چرا رجاله ها برای ترور هورا می کشند!

داریوش برادری

 

همه ی کودنهایی که از ترور یک مسئول رژیم در کشورشان خوشحال می شوند و می گویند که خوب او هم ترور می کند، در واقع نشان می دهند که هیچ چیز از  توجه به قوانین مدنی و حقوق بشر و حقوق کشورها نفهمیده اند. اینکه نمی توان به تحول دموکراتیک دست یافت، وقتی ابزار کارت دموکراتیک و مطابق با این حقوق نباشد. یعنی همانطور خنگ و سنتی باقی مانده اند که حکومت دشمنشان مانده است و این مواقع نشان می دهند که حرفهای بظاهر دموکراتیکشان «کشک» است و اصلشان همین است که فرزندان برحق همان رژیم و بشدت کین توز و یا هیستریک هستند.

زیرا منطق هولناک و مضحکشان همان منطق هولناک دشمن بنیادگرایشان است. اینکه آنها می گویند:« ترور توسط حکومت دیکتاتور بد است، اما ترور اعضای حکومت دیکتاتور خوب است. اینکه تجاوز به زنان و مردم بد است اما تجاور به تجاوزگر و به خانواده اش خوب است. چون اینها ادم و انسان نیستند. چون ملاک اصلی عضو گروه من و یا عضو گروه دشمن بودن است و نه مبانی حقوق بشر یا قوانین مدرن». اما این همان منطق تفکر بنیادگرایانه ی کین توزانه و پوپولیسم مدرن است. زیرا هر بنیادگرایی به این خاطر به قتل و تجاوز دست می زند، چون خیال می کند خودش و کشور و مذهبش مورد تجاوز و تهاجم واقع شده است و او حق دارد تجاوز بکند و به قتل برساند. زیرا ملحدان ادم یا مومن نیستند. این همان دور باطل دیکتاتور/قهرمان، راوی و لکاته/ پیرمرد خنزرپنزری است که پدر و فرزند یکدیگر و بازتولیدکننده ی یکدیگرند

ازینرو اخلاق مدرن نمی گوید که هدف مقدس هر ابزاری را توجیه می کند بلکه اینکه باید برای هدف درست و خوبت ابزارت را نیز درست و مدرن و مدنی انتخاب بکنی. اینکه بقول نیچه « هدف مقدس ابزارش را نیز مقدس و روحمند می کند.». زیرا وقتی تو قواعد مدنی و قوانین کشوری مدرن را زیر پا بگذاری، یعنی فضای خشونت افرین و ترور و سیاه/سفیدی ایجاد می کنی که در نهایت به نفع بنیادگرایی و یا به نفع تنش جویان پوپولیست و راست گرایی است که می خواهند منطقه در خطر جنگ و اتش بماند تا سلاحهایشان را بفروشند و اقای منطقه باشند.

همه ی اینها را نیز این احمقهای پروپاگاندیست می دانند، اما چرا باز جیغ بنفش برای ترور می کشند و به مخالفان ترور و تنش افرینی و جنگ طلبی فحش می دهند و  آنها را متهم به طرفداری از رژیم می کنند؟ (همانطور که برای انها «جو بایدن» هنوز نیامده و اتحادیه اروپای مخالف ترور نیز طرفداران جمهوری اسلامی می شوند.)

زیرا این نیروهای افراطی با این «واکنشهای هیستریک و خشن» این مواقع اصلشان را رو می کنند. اینکه فرزندان همین رژیم و پدر جبار هستند و از طرف دیگر نوکران با جیره و مواجب یا بی جیره و مواجب خشن ترین سیاست در منطقه: «یعنی پروپاگاندیستهای سیاست «فشار حداکثری» و تولید تنش و جنگ».  همانطور که همه شان می دانند که موضوع فقط ترور یک مسئول حکومتی نیست، بلکه موضوع تلاش همه جانبه ی ترامپ/اسراییل و عربستان و غیره برای جلوگیری از پایان دوران فشار حداکثری و جلوگیری از بازگشت به برجام پس از شکست مضحکانه ی ترامپ در انتخابات امریکاست. اینها همه ی اینها را می دانند و باز هم برای ترور و تروری شدن فضای کشورشان هورا می کشند. زیرا اینجا «حقیقت خودشان» را رو می کنند و اینکه در پشت ظاهر انقلابی و ازادیخواهانه شان چه بنده ی کین توز و بنیادگرایی نهفته است و چرا انها مخالف پروسه ی دموکراتیک شدن مردم کشورشان حرکت می کنند.

