با دستآموز بار آوردن ذهن و درونی کردن چنین اسارتی پرسایی را به شبه پرسایی تبدیل میکند. شبه پرسایی یعنی جستن و یافتن علت برای تأیید پنداشتهای شالودهای، و مآلاً برای موجه ساختن خودمان که پروردهٔ آن پنداشتهاییم. در واقع شبه پرسایی وظیفهای جز این ندارد که این منظور مضاعف را به هر قیمتی برآورد. بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا و سختجان فرهنگی را در تسخیر ذهن ما پابرجاتر میسازند.
یقیناً پرسایی به این نیست که چیزی را میان زمین و آسمان ناپرسیده نگذاریم و بدون «چرا؟» نفس نکشیم. در پیدایش تجربیاش پرسایی چون جویندگی، یک پدیدهٔ حیاتیست، فرهنگی که شد، فقط در شرایط مساعد میتواند پرورش رفتاری بیابد و پویا بماند. اما حضور الگوهای مسلط فرهنگی، که چه بسا هرچه نادیدنیتر باشند درونیتر و همهجاگیرتر مانع پدیداری شرایط مساعد برای ایجاد آگاهی میشوند، مایهٔ پرسایی را در فرد و جمع به سرحد نیستی میکاهند و با دستآموز بار آوردن ذهن و درونی کردن چنین اسارتی پرسایی را به شبه پرسایی تبدیل میکند. شبه پرسایی یعنی جستن و یافتن علت برای تأیید پنداشتهای شالودهای، و مآلاً برای موجه ساختن خودمان که پروردهٔ آن پنداشتهاییم. در واقع شبه پرسایی وظیفهای جز این ندارد که این منظور مضاعف را به هر قیمتی برآورد. بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا و سختجان فرهنگی را در تسخیر ذهن ما پابرجاتر میسازند. نتیجهاش این است که «ما»ی معتاد شدهمان به زمزمه یا هیاهوی آنها در برابر هر سخن پرسشانگیز و هر رویداد ناسازگار با کاهلی و تناسایی ما، همچنان منگتر و کرختر میشود. این است که ما هیچگاه از جمله نتوانستهایم به جد و با کنجکاوی خستگیناپذیر بپرسیم چرا و چگونه مسلمان شدهایم و در مسلمانی فرهنگیمان اسیر ماندهایم.
امتناع تفکر در فرهنگ دینی
ارزش تز روزبه، و کارایی ما پاسداران کنونی فرهنگ ناپرسا
تناقض پژوهش در توضیح وحی
خدای شنونده و خدای گوینده
چگونه چاه را واژگونه کنیم؟
فرهنگ ما در برابر ما مصونیت ذاتی دارد
پیام زرتشت آغاز فرهنگ دینی ماست
چرا دشمنی با عرب؟- شعوبیه
در این رویداد فرهنگی مسلط هیچگاه کسی نکوشیده از این دیوار چین بالا رود
بدینسان پرسش میشود دستاویز برای بازگویی و بازشنوی پاسخهایی که یقینهای دیرپا را پابرجاتر سازند
فقط مولوی و همانندهای فراوان او نیستند که با ذهن تمثیلی-قیاسی بچهگانهشان در تضادها حکمت الهی میبینند
ابن خلدون: جویندهٔ حکمت باید بکوشد از پرتگاههای آن احتراز جوید
استثناهایی چون ابنمقفع، رازی، و به گونهٔ خودش، فردوسی لو دهندهٔ این تبانی همگانی و فطری شده در فرهنگ «شاعرمنش» ما بر ضد اندیشیدناند
ناخویشاگاهی محض از آنِ هر آدم بدوی است
ما «انتلکتوئلهای امروزی» به صرف توارث هم باشد نابینا به دنیا میآییم
خوانندگانی که در فرهنگ اسلامی غوطه زدهاند و پرورده شدهاند، سخن کسی چون ناصرخسرو را یقیناً حمل بر تأیید دید خود میکنند
چرا خدا «آن زمان» که اراده به آفرینش جهان کرده «آن را» آفریده است!
اما به همین نسبت هیچ خطایی، هراندازه هم بزرگ، نمیتواند از ما پسینیان آنان در فرهنگورزیمان سرزند که در خور اعتنا و جدی گرفتنی باشد!
هیچ ایرانی مسلمان یعنی هیچ ماهیت مجعولی در سراسر فرهنگ ایران اسلامی، نه پیش و نه پس از فردوسی، نتوانسته است در این رویارویی و نتایج هولناک آن اساساً بنگرد
بدینگونه اسلام در سراسر حوزهٔ نفوذ خود «من اندیشنده» را ممتنع میکند