دوباره گفت مو از ئی گلدسته ها خوف دارم میرزا ممد. گلدسته ها را که می ساختن گوشمِ گرفتم و گفتم یا سلطون براهیم* کارگرانه پِرت کن پائین دست و پاشون شَل و پَل بلکه ولم کنن. سلطون براهیم* -هنی صداش منه گوشمه- گفت ای لُر صاف ساده کار ز ئی چیا گذشته.

سووزپوش