خیلی‌ سال طول کشید تا از طریقِ مقولاتی که در رابطه با دنیای ارواح بود؛ به جریانِ سرانجامِ کیهان برسم. سرانجام کیهان همانی است که ستاره‌شناسان می گویند: کیهان حدود ۱۴ میلیارد سال پیش در فرایند مه‌بانگ (انفجار بزرگ) زاده شده‌ است. از آن زمان کیهان بسط یافته ـــ فضا و زمان را نیز با خود گسترش داده‌ و زمین هم بر اثر سرد شدن موادی که بر اثر انفجار جدا شدند؛ به وجود آمده‌ است. وقتی‌ که به نوشته‌های سایمون .م رابسون دسترسی‌ پیدا کردم (نظریه نقطه پایانی واقعیت یا نظریه نقطه شکست واقعیت، نمی‌ دانم اصلا این به فارسی‌ ترجمه شده و یا خیر، شاید نامِ دیگری این اَثر تحقیقی داشته باشد) ـــ متوجه شدم که منبع خوبی را برای توضیح علل واقعی در پس پدیده های ماوراء الطبیعه پیدا کردم.

من جز افرادی هستم که در محیطِ خاص (قدیمی ـ تاریخی) به دنیا آمده و بزرگ شدم، همیشه از کوچکی به نحوی با دنیای ارواح (منظورِ بنده رویدادهایی هستند که در آن ظاهرِ چیزی غیر مادی در سطحِ فیزیکی، یک روح غیر انسانی یا روح یک فردِ متوفی رخ می‌دهد) آشنا بوده و بدان اعتقاد دارم، بعد از گذشت بیش از شِش دهه ـــ همچنان این جریان در من شعله‌ور است. یکی‌ از چیز‌هایی‌ را که همیشه می‌‌خواستم بدانم این است که چرا ارواح بیشتر در خانه‌های خالی از سکنه، قدیمی و یا تاریخی حضور دارند؟ پرش‌های زمانی (یک پدیده ماوراءالطبیعه که در آن یک فرد یا گروهی از افراد در زمان سفر کرده [حرکت بین لحظه‌های مختلف در زمان] یا در واقعیتی جایگزین برای واقعیت ما؛ از طریق یک رسانه‌ی ناشناخته ظاهر می شوند، امکان ارسال اشیاء و در بعضی حالت‌ها؛ فقط اطلاعات به زمانِ گذشته و آینده وجود دارد) هم بیشتر در همین مناطق (قدیمی ـ تاریخی) رخ می دهند، دلیلَش چه می تواند باشد؟

نقطه‌ی مشترکِ این دو مورد (دنیای ارواح و حرکت بین لحظه‌های مختلف در زمان) این است که به نظر می‌رسد ساختاری اصولی و کاربردی دارند که به آن‌ها امکانِ تنظیم مجدد می‌دهد، یعنی بارها و بارها خود را با تغییراتِ جزئی یا بدون تغییر ـــ تکرار کنند. به بیانِ دیگر: افرادی که ادعا می کنند که شاهد حضورِ ارواحَند؛ اغلب می بینند که آنها یک چیز را بارها و بارها تکرار می کنند. چیزی مشابه با خانه‌های خالی از سکنه، یا مکان‌هایی که نفرین شده در نظر گرفته می‌شوند، این اتفاق می‌افتد که به نظر رسیده ـــ رویدادهای عجیبی که در آنجا مشاهده می‌شود، تکرار می‌شوند، گویی به نحوی در آن مکان ثبت یا حک شده‌اند. این مورد را بارها و بارها در میان ده‌ها گزارش از افرادِ مختلف (دست کم از ۳۸ کشور، هر دو جنس و..) خواندم، شباهت‌های گفته‌های اینها در این زمینه شگفت آور است.

این سازوکارِ بازنشانی، طبق نظریه پایان واقعیت، به عنوان نوعی پالس (یک اختلال تنها که از طریق یک رسانه؛ از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر حرکت می‌کند) توصیف می‌شود، چیزی شبیه یک صفحه گرامافونِ خراشیده یا کاستِ ضبط صوت که  محتوای خود را تکرار می‌کند، این قضیه؛ در آن کیهانی که ما می‌شناسیم یک نقص اساسی را در خود نشان می دهد.

