عصر نو:

 نثار تاج

دفتر شعر آرتور رمبوی ِجوان ‌ِآن روزهای ایران را می‌گُشایم، سی شعر مستند که همچون دوربینی در سکوت، طوفان روح و جسم شاعر را واگو می‌کند. سی شعر به طول عمر من، زمان می‌گذرد، شعری که از دور می‌شناختم، می‌خواندم و تحسین می‌کردم حالا مقابل چشمانم است. ورق می‌زنم، پیش می‌روم و به قول شاملو«در اشک ناتوانی خود ساغری می‌زنم...»(۱)

چه باید نوشت، چه باید گفت؟!

شاعر به روراستی هر گوشه و کناره‌ی مقاومت وغم را برای خواننده به ظرافت شرح می‌دهد.
دفتر شعری کوتاه، از کهن‌ترین و طولانی‌ترین سوگ شاعر با شعر گنجِ نشاندار(۲) آغاز می‌شود با رنج‌نامه‌ی کوتاه و تاریک، در دست‌های کارگر و پینه‌بسته‌ی پدر قلم‌زنی(۳)، شاهد بر شور، انقلاب و سقوط، به پایان می‌رسد.

گویی زمان از لابه‌لای انگشت‌های شاهدی برای عزت، فرو می‌ریزد و هر تکه‌ش خشمی، مُبدل به شعری، اشکی و فریادی.

این کتاب، به تمامی شهادتی ست، از امید و مقاومتِ آنانی که روزی «سهم خودشان را می‌خواستند از زندگی، نهادن سر به بالین و خواب‌های آشفته ندیدن تا حق اجاره‌ی مالک تا پول چای پاسبان(۴)» سهم خودشان را می‌خواستند از زندگی قرضی که همیشه چیزی کم داشت، سهمی از آزادی و عشق.

در شعر چارپاره‌ی یک سوگ، به نطر می‌رسد، چهار دهه، چهل سال از استقرار دیکتاتوری جمهوری اسلامی واگویی و پیش‌بینی شاعرانه می‌شود و داستانی که با احساس ریشه‌دار شدن انسان آغاز شده بود با قاچ قاچ روح راوی به پایان می‌رسد یا آغاز می‌شود در غربتی دیگر.

هر شعر این دفتر شعر، شخصیت خودش را دارد و در عین حال هیچ‌کدام خالی و جدا از دیگری نیست، گویی حلقه‌های زنجیری ست که لحظه‌های عشق، غم و مقاومت را به هم گره می‌زند، چونان زخمی که از هزاران زاویه سروده می‌شود، زخم بود و نبود عزت! در خاطره و سلول به سلول شاعر.

برو به آدرس