نمی شود مُرده باشیم و حکایت "ناتان" را نخوانده باشیم. شاید این نام را هرگز فراموش نکنید. آیا حوادث کلید رمز دارند؟ به نظر میآید باید اینگونه باشد. وقتی صفحهای را میگشائید و به خواندن ماجرای یک قتل مشغول میشوید اگر چنانچه از آن اتّفاق یا حادثه رمزگشایی نشده باشد بدون شک حقیقت آنجا نهفته است. وقتی به خطوطی که یک جنایت را شرح میدهند دقیق شوید متوجه خواهید شد که قاتل هر که هست از آن میان عبور کرده، حتی اگر ردی از خود بر جای نگذاشته باشد. و اینک نگاه کنید به معمای پیچیده قتل پدر سالخورده و دختر میانسالش.
این ماجرا در سال دوهزاروده میلادی با شلیک گلولهای که جانِ "برت" این پیرمرد هشتادوهفتساله را میگیرد، آغاز میشود. وقتی کارگاهان تحقیقات خود را شروع میکنند سرانجام به نوهی این پیرمرد به نام ناتان مشکوک میشوند و پس از چندی او بازداشت می گردد. بازجویی و تحقیقات فنی چند روزی به طول میانجامد و سرانجام به دلیل نبود مدارک کافی نامبرده آزاد می گردد. شگفت انگیز آنکه جستوجوهای بینتیجه سه سال تمام به طول میانجامد اما کسی به نام قاتل معرفی نمیشود تا اینکه حادثه دوم رُخ میدهد. "جولیا" مادر ناتان در جریان ماهیگیری به شکل مرموزی غرق میشود و چون ناتان آن زمان با او بوده، خواهران جولیا، ناتان را عامل هر دو جنایت معرفی میکنند! خالههای ناتان معتقدند ناتان به دلیل تصاحب ارثیه چندمیلیون دلاری خانوادگی، مرتکب این دو جنایت شده است. پلیس "رودآیلند" باز هم انگشت اتهام را به سمت او میگیرد و دوباره تحقیقات و بازجویی و اینبار پیرامون مرگِ جولیا از سر گرفته میشود. ناتان مُنکر کشتن مادرش میشود و بار دیگر به دلیل نبودن مدارک کافی رها میشود. اما این بار نوبت ناتان است تا از خالههای خود به خاطر این اتهام بی اساس شکایت کند. موضوع پیچیده ترمیشود و سرانجام پلیس رودآیلند برای حل معمای قتل برت و جولیا و دستگیری قاتل آنها جایزه دویست و پنجاه هزار دلاری تعیین میکند! آنها که در رمزگشایی این پرونده جنایی سردرگم شدهاند اکنون از مردم کمک میخواهند.
تمام موضوع این پرونده جنایی ده خط بیشتر نبود که در یکی از روزنامههای صبح پایتخت و در یک ستون کوچک به چاپ رسیده بود. در این دو حادثه فرد دیگری به عنوان متهم معرفی نشده و حتی ما نیزهیچ سند و مدرکی در اختیار نداریم. پس به سراغ ناتان یعنی مظنون اصلی میرویم. اگر او برای تصاحب ارثیه چندمیلیونی مرتکب قتل پدربزرگش شده باشد چرا برای برداشتن مانع بعدی یعنی مادرش سه سال صبر کند؟ او که فرضاً برت را با شلیک گلوله کشته پس میتوانسته به طرق گوناگون و خیلی زودتر مادر خود را نیز از سر راه بردارد. آیا این فاصله طولانی زمانی برای رد گم کردن بوده یا او بیگناه است؟ اگر او بیگناه است پس دلیل کشته شدن این مرد ثروتمند چه بوده است؟ حتی اگر مرگ او باعث میشد شرکتی یا سازمانی و یا فرد دیگری به پول هنگفتی دست مییافت میشد این قتل را خانوادگی ندانست. به همین خاطر معمای این دو قتل پیچیده باقی مانده است. اما چرا باید بگوییم دو قتل؟ اگر جولیا دچار خفگی میشد یا با شلیک گلولهای کشته میشد پای قتل در میان میآمد و چرا نباید تصور کنیم تنها یک قتل در میان بوده و حادثه مرگ جولیا عمدی نبوده است؟ خالههای ناتان میگویند در زمان غرق شدن جولیا خواهرشان، ناتان با او بوده است. اما آیا این میتواند دلیل محکمی برای کشتن او باشد؟ نباید فراموش کنیم که جولیا مادر ناتان بوده و اگر دلایل این اتهام قوی و محکم بود، ناتان اکنون آزاد نمیگشت. حتی اگر جولیا بر حسب اتّفاق غرق شده باشد اما هنوز پای یک قتل در میان است! اگر فرض کنیم ناتان قاتل برت میباشد پس باید او مانع اصلی را از سر راهش برداشته باشد اما عواطف و احساسات مادر فرزندی به او اجازه نمی داده تا آخرین مانع یعنی مادرش را از سر راه بردارد. اکنون فرض ما این است که ناتان پدربزرگ خود را کشته {شخصاْ و یا توسط فرد ثالثی} و سه سال بعد نیز تقدیر به کمک او میآید و مادرش نیز ناخواسته از سر راهش کنار میرود. آیا پس از این حادثه ناگوار ناتان ارثیه چندمیلیون دلاری را تصاحب کرده است؟ ما نمیدانیم و در گزارش بسیار کوتاه این دو قتل هم چیزی بیان نشده است. این فرضیه بیشتر بدنبال یافتن قاتل است!
