My American Love
Thirty-Two Poems for Wendy
Seventeen.
Who Is More Envied?
by
Majid Naficy
Who is more envied:
The one who goes to work
In her silver Corolla every morning
Or I who walk to the seaside
With a stick in my hand?
I envy her
Who in half an hour
Will climb stairs
Push open a door
And be welcomed with the scent of coffee,
“Hi’s” and smiles.
But before my shoes
Become heavy from envy
I carry myself to the coastal path
Over a highway overpass
And next to seagulls
I walk with my thoughts.
When I return home
To write my new poem
In the style of “Assyrian Tree”*
I see my answering machine blinking.
She envies my leisure
And is ready to trade
Her paycheck with my benefit.
Perhaps after years of longing
She can finally write
A play about her job.
October 7, 2013
*- “The Assyrian Tree” is a debate poem between a goat and palm tree written in Parthian language in ancient Iran.
POEMS: 1. On the Bridge, 2. I Hope the Water Returns, 3. Empty Baskets 4. Coffee Maker 5. Anxious Heart 6. Washing 7. Bougainvillea 8. Simple Truth 9. Persian-Singing Bird 10. The Gardener 11. Lost Cypresses 12. Visiting the Wall 13. Is Love a Glass of Hormones? 14. Independence Day 15: Oh, Pain 16. The Season of Picking Raspberries 17. Who Is More Envied? 18. Watching Baseball 19. A Night in Calistoga 20. Dreaming “High Noon" 21. I Do Not Write Poetry for Eternity 22. Our Footprints in Maui 23. Bay to Breakers 24. The Altar of Poetry 25. Dublin 26. Watching the Snow with Wendy 27. George Habash Sandwich 28. Morning Blend 29. Stroke 30. Mating Dove 31. In or Out of Love? 32. Anniversary in Rome
عشق آمریکایی من
سیودو شعر برای وندی
هفده.
چه كسی رشکانگیزتر است؟
مجید نفیسی
چه كسی رشکانگیزتر است:
آن كس كه هر بامداد
با "كُرُلا"ی نقرهايَش سرِ كار میرود
یا من كه با چوبی در دست
به كنار دریا میروم؟
من به او رشک میبرم
كه تا نیمساعت دیگر
از پلهها بالا میرود
دری را هُل میدهد
و بوی قهوه،
سلامها و لبخندها پذیرایش میشوند.
اما پیش از اینكه كفشهایم
از رشک سنگین شوند
خود را از روی پلِ بزرگراه
به گذرگاه ساحلی میرسانم
و كنار مرغان دریایی
با اندیشههایم راه میروم.
وقتی به خانه برمیگردم
تا شعر تازهام را
به سبكِ "درخت آسوری"* بنویسم
چشمم به چشمكِ پیامگیر میافتد.
او به فراغتِ من رشک میبرد
و آماده است كه چكِ حقوق خود را
با یارانهی من تاخت بزند
شاید پس از سالها حسرت
سرانجام بتواند نمایشنامهای
در بارهی كارش بنویسد.
هفت اكتبر دوهزاروسیزده
*- شعر "درخت آسوری" بزبان پارتی سروده شده و مناظرهای است میان بز با درخت خرما.
اشعار: ۱. روی پل ۲: کاش آب بیاید ۳. سبدهای خالی ۴. قهوهجوش ۵. دل بیقرار ۶. رختشویی ۷. گل کاغذی ۸. حقیقت ساده ۹. پرندهی فارسیخوان ۱۰. باغبان ۱۱. سروهای گمشده ۱۲. دیدار از دیوار ۱۳. آیا عشق جامی از هورمونهاست؟ ۱۴. روز استقلال ۱۵. ای درد ۱۶. فصل چیدن تمشكها ۱۷. چه كسی رشکانگیزتر است؟ ۱۸. تماشای بیسبال ۱۹. شبی در کالیستوگا ۲۰. خوابِ "ماجرای نیمروز" ۲۱. برای ابدیت شعر نمیگویم ۲۲. ردپاهای ما در مائوئی ۲۳. از خلیج تا خیزابها ۲۴. قربانگاه شعر ۲۵. دوبلین ۲۶. تماشاي برف با وندی ۲۷. ساندویچِ جورج حبش ۲۸. آمیزهی بامدادی ۲۹. سکته ۳۰. كبوتر مست ۳۱. عاشق یا فارغ؟ ۳۲. سالگرد در رم
Comments