جمعه گردی های اسماعيل نوری علا

بگذاريد در اينجا نام ببرم: براستی چه اشکالی داشت اگر آقايانی همچون يوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، تقی رحمانی، عبدالکريم سروش، علی افشاری، اکبر گنجی، و ده ها مسلمان مدعی وصول به حکمت زيان مندی حکومت های مذهبی ـ ايدئولوژيک نيز در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران، یا کنگره ها و کنفرانس های مشابه آن، حضور می يافتند و، به خاطر نجات ایران و میلیون ها انسان ايرانی از زیر سلطهء حکومت اسلامی، دربارهء مسایل کشورمان و لزوم جدایی مذهب از حکومت سخن می گفتند و تحلیل ارائه می دادند؟

 esmail@nooriala.com

 

کنگره ای در کليسا!  

    سال پيش، در پايان دومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران که در شهر بوخوم انجام می شد، مسئول ادارهء نشست های کنگره از من خواست تا جمع بندی خود را از کنگرهء مزبور بيان دارم. تفصيل آنچه هائی که در آن جمع بندی گفتم در سايت کنگره هست و در اينجا نيازی به تکرار آن نيست. اما، در جائی از آن جمع بندی، من به نکته ای اشاره کردم که لازم می دانم اکنون، در آستانهء برگزاری سومين کنگرهء سکولار دمکرات های ايران، آن را اندکی بشکافم.

    داستان از اين قرار بود که دومين کنگرهء سکولار دمکرات های ايران در شهر بوخوم آلمان و در يک کليسا برگزار شده بود و در اغلب ويدئوها و عکس های آن کنگره می توان صليب نقره ای بزرگی را، آويحته به ديوار پشت سر سخنرانان، مشاهده کرد. من، در طی آن جمع بندی، و با اشاره به ساختمان کليسا و آن صليب، توضيح دادم که «نقل به مضمون) «برخلاف آنچه حکومت اسلامی می کوشد تا سکولاريسم را با دين ستيزی برابر کند، سکولارها هيچ مشکلی با مذهب مردم ندارند و فقط خواستار آنند که حکومت از شر دخالت مذاهب خلاص شود و قانون اساسی کشور از لحاط مذهب و مکتب بی طرف باشد و شريعت هيچ دينی را پايهء مفاد خود قرار ندهد. در آن صورت حکومت سکولار دموکرات چتری محافظتی خواهد بود که در سايهء آن صاحبان عقايد مذهبی، غير مذهبی و ضد مذهبی، همگی، بتوانند با آسودگی خيال، و با استفاده از آزادی بيان مندرج در قانون اساسی سکولار دموکرات کشور، به طرح و تبليغ عقايد خود بپردازند. به عبارت ديگر، حکومت سکولار دموکرات «داور بی طرف» است؛ داوری که همگان را به يک چشم می نگرد. به همين علت، هنگامی که دوستان ما در شهر بوخوم آلمان داوطلب شدند که دومين کنگرهء سکولار دموکرات ها را در شهر خود برگزار کنند و پس از تصويب اين پيشنهاد به کميتهء برگزاری کنگره گزارش دادند که بهترين سالنی که می توانند با هزينهء کم در اختيار بگيرند سالن اجتماعات کليسای شهر است و کشيش آن نيز از معتقدان به مفيديت سکولار دموکراسی برای حفظ آزادی مذاهب است، اعضاء کميتهء برگزاری کنگره از اين پيشنهاد و پيش آمد استقبال کردند و من اکنون در واقع بازگويندهء تصميمی هستم که در آن کميته گرفته شده است».

    سپس، اين نکته را به سخنانم افزودم که: «اميدوارم تا سال ديگر نوانديشان مذهبی مسلمان نيز به چنين آگاهی دلگرم کننده ای دربارهء سکولاريسم رسيده باشند و اجازه دهند که سومين کنگره سکولار دموکرات های ايران در يکی از مساجد آنان برگزار شود»؛ با اين تصور که مسجدی که از زمان خمینی تبدیل شده به محل مطرح کردن مسایل مذهب سیاسی شده، از طريق عنايت به سکولار دموکراسی به جايگاه اصلی خود برگردد.