اما به گمان من کلید رمز این معما در نام ناتان نهفته است! به یک دلیل فراواقعی که خیالانگیز جلوه میکند، ناتان ممکن است همان قاتلی باشد که پلیس رودآیلند برای او جایزه تعیین کرده است! و شاید هم یک اتهام بی اساس باشد. اما من برای اثبات این احتمال و باورم حتی یک برگ سند هم در اختیار ندارم پس چرا او را قاتل معرفی میکنم؟ فقط یک نیروی حسی ذاتی مرا به سمت ناتان میکشاند. تنها پنج درصد احتمال میدهم حکایت غیر از این باشد. اما اگر نتوانم مدارک محکم به دادگاه ارائه دهم ادعای من پشیزی هم نمیارزد. دلیلی که من میآورم اگر کارگاهان این پرونده پانصد سال هم جستوجو و تحقیق کنند، به آن نخواهند رسید زیرا دلیل من فراواقعی است و از دنیای خیال و ژرفای اندیشه وحواس ناشناخته و ذاتی کسب شده است! به همین خاطر هرگز کسی به آن نمیرسد و هرگز هیچ دادگاهی نیز این دلیل فراحسی و ذاتی را نخواهد پذیرفت. اما دلیل من چیست که اینقدر با اطمینان او را قاتل میخوانم!؟ از آنجایی که معتقدم هر حادثهای کلید رمزی دارد بدون شک اسرار نام او این معما را خواهد گشود. آیا تاکنون با خود به اسرار حروف اندیشیدهاید، همان معنای پنهان حروف! هرگاه حروفی نامی را میسازند در واقع اسرار خود را در آن پنهان میسازند. پس به نام ناتان بازمیگردیم. با حروفی که من مینویسم ناتان در ابتدای خود نقطه ای دارد و این همان قتل اول است که مرتکب شده است! حرف نون نماینده قتل اول است و اما سه حرف دیگر داریم که هرکدام نماینده یک سال هستند: ا ت ا. در میان این سه حرف دو نقطه دیگر داریم که همان اتهام قتل دوم است که او بخاطر آن مورد بازجویی قرار میگیرد و سپس آزاد میشود زیرا او قتل دوم را مرتکب نشده است! پس میماند آخرین حرف: ن، یا همان حرف اول! آری در ابتدا و انتهای نام ناتان نقطهای است و یا یک حرف مشترک. این نقطه یا حرف در واقع نشانگر آن است که او تنها یک قتل مرتکب شده است، چه مستقیم و چه توسط دیگری! اما چگونه باور کنیم این ترکیب خیالانگیز واقعیت دارد؟ فقط یک راه وجود دارد: ناتان را از انتهای نامش بخوان! خواهی دید که باز هم نام ناتان شکل میگیرد! و شاید در این دنیای مرموز و حیرتانگیز هرگز نام انسانی را نتوانی بیابی که پنج حرف داشته باشد همچون ناتان که وقتی آن را از آخر شروع به خواندن کنی، باز همان نام در برابر چشمانت شکل بگیرد! وقتی حروف را از انتها میخوانی باز به نقطهای میرسی که نشانگر قتل است و آنگاه ناتان در برابرت ظاهر میشود! وهیچ بعید نیست روزی او بعنوان قاتل پدربزرگش معرفی شود. ناتان وقتی قتل مادرش جولیا را به گردن نگرفت، شما باور کنید و این بار تقدیر به کمک او شتافت. ما اینجا می توانیم خیالمان را گسترش دهیم و حتی بگوییم نقطه ی دوم نشانگر مرگ قاتل اصلی بدست ناتان می باشد! این خیال ژرف وخاموش ناپذیر چه افسانه ها می بافد که گاه حقایق در آن غرق می شود! اما نباید فراموش کنیم که گرگ در روح و روان ناتان مخفی شده بود، گرگی پنهان که طعمهاش را درید و شاید در میان جانوران و خزندگان و درندگان این جهان مرموز و ناشناخته هرگز نتوانی نام حیوان درندهای جز گرگ را بیابی که از هر دو سمت بخوانی گرگ شود! آری گرگ را از هر سمت بخوانی گرگ است همچنان که ناتان را از هر سمت بخوانی ناتان میشود. به همین دلیل شاید هرگز این نام را فراموش نکنید! اینک با خیال حوادثی که پایانی برای آن متصور نیست و نیز قاتلی که همچنان پرسه میزند، به آخر این ماجرا می رسیم!