منظورم نیز حتی یا دقیقا کسانی چون «مسیح علی نژاد» یا ژاندارک هیستریک ما و یا دایی جان ناپلئون جدید ایرانی «مهدی جلالی تهرانی» است. زیرا کافی است استاتوسهایشان در مورد این حادثه را بخوانید و یا حمله ی مسیح علی نژاد به استدلال درست و قوی « امین بزرگیان» را ببینید، خشونت و کین توزی و توجیه گری نهفته در لابلای هر کلمه و استدلاشان را ببینید، تا هرچه بیشتر متوجه بشوید که بهای خیانت به مبانی مدرنیت چیست. اینکه بقول رولاند بارت « تو نمی توانی گُرگ را بکُشی، وقتی در گلوگاهش نشسته ایی و بزبان او سخن می گویی.».  زیرا انموقع گُرگی دیگر هستی و حافظ نظام گُرگها و یا بنده ی حقیر و مضحکشان. وقتی ذایقه و منظرت مثل دشمنت هست و بناچار مثل دشمنت. (ازینرو در نگاه مدرن ما دشمن نداریم بلکه رقیب داریم. فقط بنیادگرایان مذهبی یا ایدئولوٓیک و از طرف دیگر پوپولیستهای مدرن از دشمن و محور شرارت و شیطان بزرگ سخن می گویند. زیرا موضوعشان چیزی دیگر است.)

همانطور که «امین بزرگیان» بدرستی می گوید که بهای چنین ترور و عمل ضذ دموکراتیکی را مردم ایران و در نهایت جنبش دموکراسی ایرانی خواهد داد. زیرا اگر این وضعیت تنش افرینی ادامه یابد و ترامپ و اسراییل به هدفشان برسند که در این دو ماه اخر جنگی موضعی یا تمام عیار راه بیاندازند، آنگاه قربانیان اصلی کی ها هستند؟ مگر ادم می تواند چقدر کور و کین توز باشد که نتواند حتی جلوی دماغش را ببیند و تازه ادعای استادی و ژاندارک بودن هم بکند. وضعیت این «کوتوله های بزرگ شده و بادشده» همین است که این موقع ها می ترکند و رازشان را برملا می کنند.

یا مگر از حادثه ی «ترور سلیمانی» عبرت نگرفتید که آنگاه رژیم و دشمن تان هواپیمای خودی را از ترس می زند و سرکوب درون کشور همچنان ادامه یافت (زیرا برای آنها نیز هدف بظاهر مقدسشان هر جنایت و دروغی را توجیه و تطهیر می کند). زیرا  با این شیوه برخوردهای کین توزانه کاری می کنی که مردمت و پروسه ی دموکراسی خواهی کشورت «چون مرغی هم در عزا و هم در عروسی قربانی بشود.» آخه شما چقدر احمق و خودبینید که حاضرید به بهای قتل مردم و کشورتان به ارزویتان برسید که همان تولید دیکتاتوری جدید  و یا در نمونه ی دایی جان ناپلئون خنده دار ایرانی تولید «دیکتاتوری هفت ملت» و جنگ برادرکُشی است. اینکه سیاست مشترک رسیدن به هدف مقدس و به هر وسیله ایی در نزد حکومت دیکتاتور و قهرمانان مخالفش چون ژاندارک و دایی جان ناپلئون برملا می سازد که آنها دو روی یک سکه و پدر و فرزند هستند و حامی یکدیگر. چه بخواهند یا نخواهند. زیرا موضوع همیشه ساختاری و دیسکورسیو است و تغییر ذایقه ها و دیسکورسها و  یا تکرار آن به شکل فاجعه بار و جدیدی. ازینرو روانکاوی می گوید که «پدرکُشی و پسرکُشی دو روی یک سکه و دور باطل هستند.»