 

لبخندهای ناباور

    از پشت ميز خطابه و بهنگام پايان بردن اين جملات، لبخندهای حضاری را که پای سخنم نشسته بودند می ديديم. از آن پس از خود پرسيده ام که آن لبخندها براستی گويای چه مطلبی هستند؟ در اين مورد به چند پاسخ فکر کرده ام:

    - عده ای در اواخر جلسه قصد آن داشتند که چنين اعلام دارند که «سکولاريسم واقعی دين ستيز است و در حکومت آيندهء ايران نه تنها مذاهب دخالتی نخواهند داشت بلکه وظيفهء حکومت تعطيل حوزه ها و مساجد و منع پوشيدن عبا و عمامه است». گردانندگان کنگره مانع مطرح شدن اين فکر انحرافی و اغتشاش آفرين از سکوی خطابهء کنگره شدند. البته برخی از اين دوستان همين مطلب را به وبلاگ ها و صفحات فيس بووکی خود کشاندند. من منکر وجود اين گرايش در ميان سکولارها نيستم. اما معتقدم که اين گرايش به حوزهء «سکولاريسم فلسفی» مربوط است نه به حوزهء «سکولاريسم سياسی»؛ که امری فلسفی نيست و در وجود و عدم خدا و عالم غيب بحث نمی کند و صرفاً می خواهد بعنوان حاکمی بی طرف آزادی همگان را در بيان و تبليغ عقايدشان تأمين کند. پس لبخند تمسخر اين دوستان برايم فهميدنی و فراموش کردنی بود.

    - اما، در عین حال، به نظر من، لبخند اکثريت حضار به سخنانم از سر نوميدی و ناباوری بر لب ها آمده بود. چرا که تجربهء ساليان متمادی به آنها آموخته بود که مذهبيون نام آور مسلمان ايرانی ـ از بنيادگراهاشان گرفته تا نوانديشان شان ـ باور ندارند که سکولار دموکرات های ايران دين ستيز نيستند و اگر در آينده در ايران بقدرت برسند خيال برانداختن بساط اديان را ندارند. یا شايد برخی شان به اين نکته واقفند اما به صلاح خود نمی بينند که دست از حمایت جمهوری اسلامی بردارند، زیرا در آن صورت ممکن است نه بساط مذهب که بساط خودشان بهم بريزد.

    - همچنين، نکته ای ديگر نيز برای اکثريت ما واضح بود: مسلمانان فعالی که مذهب را در ايران سياسی کرده اند و حکومتی اسلامی را بر آن کشور تحميل نموده اند اساساً هنوز به مضرات مذهبی بودن حکومت، و فوايد دور کردن اديان و دينکاران شان از قدرت حکومتی، پی نبرده اند و در نتيجه، بخاطر حفظ حکومت مذهبی و به اميد ممکن شدن اصلاح آن، خود را در مقابله با سکولار دموکرات ها می بينند. هنوز سخنان آقای سيد محمدرضا خاتمی، دبيرکل قبلی حزب مشارکت اسلامی، در ذهن آنان طنين انداز است که می گفت: «ما در دو جبهه مبارزه می کنيم: جبههء بنيادگرائی و جبههء سکولاريسم!» پس سخن من در نزد آنان بيشتر شوخی و طنزی ناظر بر ناممکن بودن حدوث آن اتفاق بود.

    اما من براستی قصد شوخی نداشتم و همچنان نيز معتقدم که استقرار سکولار دموکراسی در ايران محتاج همکاری مسلمانانی است که فهميده اند چگونه «حضور مذهب در حکومت» ارکان دينداری نسل جوان را ويران ساخته است. آنان اگر بخود بيايند، اگر می پذيرفتند که استقرار حکومت سکولار دموکرات در ايران به نفع خودشان و دين شان نيز هست اينگونه از سکولار دموکرات ها دوری نمی جستند.