در ادبیات (چه در دنیای قدیم: کتابِ نورلند، سرزمینِ هرگز یا ناکجا آباد و چه نوع جدیدگرای آن: کتابِ چیزهای عجیب) به یک بُعد موازی ـــ به نامِ وارونه بر می خوریم، این وارونه در واقع یک واقعیت جایگزین بوده که در کنار دنیای عادی وجود دارد. همیشه به عنوان نسخه ای تاریک و رو به زوال از واقعیت، با فضایی متروک و وهم انگیز به تصویر کشیده می شود. سرانجامِ کیهان سعی دارد توضیح دهد که دید، حس و شناختِ این ابعاد ـــ اساساً به دلیل قوانین حاکم بر جهانِ ما است. شباهتِ علمی سرانجامِ کیهان در ادبیات بی نظیر است.

جهانی که ما می شناسیم، حداقل چهار بُعدی است، یعنی از سه بعد ـــ به اضافه‌ی یک زمان تشکیل شده است. و بهترین راه برای درک اینکه چرا پدیده های ماوراء الطبیعه رخ می دهند، درک قوانین حاکم بر جهان است: این جریان اساساً زبانِ برنامه نویسی واقعیت را به ما نشان می دهد. حال
به جهانی که می شناسیم فکر کنیم که انگار یک فضای دو بعُدی محدود است، مثلاً یک صفحه یا یک صفحه‌ی گسترده. در این شرایط می‌توان تا انتهای صفحه، یعنی تا نقطه‌ای که جهان به پایان می‌رسد، سفر کرد. مشکلِ ما در هر صورت این است که در جهانِ دوبعدی، مسافر نمی‌تواند تصور کند که به انتهای برگه رسیده است، بلکه به راه رفتن به سمتِ عقب، سر به پایین، به سمتِ نقطه‌ای که از جایی که او شروع کرده ـــ بدون اینکه بفهمد ـــ می بیند که حرکت رو به جلوی او؛ متوقف شده است. اما جهانِ ما چهار بعدی است، یعنی دارای چهار بعدِ ۱ـ عرض، ۲ـ ارتفاع، ۳ـ عمق و ۴ـ زمان است. این برای ما خوب بوده اما برای ارواح که به نظر می رسد خود را مطابقِ قوانین جهان با ابعادِ کمتر از ما تکرار می کنند، اصلاً خوب نیست.

اگر یقین داریم که رویدادهای ماوراءالطبیعه امکانِ وقوع دارند، باید باور کنیم که فضا کاملاً شبیه صفحه‌ی کیهانی ما است، یعنی امتدادی که به لبه های آن ختم نمی شود، اما می تواند روی خود؛ منحنی یا تا شود. به همین دلیل است که نظریه ای که در این نوشته بررسی می کنم ـــ از یک نقطه‌ی شکست در واقعیت صحبت می کند، نه از مرزها یا محدودیتهایی که نمی توان از آنها عبور کرد.

این نقاطی که در بالا قید کردم ـــ فضاهای خالی نیستند، بلکه به فضا ـ زمان چهار بعدی پیوسته و به نوبه‌ی خود واقعیتی را ایجاد می کنند که دقیقاً همان چیزی نیست که ما می شناسیم. ما می توانیم آنها را به عنوان یک شکست یا یک اِشکال در نظر بگیریم که وقتی برنامه‌ی ما آنها را مجدداً تنظیم می کند ـــ آشکار می شود. قوانین جهانِ چهار بعدی را می توان دور زد اما هرگز نمی توان شکست. می توان به سمتِ بالا تُف کرد، در لحظه‌ی مناسب عکس گرفته و ثابت کرد که تفِ ما برای مدت کوتاهی بر گرانشِ زمین غلبه کرده است، اما جهان در هر صورت ـــ بالاخره موفق می شود تمام عناصر تشکیل دهنده‌ی آن را با قوانین خود مطابقت دهد. مبارزه بر ضد این جریان بی فایده است. بر اساس نظریه‌ی پایان واقعیت، سازوکارِ بازنشانی برای رویدادهایی که ماوراءالطبیعه در نظر گرفته می شوند؛ کُنشی از فضا ـ زمان بوده که تمایل دارد از یکپارچگی آن در برابر ظاهر یک تکینگی (به یگانگی چیزی یا کسی اشاره دارد‌) محافظت کند. به همین دلیل است که به نظر می رسد رویدادهای ماوراءالطبیعه تقریباً همیشه از نظر جغرافیایی به یک جای خاص ـــ مرتبط هستند. اگر متوجه نشدید ـــ لطفا همین پاراگراف را دوباره بخوانید. فهمِ آن ساده است.

