دو نفر برای فردا قرار ملاقاتی با یکدیگر می‌گذارند. زمان دیدار از جانب هر دو نفر مورد تأیید قرار می‌گیرد: ساعت شش بعدازظهر هنگام غروب آفتاب. باید دانست که هیچ عذر و بهانه و مانعی وجود ندارد و همه چیز برای این ملاقات از پیش تعیین شده مهیاست!

و زمان سپری می‌شود و سرانجام ساعت مقرر فرا می‌رسد، اما ملاقاتی صورت نمی‌گیرد! در واقع هیچ‌یک از آن دو بر سر وعده‌گاه حاضر نشده‌اند. به نظر می‌رسد برای دیداری که هیچ مانعی برای تحقق آن وجود نداشته نمی‌توان دلایل زیادی برای انجام نشدن آن آورد و حتی یک دلیل به ظاهر محکم نیز جای تردید خواهد بود و از آنجایی که وقوع این دیدار قطعی بوده اما حادث نشده، لذا چار‌ه‌ای نیست جز آن‌که این گره را از ذهنمان باز کنیم زیرا به قطع و یقین این دیدار بایستی انجام می‌گرفت. آیا ما قادریم دلایلی را برشمریم تا به گونه‌ای باورمان شود که حداقل عاملی ناشناخته مانع از این دیدار از پیش تعیین شده گشته است؟

فرض اول آن است که طرف دومی وجود خارجی نداشته و شخص اول گمان کرده با فردی که او را می‌شناخته فردا بعدازظهر دیدار خواهد داشت. امّا این احتمال نمی‌تواند حقیقت داشته باشد زیرا حداقل بایستی خودش در محل ملاقات حاضر می‌شده است. یک احتمال دیگر هم آن است که هر دو شخص ساعت‌ها به موضوع ملاقات اندیشیده‌اند و سرانجام باورشان شده که نیازی به این دیدار نیست و آنگاه زمان ملاقات به گونه‌ای رنگ باخته و هم‌چون نسیمی در ذهن و خیالشان محو شده است. اما این تصور نیز همانند سرابی است دور از واقع. هرچند که محتمل باشد اما بالقوه از قدرت زیادی برخوردار نیست که قادر باشد دلایل محکم دیدار را نابود سازد. اصلاً چگونه ممکن است در ذهن هر دو شخص به یکسان تأثیر بگذارد، به گونه‌ای که هر دو متقاعد شوند بدون تماس مجدد نیازی به حاضر شدن در محل وعده‌گاه نخواهد بود!؟ بی‌شک هرگاه یکی از آن دو به این نتیجه می‌رسید دیگری را مطلع می‌ساخت که بر سر قرار حاضر نشود و ما این احتمال را جزء فرض‌های اصلی قید نمی‌کنیم.

اما فرض دوم آن است که برای هر دو نفر حادثه‌ی مهمی رخ داده باشد، مثل مرگ یا اتّفاق شومی که حتی قادر نشده‌اند به یکدیگر اطلاع دهند که نمی‌توانند بر سر قرار حاضر شوند. اما تا آنجا که می دانیم نه مرگی در کار بوده و نه اتّفاقی غیرمنتظره و این که حادثه‌ای هر دو را چنان زمین‌گیر سازد که هیچ‌کدام موفق نشوند در محل ملاقات حاضر شوند احتمالش ضعیف و کمی دور از عقل می‌نماید با این حال این احتمال را رد نمی‌کنیم.

تنها دو فرض جدی و محکم دیگر باقی می‌‌ماند اما پیش از آن‌که از این دو احتمال حرفی به میان بیاوریم و چهار فرض ممکن ما کامل شود، بیاییم به احتمال دیگری بیاندیشیم که هم‌چون کف و حباب می‌ماند و اعتبار چندانی ندارد اما با این حال چنان قوی جلوه می‌کند که تاروپود ذهنمان را درگیر خود نموده است: آیا می‌توان باور کرد که نیروی ناشناخته‌ای می‌خواهد ما را بر سرقراری که ربطی به ما ندارد، حاضر سازد و توجه ما را به آن سمت جلب نماید؟ به گمانم احتمالش هم‌چون کف می‌ماند و با موجی دور  و از ذهنمان پاک می‌شود. یا چیزی شبیه به آن یعنی کسی در خیال خود وعده‌ی دیداری را طراحی و با قدرت ذهنی خود آن را به این دو شخص تلقین کرده باشد و بعد آن را رها سازد و همین باعث فراموشی زمان ملاقات شده باشد. این احتمال نیز هم‌چون حبابی می‌ماند اما از آنجا که در زوایای فکر و خیال جای داشته ناچار به بیان و ذکر آن شدیم.

