ایمان آقایاری
اصل اولیه و اساسی هر اجتماعی، تفاهم است؛ تفاهم نه به معنای همنظری بلکه به معنای ظرفیت فهم مشترک از نشانهها. حال این نشانهها میتوانند بسیار ابتدایی باشند یا بسیار پیچیده و محصول فرآیندهای خلاقانه. کلمات، ادا و اطوار، حرکات و سکناتِ ما، اصلا بخش عمدهای از تمدن بشری نشانههایی است برای ارتباطات انسانی، تفهیم و تفاهم و حتی زمینهای است برای اختلافِ نظر، اما اختلاف داشتن بر سر موضوعی مشخص.
بدترین شکل اختلال در روابط انسانی زمانی بروز مییابد که امکان ارسال و دریافت نشانهها مسدود شود. وقتی طرفین از فهمِ زبان یکدیگر عاجز باشند، هیچ نوع رابطهی انسانی میان آنها اتفاق نمیافتد. در اینجا منظور از زبان، ساحت وسیعتری از کنشهای انسانی است؛ بهطوری که مفروض است گویشوران به زبانهای مختلف، حتی بدونِ واسطهی ترجمه بتوانند با زبانِ بدن و یا خواندنِ نگاهِ یکدیگر با هم ارتباطی عمیق برقرار کنند. وضعیت بحرانی آن است که گویشوران یک زبان دچار چنان گسست عمیقی میشوند که وقتی با هم سخن میگویند، گویی کلمهای از سخنان هم یا حتی حالتی از چهرهی یکدیگر را نیز درک نمیکنند.
این عدمِ تفاهم بر دو پایه قابل تصور است. نخست اینکه شرایطِ زیستی، مفروضات، مفاهیم ذهنی و اصطلاحا «زیست_جهانِ» آدمیان چنان با هم متفاوت باشد که وجوه قابلِ فهم، زایل شود و یا به حداقل برسد. دیگر اینکه طرفین، یا یکی از آنها عامدانه نشنود، نبیند و حس نکند. یا اینکه پیام طرف مقابل را تحریف کند، مصادره به مطلوب نماید و با فرم و محتوای ذهن خود پردازش کند. یکی یا ترکیبی از این عوامل، مناسبات حاکم میان جمهوری اسلامی با مردم ایران را برمیسازد.
مسعود پزشکیان که محصول مشترک «کارگهِ کوزهگریِ» علی خامنهای و دکانِ لعابگریِ اصلاحطلبانِ حکومتی است، در انتخاباتی کمسو و بیرونق، شد رئیس دستگاه مجریهی ولایت مطلقهی فقیه. او اخیراً در بخشی از پست خود در شبکههای اجتماعی نوشته:
«مردم عزیز سرمایه بزرگ دولت شمایید، توجه و حساسیت شما در انتخاب اعضای کابینه ارزشمند است. بیتفاوتی به رفتار سیاستمداران جای خود را به انتقاد داده است. این یعنی ما یک گام به جلو رفتهایم.»
به یاد بیاوریم که مطابق آمارهای پرابهام و اِشکالِ رسمی نیز بیش از نیمی از واجدین شرایط با صدایی رسا به شعبدهی رسوا و کسالتبارِ رژیم «نه» گفتند. نشنیدن یا تظاهر به نشنیدن این پیامِ واضح از مصادیقِ بارزِ امتناعِ ارتباطی است که از آن سخن رفت. از صدر تا ذیل دستگاه عریض و طویل جمهوری اسلامی، از هستهی کانونی قدرت تا پیرامون، تا سایههای پیدا و محوِ پیمانکارانِ رژیم در امورِ برونسپاری شدهی حکومت، یا این صدا را انکار کردند و یا تحریف.
پزشکیان بدون اعتنا به این «نه» که معنای نفیِ وضعیت و یا دستِکم بیاعتناییِ مطلق به عرصهی بازی و بازیگران جمهوری اسلامی را داشت، از دالّ تهیِ «مردم»، به مثابهی سرمایهی بزرگ دولتش سخن میگوید. سپس با توسل به مغالطهی «تعمیم ناروا»، اعتراض حامیان انتخاباتی خود به ترکیب کابینهاش را «توجه و حساسیت مردم در انتخاب اعضای کابینه» میخوانَد. او در این لحظه فراموش میکند که مطابق آمارهای مخدوشِ حکومت، تنها صاحب آرای یک چهارم از واجدین شرایط بوده و نیمی از مردم وقتی به او اعتنایی نداشتهاند، به طریقِ اولیٰ به وزرای منتخبش نیز اعتنایی ندارند و یک چهارم دیگر نیز که به رقیب او رای دادهاند، عطف به صبغه و سوابق گزینههای پیشنهادی، احتمالا با اکثر قریب به اتفاق گزینهها یکدل و موافقاند.
از طرفی پزشکیان به طور مجهول و بدونِ اشاره به مرجعِ مشخص میگوید «بیتفاوتی به رفتار سیاستمداران جای خود را به انتقاد داده». از قراین برمیآید که احتمالا منظور او بیتفاوتیِ مردم نسبت به دولت رئیسی است. باید گفت مطابق همان آمار بدنامِ حکومتی، مسعود پزشکیان با اکتساب کمترین درصد آرا در طولِ حیات جمهوری اسلامی به این مقام برگزیده شده و او را جایگاهی نیست که چنین ادعایی بر زبان آوَرَد. او خود از بزرگْنمایندگانِ بحرانِ مقبولیت در ذیلِ اَبَربحرانِ مشروعیتِ رژیم است.
حق مطلب این است که انتقاداتِ وارد شده به پزشکیان دو خاستگاه دارد؛ یکی از سوی اصلاحطلبانِ کارکشته، حرکتی است تاکتیکی برای گریز از مسوولیت، تنزهطلبی، فرار رو بهجلو و حفظِ نشانِ تجاری به منظورِ بهرهبرداریهای آتی و در راستای استراتژیِ بقا، و دیگری از سوی اقشار میانی حامیان، که شاید نوعی احساس سرخوردگی ناشی از عدم تحقق انتظارات گریبانشان را گرفته. تلاشهای پزشکیان برای جعل واقعیات و فروکاستن خشمِ عمومی نسبت به تمامیتِ رژیم حاکم، همان مایه کارکرد دارد که تلاشهای مذبوحانهی او، ظریف و حلقههای متصلِ آشکار و پنهانِ اصلاحطلبان برای برگزاری یک انتخاباتِ نمایشیِ پرشکوه و تدفینِ پیکر جنبش «زن، زندگی، آزادی» در زیر تلّی از دروغ و دغل.
پزشکیان در ادامهی کوششِ بیدریغش برای نشنیدن و نفهمیدنِ «نه»ی اقشار و گروهها و جریانات متعددی که دیگر نظام جمهوری اسلامی را با جنایتها و حماقتهایش رها کردهاند و در انتهای همین بند مینویسد «این یعنی ما یک گام به جلو رفتهایم»، اما حقیقت و حقانیت ندا میدهند: «تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی*».
* فروغ فرخزاد
نظرات