به عبارت دیگر: ارواح یک اِشکال واقعیت هستند. یک رویدادِ دو بعدی که در فضا ـ زمانِ جهانِ ما نقش بسته است، مانند نَواری که بارها و بارها خود را تکرار می کند، در واقع؛ در یک فضای جغرافیایی ـــ که معمولاً پایدار است. نظریه پایان واقعیت توضیح می‌دهد که این نقاطِ گسست با واقعیت فیزیکی که ما می‌دانیم؛ نمایانگر لحظه‌ای در فضا بوده که در زمان تکرار می‌شوند، تا زمانی که جهان چهاربعدی در نهایت آن‌ها را در کُد یا قوانینی که برنامه‌ریزی شده است ـــ جذب کند. همانطور که صفحه عصبی آشناپِنداری خود را دارد، یعنی لحظاتی که به نظر می‌رسد دقیقاً همان رویداد را دوباره تجربه می‌کنیم، صفحه‌ی فیزیکی نیز خودش را دارد. در این مرحله همه چیز عجیب تر می شود. زیرا می‌دانیم که آشناپِنداری ـــ نقص‌هایی در شبیه‌سازی بوده که مغزِ ما از واقعیت ـــ به ما ارائه می‌کند، از طریق حواس جذب شده و تا حدی تفسیر؛ تجزیه و تحلیل می‌شود تا بتوانیم به روشی نسبتاً ایمن با آن ـــ تعامل کنیم.

نقاطِ پایانی واقعیت، در ادامه با آن اندیشگان، چیزی شبیه یک آشناپِنداری کیهانی خواهد بود، که از طریقِ آن جهان یک شکست اساسی در سامانه، تخطی از قوانین و زبانِ برنامه‌نویسی آن را بیان می‌کند، اما این که در آن جدا شده است ـــ بخشی از فضا بدون زمان، در یک تکرار همیشگی و احتمالاً یکنواخت است.

علم تا آنجا که توانسته ـــ پاسخ‌های لازمه را در زمینه‌ی موجودیتِ دنیای ارواح داده است. حالا این نوبت شما است که آن را مطابقِ آنچه را که باور دارید ـــ بسنجید. گاهی‌ دقت لازم است، گاهی‌ حوصله و حتی اندکی‌ سکوت تا به درونِ دنیای ارواح پای گذارید.

 
* این نوشته را پس از بازگشت از دوره‌ی خدمت به بیمارانِ مبتلا به ویروس کرونا‌ی دم مرگ ـــ نگاشتم. هیچ بیماری را تنها نگذاشتم، تا پایانِ آخرین نفسِ ایشان ـــ آنها را همراهی کردم. چند مطلب: شاملِ خاطره، گزارش، مقاله و داستان از این دوره‌ی وحشتناکِ قرون وسطایی نوشتم. همه‌ی آنها به زبان فرانسوی و اسپانیولی چاپ شده ا‌ند، بعضی‌ از آنها را همین جا خواندید. انتقالِ آنچه را که در آن زمان حس کرده و دیده‌ام ـــ بسیار کارِ سخت و مشکل تر از آن ـــ نوشتنِ اینجور عقاید و برداشت‌ها به زبانِ فارسی‌ است. محتملاً تنها ایرانی هستم که در کهکشان راهی‌ تاریک؛ به دنبالِ پاسخ بوده تا آیندگان از آنچه که بنده تجربه کرده‌ام ـــ بهره ببرند. شاید آنها به آخرِ این دنیای مملو از رمز و راز پی برده و یادی از شمیران زاده‌ی گمنام بکنند.

اواخرِ بهارِ ۲۰۲۰ میلادی.