باری دوستان از سرنوشت این کوتوله های هیستریک و پارانوییک یاد بگیرید که نمی توان به دموکراسی و رنسانس دست یافت، وقتی زبان و ذایقه و راه حلهایت همگی هنوز طعم و مزه ی خشن، بنیادگرایانه و سیاه/سفیدی دارد. زیر انموقع انچه می افرینی فقط خشونت و بنیادگرایی نوین است و ویران کردن مرم و کشورت. زیرا این مواقع تو در «ساختار و چالش بدور تحول دموکراتیک کشورت» در نقش و موقعیت یک «منحرف جنسی» هستی که همیشه در نهایت بنده ایی منفعل و ابزار/ابژه ی «تمتع و سودهای سادومازوخیستی» یک پدر و ارباب جبار داخلی یا خارجی چون اینها هستی. یا اسیر یک دیسکورس هیستریک از منظر  دیگر لکان و «چهار دیسکورسش» هستی و در نهایت چه می افرینی؟ اربابی نو و فاجعه ایی بدتر، زیرا بقول لکان «چیزی جز این نمی خواهی» و پرده هرچه بیشتر فرو می افتد و روی دیگر و اصلت چون نقاشی فرانسیس بیکن از «پاپ موقر» ولاسکز نمایان می شود.

کافیست که استاتوسها و واکنشهای اینها را در مورد حوادث اخیر بخوانید تا ببینید که چرا آنها در حال «بالااوردن عقده ها و حقایق عمیق خویش» هستند و دستشان را رو می کنند. اینکه انها حاضرند برای خیالات هولناکشان و سودشان هم ملت و هم کشورشان و هم پروسه ی دموکراسی کشورشان را قربانی بکنند. وگرنه کور هم که باشی، باید ببینی که همه ی این اعمال از زمان شکست ترامپ در انتخابات و فشار جدید بر ایران و شکل گیری خطر جنگ نوین برای این است که دیسکورس منطقه عوض نشود، برجام برنگردد و همان  تنش سوداور و هولناک در منطقه بماند تا نظامی گرایان امریکایی و اسراییل به قدرت و سود بیشتر دست بیابند. تا«جو بایدن»  و به همراهش اتحادیه اروپا دستشان در حنا بماند و جمهوری اسلامی در نقش «مترسک منطقه و جهان» باقی بماند و مردم ایران و کشورشان داغان بشود. همانطور که موضوع این حملات تنها ایران نیست بلکه کل منطقه و در نهایت اروپا و جهان است و اینکه تحول دیسکورسیوی رخ ندهد و جهان به میز مذاکره و دیالوگ و کنترل درست برنامه ی هسته ایی ایران برنگردد. تا فضای «دلهره و جنگ» بماند و آنها به سودهایشان برسند. زیرا همه منتظر تحول جدید و بازگشت به برجام و گفتگو هستند. چیزی که بنیادگرایان ایرانی و افراطیون راست گرا  و پوپولیست امریکایی و در منطقه از آن می ترسند و می خواهند به هر وسیله مانعش بشوند.

یا فقط به گریه و زاریهای هیستریک مسیح علی نژاد و «ادرس دادنهای عوضی و خنده دارش» در پاسخش به بخشی از استاتوس امین بزرگیان بنگرید و اینکه چگونه  با زجر قربانیان حکومت معرکه گیری و نوحه خوانی می کند تا اصل موضوع رو نشود. اینکه او چقدر از رشد ترور و خشونت و تنش خوشحال می شود و اینکه امین بزرگیان چه می گوید و چرا موضع گیریش درست و مدرن است. یا در واکنش و استاتوس ذیل از مهدی جلالی تهرانی می بینید که او چطور و مستقیما خواهان «جنگ مستقیم» با ایران می شود و از ترور و تنش افرینی حمایت می کند تا به خیال خودش در خلاء قدرت و یا به کمک اربابان امریکایی و اسراییلی روزی دیکتاتور ی هفت ملت جداگانه را بیافریند و به نون و نوایی برسد. همانطور که این دایی جان ناپلئون مضحک و هولناک ایرانی در استاتوسی دیگر که لینکش را در بخش کامنتها می زنم، به شیوه ی شانتاژگونه و   حزب اللهی حکم صادر می کند که« ترور مهم و ملاک نیست. بلکه اگر بگویی ترور یک سپاهی غلط است،  این ملاک و معیار  است. سپاه ملاک است».  ملاک و معیار چی؟ طبیعتا ملاک و معیار اینکه موضوع اصلی کشتن دشمن به هر وسیله ایی است و اینکه برای رسیدن به هدفت هر دروغ و جنایتی مجاز است. این ملاکها قرار است بعدا معیار دموکراتیک و قانون اصلی این دایی جان ناپلئون و کنفدراسیون هفت ملت جداگانه ی اینده اش باشد. می بینید که چه فاجعه ایی را زمینه چینی می کند؟ حکومت ترور و دروغ برای هدف و سود خویش و به هر وسیله ایی. اینکه فردا خشونت و تجاوز به دشمن و خانواده اش مجاز می شود، چون ملاک و معیارشان سپاهی بودن یا فارس و عرب بودن و غیره است و نه انکه تجاوز و قتل یا «اعدام انقلابی» و بدون دادگاه قانونی عملی ضد زندگی، ضد انسانی و مخالف مبانی مدرنیت و حقوق بشر است. یا مگر همین رژیم جمهوری اسلامی دقیقا با «اعدام انقلابی» و غیر قانونی «طاغوتیان» شروع نکرد و بعد همین مسیر بناچار به «قتلهای زنجیره ایی» و شکنجه ی «ملحدان و ضد انقلابیون» منتهی نشد؟ حال جای اسم طاغوتی و ملحد را سپاهی و حکومتی بگذارید، اصل یکیست و یک چیز بار می اورد: حکومت دیکتاتوری و خشونت محض به رقیب و دگراندیش و اینکه همه چیز برای حفظ ایده ال دروغین و تمامیت خواهت مجاز است.

