودی به ارجح ترین وظایف نیروهای انتظامی تبدیل گشت. مبارزه با بد حجابی تبدیل شد به سو پاپ اطمینان رژیم. هر گاه رژیم خود را با بحرانی روبرو میدید، چه داخلی و یا خارجی، نیروهای انتظامی را به خیابانها گسیل میداشتند که امنیت اخلاقی را بر قرار و از وقوع هنجار شکنی جلوگیری به عمل آورند. در توجیه سرکوب و تجاوز خود به حقوق زنان، سردار پلیس تهران تا آنجا پیش رفت که بد حجابی را- روسری قیطانی، مانتو های تنگ و کوتاه، نمایان ساختن قوزک پا و مد گرایی را از مصادیق بدحجابی و، یک بیماری روانی خواند، که پس از ارشاد و گرفتن تعهد باید با خشونت و سختگیری، مجازات و تنبیه مورد معالجه قرار گیرد.

اما، از آنحا که آخوند در دامن دین پرورش یافته است، بر ان باور است که این سختگریها، این سرکوبگریها، این زورگویی ها و بکار گیری ائواع قهر و خشونت، در نابودی فساد و هرزگی و فحشا و جرائم جنائی، جامعه را از عناصر ناباب و منحرف و نفوذ غرب پاکزدائی و بسوی یک جامعه پاک و با تقوا و پرهیزکار، جامعه اسلامی سوق دهد.

4

واقعییت آنستکه در تحت حکومت حجاب و علیرغم تمرکز نیروهای انتظامی در حفظ و حراست آن، تجارت فحشا و روسپیگری رونق فراوان یافته است. در آغاز، ناحیه های سرخ و آتشین را در شهرها ویران کردند، اما دروازه هزاران هزار خانه خصوصی مجهز به وسایل مدرن ارتباطاتی را گشوده اند. در مطبوعات رژیم فقاهتی تنها یک قلم از اخبار، دروغ و کذب نیست و آنهم گزارش کشف و دستگیری باندهای وسیع سوداگران کالای جنسی است. چندی پیش بازار این کالا چنان رونق گرفته بود که رژیم فقاهتی اشد مجازات اعدام را برای تجار آن، به تصویب مجلس اسلامی رساند. قانونگذاری از این نوع بیانگر محرومیتی است که رژیم بر جامعه تحمیل میکند. در چاره جویی این محرومیت بوده است که رژیم دین را بفکر ایجاد خانه های عفاف و به ترویج ازدواج  موقت انداخت.

این بدان معناست که رژیم دین با سرکوب آنچه طبیعی، اخلاقی و انسانی است، آنچه را که غیر طبیعی، غیر اخلاقی و غیر انسانی است رشد داده است. سن روسپیگری دائم در حال کاهش است و بنا بر گزارشهای رسمی، به سیزده سالگی رسیده است. تجاوز به عنف و زور گیری در صدر جرائم قرار گرفته است. بازار فساد و فحشا بدلیل افزایش فقر و تنگدستی، رونق و گسترش یافته است. اما چون در نهان و در پناه حجاب صورت میگیرد، رژیم دین وجودش را انکار میکند.

 چیزی که سلطه و حاکمیت حجاب ببار آورده است انحطاط بوده است و تباهی نه  نیک بختی و رستگاری. انحطاط بوده است و دو روئی و فریبکاری نه زهد و تقوی و پرهیزکاری. حجاب نهایت جمود است و واپسگرایی. نماد غیرت و تعصب است در دین الله پرستی. وسیله ایست در دست ناپاک ترین ها برای محروم ساختن مردم  ایران از حق و حقوق طبیعی و انسانی. حجاب پوشنده حقارت است و خواری و پیوسته در ستیز و خصومت است با خواست معطوف به خود مختاری. باین دلیل است که محکوم به فنا و نابودی ست.

البته که مرگ مهسا همه چیز را دگرگون ساخت، نه تنها زنان را در رهایی از بند حجاب مصمم نمود بلکه همبستگی و همگنی را بین زنان و مردان نو جوان بوجود آورد. همین بس بتعداد اخرین کشتارنظام و شمار چشمهای کورشده در تظاهراتی اعتراضی پس از مرگ مهسا  بنگریم تا دریابیم که زنان هستند که حکومت آخوندی آنها را دشمن اصلی خود می پندارند، چون، در منظر ولایت آنها هستند که شیفته شیوه زندگی غربی اند. این بدان معناست که حکومت آخوندی، از آغازین روز حکومت هویت اسلامی خود را با تحمیل حجاب بر تمامی زنان، برغم تمامی زشتی ها و بی عدالتیها که در نهادش نهفته است، شناسائی نمود. مرگ و نیستی حجاب نمیتواند دارای معنای دیگری باشد مگر مرگ نظام،  نقطه ای که جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، مثل همه انقلابهای بزرگ جهان، بحکومت دین و قدرت پایان می بخشد. حال با اطمینان خاطر، میتوانیم بگوئیم که حکومت آخوندی با سلطه خود بر زنان هویت خود بعنوان یک جامعه اسلامی را بنیانگذاری نمود. با مرگ مهسا، صبر و تحمل زنان بسر آمد و تا براندازی نظام میدان مبارزه را هرگز ترک نکنند. پرچم جنبش زن زندگی آزادی را بعنون انتی تز حکومت اسلامی، زنان و تمامی همرهان زن زندگی آزادی بدوش میکشد و برای همیشه دین را رهسپار خلوت هر انسانی کند تا بنا بر میل و اراده خویش، حاکم بر خانه خود نماید بازادی، از جمله حاکم بر پندار و کفتار و کردار خویش.  

فیروز نجومی

firoz Nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com

fmonjem@gma.com