اگر الانه زنده بود
هادی خوجینیان
میدان توحید. خیابان پرچم سال ۷۱. مهناز پلاک ۲. وقتی اولین بار دیدمش حس کردم مهناز دارد با من همیشه خوابگرد حرف میزند. با همان صورت معصوم و دوست داشتنیش. اگر الانه زنده بود چهل و چهار سال و شش ماهه بود.
امروز که باهاش حرف زدم گفت میخواهم اسپانسر فیلم کوتاه یا پروژهی دلچسبی بشوم. میشود راهنماییم بکنید.
گفتم آره که کمکت میکنم منگول جون.
خندید و گفت میشه شما بگید چه کاری بلد نیستید؟
گفتم من خنگول همه چی بلدم بچه تهرون جان.
گفت میخواهم یه معجزه خوب برام اتفاق بیفته.
باشه اتفاق خواهد افتاد.
بعدش گولتاش زنگ زد و گفت چند جای خوب پیدا کرده که فردا پسفردا خبرشو میده.
نرگس پشتبندش مسج داد که حوالی استقلال جادهسی چند مغازه جمعجور دیده که فردا خبرشو میده.
گفتم تا حالا تو کوچههای مجدیهکوی قدم زدهای.
وای نه ولی خیلی دلم میخوام اینکارو بکنم.
گفتم انجام میشه.
بعد پشت تلفن گفت میشه فردا باز هم بهتون زنگ بزنم تا خبرهای خوب بهم بدید.
گفتم فکر میکنی منگول من کیه؟
گفت خب منم دیگه.
دوستش دارم روح تازهی مهناز رو.
نظرات