سوٌالی غیرمترقّبه و واقعيّتها و چالشهای متاٌثر از آن
منصور فرهنگ
یک پژوهشگر برجسته تاریخ و فرهنگ ایران که ۴۴۴ روز هم گروگان آیت اللّه خمینی بوده در حال نوشتن مقالهای در باره زندگی و نقش او در انقلاب ایران است. در گفتگوئی با این استاد و دیپلمات بازنشسته، من به این نکته اشاره کردم که وقتی خمینی در نوفللوشاتو بود میگفت که در ایران بعد از سقوط شاه به قم خواهد رفت و در امور سیاسی دخالت نخواهد کرد. استاد در پاسخ گفت اگر خمینی به قول خود عمل میکرد انقلاب درچه مسیری پیش میرفت؟
من تا آن لحطه نه به این فرض فکر کرده بودم و نه هرگز شاهد اشارهای به آن در گفتگوهای سیاسی ایرانیان بودم. در روزهای بعد با شگفتی از خود میپرسیدم که به راستی اگر بعد از فرو پاشی استبداد پهلوی، ایران رهبر بلا منازعی نداشت، آیا گروههای رقیب تمایل به رقابت مسالمتآمیز در انتخاباتی آزاد برای تاٌسیس مجلس موٌسّسان بودند؟ از آنجا که هیچ حزب یا گروهی از حمایت اکثريّت راٌی دهنده گان برخوردار نبود، آیا گروهها، احزاب و شخصيّتهائی که از جهت ارزشها و اولویتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجوه مشترکی داشتند اراده یا توانایی ایجاد یک تشکیلات ائتلافی را داشتند؟ آیا گروههای مستقل چپ، مائوئیستها، استالینیستها، حزب توده، فدائیان اسلام، گروه فرقان، مجاهدین خلق، شخصيّتها و هواداران جبهه ملّی، حزب جمهوری اسلامی، ملّی مذهبیها و آخوندهائی که برای بسیج طبقات سنّتی شهر و دیار خود از حمایت گردنکلفتها و داشمشتیهای محلّات برخوردار بودند کثرتگرائی در حریم سیاست، رقابت مسالمتجویانه و عدم دخالت دولت در حریم خصوصی زندگی را میپذیرفتند؟ آیا اقلّيّتهای کرد، بلوچ و ترکمن که از تعصّبات و تبعیضهای دیرینه تاریخی رنج برده بودند در ایران انقلابی که با شعارهای عدالتجویانه وارد صحنه شده بود آماده کنار آمدن و سازش با دیگران بودند؟ آیا اگر خمینی به قم میرفت و در امور سیاسی و قضائی دخالت نمیکرد، با فرماندهان ارتش و نخبگان سیاسی رژیم پهلوی برخوردی حقوقی و علدلانه میشد؟ آیا این خطر وجود داشت که ایران گرفتار فاجعهای چون عراق و لیبی بعد از سقوط صدّام حسین و معمّر قزّافی شود؟
شرایط بعد از انقلاب چنان بیگانه با انصاف، منطق و واقعبینی بود که مخالفین گروگانگیری متّهم به وابستگی به امپریالیسم میشدند، واژه لیبرال به معنای آزادیخواهی و احترام به کثرت اندیشه انگ ارتجاعی و ضدانقلابی شده بود و زنده یاد عبّاس امیرانتظام به دلیل استفاده از کلمه Dear (عزیز) در نامهای به یک دیپلمات خارجی محکوم به اعدام شد.
بدینسان خمینی و شرکا موفّق شدند که فاشیسم ولایت فقیه را مستقر کنند، فاشیسمی که دستآورد آن در طی ۴۲ سال گذشته رشد یک طبقه حاکمه جدید و دستگاه وسیع اطّلاعاتی و امنيّتی سپاه پاسداران است. فساد و بیعدالتی این طبقه حاکمه از طبقه حاکمه سنّتی فراتر و بربريّت بازجویان و شکنجهگران و زندانبانان آن در تاریخ ایران بیسابقه است ولی هنوز خرافات و افسانههای تشیّع این امکان را به مدّاحان میدهد که اقلّیت کوچکی از تودههای محروم را بسیج کنند. زمان و شکل فروپاشی فاشیسم ولایت فقیه قابل پیشبینی نیست ولی اجتنابناپذیری آن درس تاریخ و پیامد منطقی ظلم، فساد و بربريّت رژیم است.
