چنین گفت
تازه ترین چنین گفت های Jahanshah
زندگی کردن توی این دورهی زمانی و مکانی مثل رانندگی بدون فرمونه. من فقط میتونم گاز و ترمز رو کنترل کنم، فرمون اصلا وجود نداره. خود ماشین داره به هر جهتی که بخواد من رو هل میده. خیلی جاها از ترس میکوبم روی ترمز؛ اما در نهایت به این میرسم که باید ادامه بدم. به جهنم که چندسال دور خودم چرخیدم. چیکار کنم؟ چارهای جز گاز دادن ندارم. باید ادامه بدم. نه شرایط سیاسی مملکت تحت کنترل منه، نه شرایط مالی و نه حتی جایی که دارم توش زندگی میکنم.
Jahanshah | یک روز قبل
۰ ۴۱
تنهایی، آن حفره توخالی وسط جناغ سینه آدم که تمام بادهای جهان را در خودش جمع میکند، میگیرد به پرده گوش، حلزونی را طی میکند، آبشامه را درمینوردد، قلب را میخورد، مهره کمر را دانه دانه در چنبرهای گوشتی میشکند، کمانه میکند میان دندهها و بیآنکه راه فراری داشته باشد، زیر پوست آماس میکند - همین بوقهای سکتهای آخر مکالمههای تلفنیست وقتی کسی زودتر میرود بیآنکه وداعی کرده باشد.
Jahanshah | ۱۴ روز قبل
۰ ۸۶
اگه بخام آدرس دقیق بدم باید بگم من یه دهه شصتی ام؛ دو سال از جنگ گذشته بود که من در خانواده نیمه مذهبی پا به جهان گشودم: ببخشید چشم به جهان گشودم. مسلما اگر اونوقتی که چشم گشودم می تونستم بفهمم که توی ایران، توی منطقه خاورمیانه، وسط سالهای جنگ و در آبادان و مخصوصا و مخصوصا توی دوران حکومت امام زمان، دارم بدنیا میام، جابه جا دنده عقب میزدم توی محیط امنِ رَحِم مادر و به این میزان عظیم از بداقبالی و جبر جغرافیایی لعنت میفرستادم.
Jahanshah | ۱۵ روز قبل
۰ ۶۴
نظرات