 

چرا نوانديشان مسلمان غايبند؟

    حال، از آن روز و آن سخن اندکی کمتر از يک سال می گذرد. يک ماه ديگر سومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می شود اما هنوز هيچ خبری از «مسلمانان سکولار» نيست. حتی آنان که برايشان دعوتنامه فرستاده ايم ادب پاسخ دادن را هم رعايت نکرده اند. برخی شان که در سخن خود دم از برسميت شناختن سکولاريسم، و دين ستيز نبودن آن، می زنند نيز می کوشند راهی برای استقرار «سکولاريسم دين مدار» پيدا کنند؛ همانگونه که روزی از «مردم سالاری دينی» دم می زدند و، در کلام مشهور محمد خاتمی، «دمکراسی بدون دين» را نمی خواستند.

    توجه کنيم که در اين نکتهء آخر برداشتی مهم مستتر است: «دموکراسی بدون دخالت دين» يعنی «دموکراسی سکولار» و اين آن چيزی است که آقای خاتمی و همراهان شان دوست ندارند و نمی خواهند. در واقع آنها با اختراع «دموکراسی دينی» می کوشند، با ظرافت تمام، سکولار بودن گريزناپذير دموکراسی را منکر شده و آن را چون غده ای زائد از شکم دموکراسی بيرون کشيده و به دور اندازند.

    اما آيا نه اينکه «دموکراسی دينی» چيزی جز نسخهء بدل «حکومت دينی» نيست؟ حکومت اگر بخواهد به عموم افراد يک ملت، با عقايد و مذاهب و اديان و ارزش ها و آداب رنگارنگ شان، با چشمی بی طرف و مشفق نگاه کند آنگاه چگونه می تواند بر اساس مفروضات شريعت يک دين يا مذهب معين برساخته شده باشد؟

    با اين حساب، ما امسال، به همت ياران داوطلب مان در شهر فرانکفورت، کنگرهء سوم را در هتلی در آن شهر برگزار خواهيم کرد، چرا که مسلمانان بجان آمده از دست حکومت اسلامی مستقر در ايران هنوز به صرافت آن نيفتاده اند که، برای منافع خودشان هم که شده، به مدد و پشتيبانی سکولار دموکرات ها بيايند. بگذاريد در اينجا نام هم ببرم: براستی چه اشکالی داشت اگر آقايانی همچون يوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، تقی رحمانی، عبدالکريم سروش، علی افشاری، اکبر گنجی، و ده ها مسلمان مدعی وصول به حکمت زيان مندی حکومت های مذهبی ـ ايدئولوژيک نيز در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران، یا کنگره ها و کنفرانس های مشابه آن، حضور می يافتند و، به خاطر نجات ایران و میلیون ها انسان ايرانی از زیر سلطهء حکومت اسلامی، دربارهء مسایل کشورمان و لزوم جدایی مذهب از حکومت سخن می گفتند و تحلیل ارائه می دادند؟

 

مشکل با انسان مداری

    حال اجازه دهيد که همينجا به مشکل ديگر اين مسلمانان، نه با سکولاريسم بلکه با ريشه های آن که «انسان مداری» نام دارد، نيز بپردازم؛ چرا که در اين حوزه هم سوء تفاهم بسيار است. شک نيست که «انسان مداری» ( يا «اومانيسم»)، از لحاظ زندگی اجتماعی و سياسی، در مقابل «خدامداری» قد علم کرده است و می خواهد زندگی اجتماعی انسان را بر اساس نيازهای متغيير خود او و بوسيلهء نمايندگان او تنظيم کند. اما باور به «محور بودن انسان در تصميمات اجتماعی» هرگز به معنی انکار ضروری خدا و عالم غيب و وحی و بقيهء اين مفاهيم نيست. شما می توانيد خدا مدار و متدين و آداب دان دينی باشيد اما آنگاه که، در صحنهء زندگی اجتماعی، قرار بر قانون گزاری و تصميم گيری باشد اختيار آن را داشته باشيد که، بجای جستجو برای يافتن پاسخ در کتب مقدسه، به خرد آدمی و عقل اجتماعی انسان و آگاهی هايش از مقتضيات زمانهء خويش رجوع کنيد. اين دو امر با يکديگر منافاتی ندارند و حتی می توانند مکمل يکديگر باشند.

