My American Love
        Thirty-Two Poems for Wendy

 

Fourteen.
Independence Day

by
Majid Naficy


What a day for a separation
From your American girlfriend
On the day of US independence from England
Only you don't know which one you represent!

You stroll on the bike path
Alongside your shadow.
The bay water has receded afar
And whispering waves cannot be heard.
You can only hear the constant banging of bullets
From a nearby shooting range.

A group of runners, like a pack of gazelles
Pass you by
But a flock of geese high above
Take you to the shore of Zayandeh River.

In the park
Children are standing in line
Waiting for barbecued hot dogs,
And teenagers are sitting on benches
With half-empty bottles
Hidden in their pockets.
Are any of them descendants
Of the people called "Indian savages"
In the Declaration of Independence?

Tonight, you will not go to watch fireworks
Although you know its finale
Is the most beautiful part of the day.


July 4, 2012

POEMS: 1. On the Bridge, 2. I Hope the Water Returns, 3. Empty Baskets 4. Coffee Maker 5. Anxious Heart 6. Washing 7. Bougainvillea 8. Simple Truth 9. Persian-Singing Bird 10. The Gardener 11. Lost Cypresses 12. Visiting the Wall 13. Is Love a Glass of Hormones? 14. Independence Day 15:  Oh, Pain 16. The Season of Picking Raspberries 17. Who Is More Envied? 18. Watching Baseball 19. A Night in Calistoga 20. Dreaming “High Noon" 21. I Do Not Write Poetry for Eternity 22. Our Footprints in Maui 23. Bay to Breakers 24. The Altar of Poetry 25. Dublin 26. Watching the Snow with Wendy 27. George Habash Sandwich 28. Morning Blend 29. Stroke 30. Mating Dove 31. In or Out of Love? 32.  Anniversary in Rome

 

عشق آمریکایی من
        سی‌و‌دو شعر برای وندی


چهارده.

روز استقلال

مجید نفیسی


چه روزی‌ست برای جدائی
از دوست‌دختر آمریکائی
در روز استقلال آمریکا از انگلیس
تنها نمی‌دانی کدام یک توئی!

در گذرگاهِ ساحل، قدم می‌زنی
همراه با سایه‌ات.
آبِ خلیج، تا دور دست پس نشسته
و پچپچه ی موجها به گوش نمیرسد.
تنها تِقتِق مداوم گلوله ها را می‌شنوی
از میدان مشق تیراندازی.

گروه دوندگان، چون گله‌ای آهو
ترا پشت سر می‌گذارند،
اما دسته‌ی غازی که از فراز سرت می‌گذرد
ترا با خود به لبِ زاینده‌رود میبَرد.

در پارک
کودکان به صف ایستاده اند
در انتظار سوسیس‌های کبابی،
و جوانکها بر نیمکت نشسته اند
با بغلی های نیمه خالی.
آیا هیچ یک
از پشتِ مردمی هستند
که "اعلامیه ی استقلال"، آنها را
"بومیان وحشی" می خوانَد؟

امشب به تماشای آتش بازی نخواهی رفت
اگر چه می دانی که پایانه ی آن
از همه زیباتر است.

چهارم ژوئیه دوهزار‌و‌دوازده
 

اشعار: ۱. روی پل ۲: کاش آب بیاید ۳. سبدهای خالی ۴. قهوه‌جوش ۵. دل بی‌قرار ۶. رختشویی ۷. گل کاغذی ۸. حقیقت ساده ۹. پرنده‌ی فارسی‌خوان ۱۰. باغبان ۱۱. سروهای گمشده ۱۲. دیدار از دیوار ۱۳. آیا عشق جامی از هورمونها‌ست؟ ۱۴. روز استقلال ۱۵. ای درد ۱۶. فصل چیدن تمشكها ۱۷. چه كسی رشک‌انگیزتر است؟ ۱۸. تماشای بیسبال ۱۹. شبی در کالیستوگا ۲۰. خوابِ "ماجرای نیمروز" ۲۱. برای ابدیت شعر نمی‌گویم ۲۲. رد‌پاهای ما در مائوئی ۲۳. از خلیج تا خیزابها ۲۴. قربانگاه شعر ۲۵. دوبلین ۲۶. تماشاي برف با وندی ۲۷. ساندویچِ جورج حبش ۲۸. آمیزه‌ی بامدادی ۲۹. سکته ۳۰. كبوتر مست ۳۱. عاشق یا فارغ؟ ۳۲. سالگرد در رم