تصویر از ژان گومی فرانسوی

 

این را همه می دانند که کشتار و ویرانی ماهیت همه جنگهاست و چقدر هم تهوع آور است تکرار این حقایق مسخره وبی سرانجام! اکنون از یکدیگر بپرسیم سیاستمداران از دو جنگ جهانی چه عبرتی گرفتند: هیچ! فقط یکدیگر را محکوم کردند آن هم برای میلیونها کشته و زخمی و آواره و ویرانی تمدنها، امّا خُب باید حرفی بزنند تا اندیشمندان و فیلسوفان ومتفکرین باقی مانده از دو جنگ ویرانگر که افکارشان در مسیر صلح سودی نبخشید، کمی آرام شوند. پس شروع به مرثیه سرایی نمودند و سپس همین که کمی، فقط کمی آبها از آسیاب افتاد آن وقت دنیا را میان خود تقسیم کردند و باز هم برای فریب اندک بازماندگان مظلوم و بی کس، دیگری را متهم نمودند و تا توانستند رجز خواندند ، مرثیه سرایی نمودند آن هم برای این همه فاجعه. براستی چرا!؟ به شما خواهیم گفت، برای آن که دیگر چیزی برای جنگیدن و نابود کردن و بهره کشی باقی نمانده بود ! این رمز تأسف خوردن های کسانی است که یک جهان را بارها به نابودی کشانده اند آن هم برای هیچ!!

و فاجعه اینجاست که حالا دارند دندان تیز می کنند برای جنگ سوم که گویا مدتی است آغاز شده است، البته اولش زیاد ترسناک نیست امّا بعداْ تبدیل به ویرانی و رودخانه هایی از خون کشتگان و زخمی ها خواهد شد! بعدا چه می شود!؟ مثل قبل همدیگر را محکوم و تا حدی هم اگر زورشان برسد از یکدیگر غرامت می گیرند ، چرا، زیرا ماجرا همان حکایت سابق است چون که دیگر چیزی برای جنگیدن باقی نمانده است، پس جهان به اصطلاح رو به صلح می آورد. بعد چه می شود! مگر تا حالا چه شده بود: هیچ، نتیجه: هیچ: چه کسانی عبرت خواهند گرفت، باز هم هیچ کس! پس چه خواهند کرد، خُب معلوم است این بار نیز به بهانه های واهی ابزار و ادوات تهیه می بینند و خود را برای جنگ چهارم آماده می کنند، چرا؟ چون اصولاْ سیاستمداران جهانگشا هستند  و خصوصاْ که هرگز به زیاد قانع نبوده و چیزی بیشتر از آن می خواهند {یعنی زمین سوخته} و این را هم بگویم گاهی هم بیکاری اذیتشان می کند و واقعاْ حوصله شان را سر می برد. پس مطمئن باشید پس از جنگ جهانی سوم و چهارم باقی ماندگان فرزندان آدم بایستی خود را برای جنگ پنجم که گمان نکنید آخرین جنگ خواهد بود، آماده کنند. بیچاره نوادگان ما که از هم اکنون سرنوشت شومشان جلوی چشمان ماست! وقتی کافران و مشرکین با یکدیگر می جنگند آن هم سر یک قطعه زمین یا مقداری آب که هر چند بسیار مایه تأسف است، اما بهشان حق می دهیم زیرا چاره دیگری ندارند، دنیای آنها همین جاست و آنها فقط می خواهند همه ثروتهای زمین را به ارث ببرند، یعنی اگر چین بتواند روسیه و کره شمالی را حتماْ فریب خواهد داد. البته این به آن معنا نیست که آن دو کشور مظلوم واقع می شوند، خیر! آنها هم اگه بتوانند رقیبان را فریب داده تا قدرت اول در دنیا شوند و ما نیز بایستی همه چیزمان را به آتش جنگی بسپاریم که سرانجام از جهنم سر در خواهیم آورد و بدبختانه خودمان و بازماندگانمان در راهی که قابیل نقشه اش را طراحی کرده گم و گور شویم. فقط در این مانده ام چرا مؤمنین و موحدین و یکتاپرستان برای کشتن یکدیگر مسابقه گذاشته اند!؟ راستی اشکال کار کجاست؟ شما اکنون آیا هجوم کلاغ ها را می بینید، آمده اند تا به قاتلین ملتها یاد بدهند چگونه اجساد معدوم شدگان را دفن کنند، امّا بیچاره کلاغها خبر ندارند انسانها دیگر آگاه شده و خود همه چیز را فرا گرفته اند!

در تصویری که ملاحظه می کنید، آن که مظلومانه بر خاک افتاده و تجزیه شدن زیر آفتاب سرزمینش را آغاز نموده، فرزند آدم یعنی هابیل بیچاره است و آن که سوار بر ماشین قدرتمند تانک شده ، خود قابیل است که پس از گذشت هزاران سال فقط کمی تغییر نام داده است و چقدر هم وزن هستند و انگار بگی نگی از یک ورژن هستند، فقط معلوم نیست چرا همواره در طول تاریخ این قاتلان و آدمکشان پیروز ماجرا بوده و هستند و هابیل و نسلش همواره باید قربانی شوند! خداوند مگر مانع قربانی شدن اسماعیل نشد، پس چگونه است که پس از فرمان او، این همه ابراهیم و اسماعیل به مسلخ و قتلگاه برده می شوند!؟

به قول نویسنده ایتالیایی اوریانا فالاچی : زندگی جنگ و دیگر هیچ!

آیا معروف تر وغم انگیزتر از این عنوان یا جمله سراغ دارید، این عبارت که همیشه عبرت ناپذیر جلوه کرده، سرنوشت همه فرزندان آدم است. از حالا به بعد کلاغهای باقی مانده بایستی فکری به حال یکدیگر کنند، دقیقاْ پیش از آن که خودشان نیز در گورهای دسته جمعی دفن شوند!

به قول نویسنده معروف آلمانی روبر مرل: مرگ کسب و کارمن است ! اما شما بخوانید، کشتن و نابود کردن مظلومین {با تزریق مرگ به آنها} بی هیچ واهمه و شرم و حیایی کسب و کار همه دیکتاتورهای چهار گوشه جهان تا ابد می باشد.