بحث متاٌثر از «اگر در تاریخ» در ناکجاآباد گمانه زنیها غرق میشود و دردی را دوا نمیکند ولی اگراین بحث در جمع فعّالین سیاسی قبل و آغاز انقلاب با بازنگری انتقادی از بینش و رفتار خویش تواٌم باشد نتایج تحلیلی آن میتواند برای نسلهای بعد از انقلاب که در داخل کشور با فاشیسم ولایت فقیه مبارزه میکنند درسهای آموزنده ببار آورد. از کودتای ۱۳۵۳ علیه دولت مصدّق تا انقلاب ۱۳۵۷ نیروهای چپ، سوسیال دمکرات و ملّی برای افشای ماهيّت کودتا کتابها و مقالات بیشماری نوشتند ولی به این سوال که رفتار و بینش و پراکنده گی آنان در دهه قبل از کودتا چه نقشی در آسیب پذیری نهضت ملّی داشت توجّهی نکردند. نتیجه این بی توجّهی جدال بی حد و مرز این نیروها با یکدیگر بعد از انقلاب بود، جدالی که به خمینی ما کیاولیست فرصت داد تا با استفاده ازعناصر چپ اوّل ملّیون و سوسیال دمکراتها را حذف کند و بعد به قتل عام نیروهای چپ بپردازد.
در جمع هفت میلیونی ایرانیانی که در طی ۴۲ سال گذشته از ایران گریختهاند در لعنتفرستادن به فاشیسم ولایت فقیه کمبودی وجود ندارد ولی فعّالین سیاسی ضد رژیمی که اکثراٌ بالاتر از شصت سال دارند در میان آنان بسیار نادرند. از موارد استثنائی که بگذریم ایرانیان جوانتر از ۵۰ سال مقیم خارج مهاجرانی هستند که از جهت فرهنگی هويّت ایرانی دارند ولی مخالفت با فاشیسم ولایت فقیه نقشی در زندگی آنان بازی نمیکند.
اینهم واقعيّتی است که غالب فعّالین سیاسی، چون مخالفین لفظی، به ایران باز نخواهند گشت ولی انقلاب اطّلاعاتی و رسانههای مجازی این فرصت را به آنان داده است که یاریرسان مبارزین داخل کشور باشند. در این رابطه هر ادّعائی فراتر از کوششهای نمادین غلو و روٌیای سیاسی است. مبارزه کارساز با فاشیسم ولایت فقیه چالش نسلهائی است که درد زیستن در داخل کشور را تحمّل کردهاند. تظاهرات، فداکاریها و جسارتهای کمنظیر زنان و مردان آزادیخواه ایران در چهار دهه گذشته توانائی بالقوّه آنان برای تبدیل شدن به بدیل رژیم حاکم را نشان میدهد ولی روزی که فروپاشی فاشیسم ولایت فقیه فرا رسد تعهّد به دمکراسی حکم میکند که توانائی بالقوّه آنان به توانایی بالفعل تبدیل شود، تحوّلی که نیازمند یک تشکیلات و رهبری ائتلافی است.