    پس نه اومانيسم و نه سکولاريسم، هيچ کدام، ضرورتاً «دين ستيز» نيستند، اما هر دوی آنها دين را در حوزهء وجدانيات شخصی قرار می دهند تا دست انسان را در تصميم گيری و قانون گزاری اجتماعی اش باز بگذارند. اين امر حتی به معنی انکار اعتبار اجتماعی اديان هم نيست. انسان دين مدار در هر جامعه ای که باشد می کوشد تا در چهارچوب های اخلاقی ـ دينی خود تصميم گيری کرده و عمل کند. اما اگر بخواهد پا را فراتر نهاده و، با دستيابی به قدرت حکومتی، آن چهارچوب ها را به ديگران نيز تحميل کند آنگاه همان مشکلی را ايجاد می کند که جامعهء امروز ما دچار آن است.

    زمانی که جورج بوش پسر، رئيس جمهور سابق امريکا، در کاخ سفيد بود گفته می شد که او، قبل از اتخاذ تصميمات مهم، مدتی به مراقبهء روحی و دعاخوانی و توسل به قديسان دينی اش می پرداخت. برخی از منتقدان می گفتند که اين امر در تضاد با اصل «جدائی کليسا از حکومت» (سکولاريسم مندرج در قانون اساسی امريکا) است. اما براستی آيا چنين بوده است؟ آيا جورج بوش می توانسته به استناد به اينکه دين اش امری را ايجاب کرده کاری خلاف قوانين سکولار امريکا انجام دهد؟ آيا اگر او توسلات دينی خود را به گونه ای انجام می داد که کسی از آن با خبر نمی شد ما بهانه ای در دست داشتيم تا همچنان اينگونه انتقادها را مطرح کنيم؟ واقعيت آن است که «وجدانيات آدمی» و «اعتقادات اخلاقی او» می توانند نمود خارجی داشته باشند يا نداشته باشند. اما در هر دو صورت محدودهء آنها محدوده ای «شخصی» است و سکولاريسم می کوشد تا از تعميم آنها به حوزه های اجتماعی، و تحميل آنها بر ديگران، جلوگيری کند و تنها به وجدانیات انسانی و اعتقادات اخلاقی یا دینی کسی عنايت کند که قصد تحميل و زورگوئی برای اين کار را نداشته باشد؛ به عبارت ديگر، آن وجدانيان و اخلاقيات همراه و همخوان با حوزه های اجتماعی زندگی انسان امروز باشند.

    همچنين گاه اين پرسش مطرح می شود که آيا  يک شخصیت مذهبی، از هر دین و آیینی، می تواند رئيس جمهور يک کشور سکولار دموکرات شود؟ پاسخ سکولار دموکرات ها به اين پرسش مثبت است؛ مشروط بر اينکه آن شخصیت ناگزير باشد وجدانيات و اخلاقيات دينی خود را در پشت در کابينهء دولت اش وانهاده و چون بر مسند رياست می نشيند حافظ و مجری قوانينی باشد که دينی و مذهبی نيستند و به دست بشر ساخته شده و هم به دست او قابل نسخ و تغييرند.

