بخش دیگری از کتاب جدید «روسری نارنجی» نوشته مژگان فرهمند از انتشارات «کرم کتاب». (فصل پنجم را اینجا بخوانید.) 

 

صندلی من در ردیف دوم درست مقابل تریبون بود.

استاد تُن ِصدای ِزیبایی داشت، گوش نواز بود. و بسیار مسلط صحبت می‌کرد. نگاه ِنافذ و مهربانی داشت. سخنران بود و البته احاطه ی کامل بر توانایی سخنوریش داشت.

با بردن ِنام ِخدا و ذکر ِیه عالمه صفات ِقلمبه سلمبه در وصف خدا سخنش رو شروع کرد. از اومدن همه اظهار خشنودی کرد و گفت چند نفری هم چهره ی جدید میبینه که احتمالا مهمان هستند. لبخندکی زدم. من و آزیتا رو میگفت و لابد چند نفر دیگه.‌ چون بقیه همه با هم سلام علیک داشتن ظاهرا، همو میشناختن. قطعا دفعه ی اول حضورشون نبود.

استاد از آرامش صحبت کرد. و از تسلط بر نفس که منجر به آرامش میشه. صفت ِمهربانی رو تحسین کرد. زیبا حرف میزد و کلمات و موضاعات خوبی هم انتخاب می‌کرد. با حرکت ِچشماش تاثیر و تسلطش رو بر جمعیت کامل می‌کرد.‌به خودم گفتم روانشناس خوبیه.

حرفهای بدی نمیزد ولی چیز معجزه آسا و خاصی هم نمیگفت. همش منتظر بودم.

بعد از شاید حدود پانزده دقیقه به سفر مهم ِچند روزه ای که هفته ی پیش داشته اشاره کرد و عذرخواهی کرد که جلسه ی هفته ی قبل به علت سفر تشکیل نشده و تاکید کرد:

—ولی باید میرفتم. وقتی کائنات مقدر به رفتن می‌کنند باید رفت.

و شروع کرد به توضیح دادن در مورد سفرش که چقدر واجب بوده و اگر نمی رفته نیروی جن ها غیر قابل مهار میشده.

به خودم گفتم بد می‌شنوم لابد. جن ها؟ ؟

دلم میخواست برگردم و از آزیتا بپرسم:

— این گفت جن؟؟

ولی جرات نکردم. ترسیدم حین سوال کردن بزنم زیر خنده. از خیرش گذشتم.

ادامه ی حرف های استاد اما مطمئنم کرد که اشتباه نشنیدم . داشت از قدرت ِفوق العاده ی کائنات حرف میزد که با کمک این قدرت و همراهی چند تا از دوستانش از کشورهای دیگه تونسته فعلا جن ها رو وادار به عقب نشینی کنن. و با افسوس اضافه کرد که چقدر متاسفه که همکاری در حد ِقدرت ِخودش در ایران نداره.

استاد دیگه افتاده بود رو دور. از اثر وجود جن ها بر عدم موفقیت آدم‌ها حرف زد و تاکید کرد که تمام اضطراب ها و استرس های ما حاصل وجود تعداد زیادی از جن هاست که با همدستی نیروهاشون باعث احساسات مخرب در ماها میشن . گفت اینهمه مشکل در مملکت همه اثر اجتماع و قدرت جن هاست. و خداروشکر کرد که خودش و همکارهاش قدرت لازم برای عقب راندن این نیروی عظیم رو دارن.

وقتی این جمله رو گفت من زمزمه ی آرام چند نفر رو شنیدم که هی میگفتن: خداروشکر، خداروشکر!

سرش رو با مهربونی و تواضع برای حضار  لابد جهت سپاسگزاری از قدردانی شون چندین بار تکون داد.

به خودم گفتم: آقاهه دیونه س!

ولی اینقدر خونسرد و آروم حرف میزد که آدم به گوش ِخودش شک می‌کرد. فقط اون نبود که. آرامش حاضرین و نگاه پر از تحسین شون و بله بله و تشکر تشکر هایی که در پایان هر جمله ش میگفتن، آدمو به خودش مشکوک می‌کرد که یعنی اشتباه میشنوم؟

نه اشتباه نمی شنیدم. استاد با لحن هشدار دهنده ای ادامه داد:

—باید حواسمون رو جمع کنیم. باید دقت کرد چون طبق آخرین اطلاعاتی که بهم رسیده الان دانسیته ی جن ها در امارات زیاد شده و اونجا اجتماع کردن و خیلی قدرتمند شدن و باید خیلی دقت کرد چون نزدیک ما هستند.

کلمه ی “دانستیه” رو برای چگالی ِوجود جن ها به کار میبرد. بیچاره علم! بیچاره کلمات!....

*‌ خرید کتاب در لولو