در فرهنگ سیاسی ایران سنّت ائتلاف وجود ندارد و چه بسا که احزاب و گروهها نه تنها برای رقبای خود مشروعيّتی قائل نیستند بلکه از دشمن خواندن آنان نیز ابا ندارند. مداوای این بیماری سیاسی یکی از پیش شرطهای رشد دمکراسی در ایران است. در حال حاضر فاشیسم ولایت فقیه اجازه نمیدهد که فعّالین آزادیخواه داخل کشور بدعتگذار گفتمان ائتلاف و چالشهای بینشی، کرداری و رفتاری آن باشند. ائتلاف سیاسی با شرکت احزاب و گروههای دارای تشکیلات میسّر است. در خارج از کشور احزاب سیاسی قابل ذکری نداریم که آغازگر این اقدام بیسابقه باشند ولی فعّالین و پژوهشگران بیشماری هستند که در عین مواضع متنوّع در باره برخی امور اقتصادی و اجتماعی خود را متعهد به جمهوريّت، دمکراسی، حقوق بشر، برابری جنسی و جدائی دین از حکومت میدانند. این عناصر میتوانند حامیان بالقوّه ائتلاف سیاسی مخالفین فاشیسم ولایت فقیه باشند و در خارج از کشور از آزادی و امنيّت لازم برخوردارند که چالش تاریخی پیش رو را بپذیرند و در جهت بنای نهاد مورد نظر دست به اقدام عاجلی بزنند، اقدامی که اهمّيّت و ماهيّتی نمادین خواهد داشت و بههیچوجه ادّعای بدیل یا جانشین رژیم حاکم بودن نخواهد داشت. هدف ثابت کردن این امر است که ایرانیان معتقد به اصول ذکر شده در فوق توانایی نهادینه کردن یک تشکیلات ائتلافی را دارند.
تجربيّات تاریخی به ما میآموزد که آغاز و ثبات دمکراسی نیاز به ائتلاف صریح یا تلویحی رقبائی دارد که در عین مواضع متنوّع در باره برخی موضوعات ارزشهای ساختاری مشترک دارند. به بیان دیگر، نهادینه کردن دمکراسی نیاز به compromise یا امتناع از مطلقاندیشی و کنار آمدن با رقبا دارد. کلمه صحیح فارسی برایcompromise سازش است که استالینیستها و مذهبیون خرافاتی این کلمه را تبدیل به پرخاشگری و اتّهام زنی کردهاند.
دو تحوّل مهم در چهار دهه گذشته ما را به پیشرفت حرکتهای ائتلافی و رشد دمکراسی در ایران آینده امیدوار میکند. اوّل اینکه معادلات قدرت و نقش ایدئولوژی در حریم سیاست چرخش اساسی کرده و واقعبینی یا توجّه به دادههای بومی و تاریخی جانشین پیروی از مدینههای فاضله فرامرزی شده. جای خشنودی است که غالب پژوهشگران و فعّالین مترقّی ایران در تبیین و تحلیل مسائل داخلی و سیاست خارجی این تغییرات را در نظر میگیرند.
تحوّل دوّم اینکه برای اوّلین بار گفتمان حقوق بشر در جامعه ایران فراگیر شده. استاد محمّد مجتهد شبستری این واقعيّت را زیبا بیان کرده: «امروز همۀ آنان که در چهار دهۀ اخیر در ایران مطالبهگر حقوق بشر بودهاند باید بسیار راضی و مسرور باشند؛ زیرا که تمام آن مطالبات گوناگون و اعراضها و مقاومتها چیزی غیر از مطالبۀ جدی ارکان اساسی حقوق بشر نیست و بنابراین امروز حقوق بشر در اعماق فرهنگ سیاسی ایران کنونی ریشه دوانده است. باید مسرور باشیم از این که علیرغم همۀ کوششهای استبدادگران، فرهنگ «حقوق بشر عصری» در ایران به پیروزی رسیده است.»
امید است که فعّالین حقوق بشر در خارج کشور با تشکیل نهادی دمکراتیک بر مبنای اساسنامهای فرا حزبی و فراجناحی همصدا با مبارزین داخل کشور مروّج فرهنگ حقوق بشر در مجامع ایرانیان باشند. جمهوریخواهان دمکرات مقیم خارج کشور نیز میتوانند با ایجاد نهادی که هدف آن طرح بحث و گفتگوئی در باره ماهيّت و اهمّیت ائتلافی باشد که مخالفین فاشیسم ولایت فقیه دیر یا زود نیازمند به آن خواهند بود.
این مقاله نخستین بار در «ايران امروز» منتشر شد
https://iroon.com/irtn/blog/5543/استقبال-از-نیک-خواهان-و-سرمایه-گذاران-بزرگ-اجتماعی-برای-همکاری-و-هم-پیمانی-در-ترویج-و-تشویق-فرهنگ-حقوق-بشر-و-مسئولیت-های-آن/
https://iroon.com/irtn/user/12petals/