چه برسد که بپذیری اصولا اعدام و خونریزی برای تحقق یک ایده ال غلط است و نشان می دهد که این ایده ال بشخصه غلط و خشونت آفرین است. ازینرو نیچه می گوید که «بترسید از حقایقی که شاهدشان خون و خشونت باشد.». اینکه ازینرو باید از حکومت مستضعفین و زخم دیدگان ترسید چون به شکل ظالمشان در می ایند و ظلم را ابدی می کنند. همانطور که تاریخ معاصر ما و حکومت مستضعفین اسلامی نشان داد و سرنوشت اینده ی این دیکتاتورهای خون طلب ایرانی از هر نوع سلطنت طلب، مجاهد،  قوم گرای افراطی و امثال این سلبریتهای خنده دار به نام حقوق زنان و حقوق بشر است و در حینی که راحت این حقوق را  در واکنش های احساسی و نوشتاریشان زیرپا می گذارند و نوحه سرایی می کنند و برای زیرپا گذاشتن حقوق مدرن و حقوق بشر  و برای ترور دشمن خونیشان هورا می کشند.

اینکه در اینها ما فیگور «رجاله های» هدایت را باز می یابیم که همه چیز را می بلعند و یا می خواهند توسط اربابی بلعیده بشوند و به خدمتش در ایند، زیرا بقول هدایت در نهایت فقط «دهانی بزرگ و تشنه دارند که یکراست به یک الت تناسلی تشنه ختم می شود» و عاشق پول و شهرت هستند. عاشق معرکه گیری هیستریک یا کین توزانه و نوحه خوانی هستند.

  اما موضوع همین است که ما مجبوریم با « گفتن و واکنش نشان دادن» راز خودمان را برملا بسازیم. این خصلت و قدرت «ساحت نمادین و زبانمند» است. اینکه بقول لکان «گوینده ی سخن حقیقت پیامش را به شکل معکوس از طرف دیگری و گیرنده می گیرد.» اینکه حال ما باید به اینها و امثال مسیح علی نژاد و مهدی جلالی تهرانی بگوییم که خوب نشون می دهید که چقدر  عاشق و هوادار ترور و خشونت هستید. پس گریه و زاری الکی هم برای معترضان به قتل رسیده یا زندانی شده  توسط رژیم نکنید. چون شما می خواهید که حال حتی جنگ و مردم کشی راه بیافتد. شما! کوچولوهای کهتر و هیستریک یا دایی جان ناپلئونی و به همان اندازه خنزرپنزری چون دیکتاتورهای حکومت اسلامی و ایرانی و پوپولیستهایی مضحک چون ترامپ و نتانیاهو. شما همان پاپ هولناک فرانسیس بیکن هستید اما همزمان به حالتی مضحک و جهان سومی. یک هولناکی مضحک و تهوع اور هستید. به «بالا اوردن حقایقتان و خودتان» ادامه بدهید.

پانویس: پاسخ احمقانه و هیستریک مسیح علی نژاد به استاتوس درست امین بزرگیان را  در بخش کامنتها می گذارم و همراه استاتوس کامل دوست عزیز و اندیشمندم امین بزرگیان که موضوع را وسیعتر دیده و باز کرده است، در برابر نزدیک بینان کوته فکر و هیستریکی چون مسیح علی نژاد و مهدی جلالی تهرانی.

در فیسبوک