فرض سوم آن است که دو اراده یا دو نیروی قوی جدا از هم این دو شخص را از آمدن بر سر وعده‌گاه باز داشته باشد، دو نیروی کاملاً مخالف و بیگانه با یکدیگر اما برای ملاقات کنندگان کاملاً آشنا و مورد اعتماد و شاید همین آنان را از حاضر شدن در محل ملاقات بازداشته است.

وفرض چهارم آن است که عامل سومی وجود داشته که با تهدید و یا امر و نهی و یا با قدرت تأثیرگذار خود آن دو را از ملاقات با یکدیگر بازداشته و حتی مانع هر نوع ارتباط میان آن‌ها گشته است. این فرض نیز دور از واقع جلوه می کند هم چون این احتمال که این دو شخص در مکان و محیطی وهم‌آلود و خیالی با یکدیگر قرار گذاشته‌اند اما پیش از فرا رسیدن زمان موعد آن را فراموش کرده باشند.

با آن‌که ناچار به ذکر این احتمالات شدیم اما ناگفته پیداست که هیچ‌یک از این فرض‌ها ما را متقاعد نساخته است زیرا بی‌هیچ شک و تردیدی ما می‌دانیم که علی الظاهر نباید هیچ مانعی بر سر راه این ملاقات در زمان مقرر وجود داشته باشد و بیان این فرضیات بازی ذهن و خیال و کوششی است از ناحیه قوای ناشناخته عقل و هوش آدمی برای گریز از آنچه که محتوم است! و ما اینک همه موانع فرضی و احتمالات را به کناری می زنیم که وقوع این ملاقات در زمان تعیین شده را مشاهده کنیم. اما ناگهان انگار از کابوسی بیدار می‌شویم و آنگاه که چشم می‌گشاییم ناباورانه متوجه می‌شویم زمان از دست رفته است! آری برای آن‌که  این دیدار به وقت خود انجام پذیرد ما عامل زمان را از دست داده‌ایم زیرا در زمان مقرر هیچ‌کدام بر سر وعده‌گاه خود حاضر نشده‌اند و این ضایعه‌ی بزرگی است. وعده‌ای از پیش تعیین شده که فقط زمان از دست رفته را می‌جوید!

برای جبران این ضایعه و این مانع چاره‌ای نداریم جز آن‌که زمان متعلق به این دنیا را به فراموشی بسپاریم و از اکنون و حال در این سرای فانی عبور کنیم و در فراسوی آن به زمانی بیاندیشیم که دو نفر قرار است در فردایی دیگر و زمانی مقرر که با عقل و هوش ما رابطه و پیوندی ندارد، دیدار کنند و در این دنیایی که خورشید تابان و مقتدر دیگر مفهوم زمان ندارد ما همه فرضیات و احتمالات را هم‌چون کف و حباب به کناری می‌زنیم و موانع را یکی پس از دیگری از سر راه برمی‌داریم تا این ملاقات صورت گیرد. نه کسی رویایی دیده و نه عقل کسی در جنون سیر می‌کند. نه نیروی بازدارنده‌ای وجود دارد و نه عامل قدرتمندی که سدی بر سر راه این قرار و دیدار بگذارد.

و اینک زمان مقرر فرا رسیده است، جایی که خورشید از مفهوم و معنای زمان تهی است و دیدار این دو شخص بی هیچ مانعی در ساعتی که مقرر بوده انجام می‌پذیرد، در زمانی شبیه به این روزگار که ما قرن‌هاست با آن عمرمان را سپری کرده‌ایم. آنگاه آفتاب غروب می‌کند و آن زمانی است که عمرشان سپری شده و اکنون به یقین می‌توان گفت آن دو نفر در ساعت مقرر در محل وعده‌گاه خود حاضر شده‌اند و اگر از فراسوی این زمان ناشناخته به افق دور دست بنگریم خواهیم دید که دیگر چیزی به طلوع سپیده نمانده است. با این حال در هیچ زمانی کسی از دلیل این ملاقات پرسش نخواهد کرد زیرا آنها دیگر فراموش شده اند و اسراری از این دست هم‌چون رازی برای همیشه پنهان خواهد ماند.