    و بگذاريد مطلب اين هفته را با اين خبر يا گزارش به اتمام برسانم که، بر اساس آگاهی های مختلف و متعددی که به دست ما می رسد، توجه به ضرورت و حقانيت سکولار دموکراسی برای رهانيدن ايران از موقعيت وحشتناکی که در آن گرفتار آمده، و نيز نجات دين داری از چنگال پوچ گرائی و خوشباشی های ويران ساز قشر قدرتمند حاکمان، بصورتی دايم التزايد در ميان دينداران و مقامات دينی گسترش می يابد و اگرچه هنوز نمودهای آن بخوبی آشکار نشده اند اما ظهور «مسلمان سکولار»، بعنوان نيروئی پشتيبان و مددکار سکولار دموکراسی، ديگر امری دور از ذهن و غير واقعی نيست.

 

جنبش پنجاه ميليون نفری!

    اين نکته مرا به بخش ديگری از سخنانم در جمع بندی کنگرهء دوم سکولار دموکرات ها نيز بر می گرداند. آن روزها جلساتی برای ايجاد «وحدت چپ» برگزار شده بود و آقای سيامک دهقان پور، که هنوز از اجرای برنامهء «افق» در صدای امريکا معاف نشده بود، از چند تن بانيان آن جلسات دعوت کرده بود تا در يکی از برنامه های او حضور يابند. در بخشی از آن برنامه، آقای دهقان پور از تک تک شرکت کنندگان می پرسيد که سازمان شما چند نفر عضو دارد؟ و شرکت کنندگان نيز عددهائی بالای پنجاه و زير صد و پنجاه را مطرح می کردند. شنيده بودم که طرح آن پرسش برای نمايش دادن بی پشتوانه بودن حرکت در راستای ايجاد «وحدت چپ» بوده است. من اينگونه فکر نمی کردم و پشت طرح آن پرسش چنان توطئه ای را نمی ديدم اما، در جمع بندی خود از کنگرهء دوم سکولار دموکرات های ايران، با اشاره به اين برنامه و پرسش آقای دهقان پور، گفتم که اگر ايشان اين پرسش را از من، بعنوان سخنگوی جنبش سکولار دموکراسی ايران، می کرد بلافاصله به پاسخ اش می دادم که: «دست کم بيش از پنجاه ميليون!»

    اين سحن نيز لبخندهائی را بر لبان حضار جاری ساخت اما در اين مورد هم قصد من شوخی و مزاح نبود. من اعتقاد راسخ دارم که اکثريت ملت ايران، پس از 36 سال آزمودن نتايج دهشتناک استقرار يک حکومت مذهبی بر کشورشان، آماده ترين ملت روی زمين برای استقبال از استقرار حکومتی سکولار دموکرات هستند و، لذا، بخاطر عقيده و خواست شان عضو جنبش گستردهء سکولار دموکراسی ايران محسوب می شوند که متعلق به هيچ کس و هيچ تشکيلات خاصی نمی تواند باشد اما همهء سکولار دموکرات های ايران را در خود جای می دهد.

    نکته در اين است که در ميان اين جمعيت پنجاه ميليونی (با کسر کودکان و نوجوانانی که به سن قانونی رأی دادن نرسيده اند، و نيز کسر حداکثر پنج ميليون آدمی که حقوق بگير و هوادار حکومت فعلی هستند، از کل جمعيت کشور) خيل عظيمی از مسلمانان ايرانی وجود دارند که می خواهند هرچه زودتر از شر حکومت دينکاران امامی مسلط بر ايران رها شوند و از اين رهگذر کشورشان را از مهالک بسيار نجات داده و آزادی و امکان آبادی را به ميهن خود بازگردانند.

    باری، گوهر کلام اينکه «سکولار دموکراسی حکومت بی دينان نيست اما حکومت مبتنی بر قانون اساسی فاقد دين» است. از نظر من، هر آن کس که اين نکته و نتايج و عواقب نيکوی آن را درک کند بی شک هوادار چنان حکومتی خواهد بود.

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

صفحهء نوری علا در فيس بووک:

https://www.facebook.com/esmail.nooriala.5