آقای ناتان با درود!
بیش از سیزده سال از آن ماجرا و حادثه اسرارآمیز و پیچیده در سال ۲۰۱۰ میلادی که به مرگ نابهنگام دو تن از اعضای خانواده تان منجر شد، می گذرد و ما اکنون وارد سال ۲۰۲۴ میلادی شده ایم. لازم است بازگو نمایم که من دیگر خبر ندارم آیا کسی موفق شده آن جایزه را تصاحب کند یا خیر!؟ آیا قاتل شناخته شده و شما تبرئه شده اید، این را هم نمی دانم و البته که تحقیقات بنده می تواند چهره حقیقت را برایم آشکار سازد، چیزی که فعلا برایم مقدور نیست. اما آن زمان حتی پس از گذشت سه سال مأموران پلیس رودایلند و کارگاهان زبردستشان موفق به کشف رمز های این ماجرا نشده بودند!
برای آن که خودم را بهتر به شما معرفی کنم لازم است کمی از عنوان این ماجرای دلخراش صحبت کنم. شاید این اولین بار است که پس از چهل سال داستان نویسی، از چنین ترکیبی استفاده کرده ام و این به آن خاطر است که من باید پاسخگوی شخصیت دیگری نیز باشم که در وجودم پنهان است، همان موجودی که روزگاری از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود!
آن روزی که ماجرای شما را در یکی از روزنامه های صبح تهران خواندم هیچ تصویری از شما و پدر بزرگ و مادر گرامیتان نداشتم و ناگهان این موجود اسرار آمیز گویی از خوابی گران برخاست و اکنون اعتراف می کنم آنچه که تحت عنوان نام شما و با این ترکیب عجیب انتشار یافته به اصرار و خواسته او بوده ، نه من ! سالهاست که دیگر به دلایلی که خود می دانم به این موجود پنهان در اعماق درونم بی اعتنایی می کنم. باور کنید من هنوزهم نمی دانم آیا اسرار این دو حادثه فاش شده یا خیر!؟ پس اگر قاتل دستگیر شده و شما هم بر خلاف نظر خاله هایتان و این شخصیت پنهانم، بی گناه بوده اید، من شخصا بابت این سؤتفاهم و نیز مرگ نا بهنگام دو تن از عزیزترین اعضای خانواده ی تان به شما تسلیت می گویم! حال که آن توهمات سؤتفاهمی بیش نبوده، پس ما با هم کم و بیش به یک تفاهم رسیده ایم که هر دو به یک ماجرای عجیب و غیر واقعی گوش سپرده ایم، یعنی به داستانی تحت عنوان ناتان که زاییده و پرورده خیال این موجود ماورایی بوده که بی شک دیگر آن قوه مرموز خود را از دست داده است، هر چند که بنا به شواهدی مایل است من باز هم با او همراه شوم. هرگز! و اتفاقا بیشتر تمایل دارم که بار دیگر به همان خواب طولانی خود فرو رود و من از این شتاب اهریمنی پرهیز می کنم و بار دیگر برای مرگ عزیزان شما از خداوند مغفرت و آمرزش می طلبم.
جناب «ناتان» باز هم از صبوری شما در برابر این کابوسی که شخصیت مخفی و متوهم درونم، من و شما را به آن دچار کرد، سپاسگزاری می نمایم .
و یک نکته مهم دیگر : این توضیحات بایستی در ابتدای این داستان هراسناک آورده می شد اما فقط برای حفظ ساختار و آنچه که مخاطب و خوانندگان از نویسنده ها می خواهند، یعنی هیجان و اضطراب و جاذبه و کشش لازم تا انتهای آنچه که آفریده شده، مجبور شدم در آخر ماجرا آنرا بیاورم و لذا از این بابت هم یک عذر خواهی دیگر به شما بدهکارم. بی شک آنچه که دنیای واقعی ما را به نابودی کشانده هوسها و هیجانات و خواسته های اغلب شیطانی خودمان است وگرنه مسیری که به سمت آسمان می رود هرگز چنین دره های مخوفی ندارد! این که اعتراف کنیم شیطان بر مقدرات ما حاکم شده تنها بخشی از واقعیت است! و ای کاش کسی پیدا می شد به من بعنوان خالق nآtآN یا نAتAن و یا ناتان از سرنوشت فعلی شما و این که آیا قاتل پس از گذشت سالها شناخته و دستگیرشده و یا هنوز دارد آزادانه پرسه می زند خبری می داد!
نظرات