جواد رحیم پور:

کم رشدی مزمن اقتصاد ایران را گرفتار الگوی تارعنکبوتی کرده است وهر سیاستی به تله ای برای کوچک شدن اقتصاد ایران تبدیل می شود.

نقدینگی به صدا درآمد است ورشد سالانه ۲۵ تا ۳۰ درصدی نقدینگی، نقش تار عنکبوت اقتصاد ایران را ایفا می کند که همچون دامگهی مرگبار، اقتصاد را به سوی تورم، بیکاری بیشتر، فقر شدیدتر، تقاضای کمتر و عدم سرمایه گذاری پیش می برد.

کسر بودجه و راههای شوک آور تامین آن، اقتصاد ایران را چند دهه است با تلاطمی روبرو کرده است که به جای تقویت مناسبات تولیدی راه ساده تامین مالی را برای دولت ها فراهم کرده است.

بازارهای شش گانه ارز، مسکن، طلا، بورس، اوراق و بانک ها به همراه مالیات و استقراض از منابع بانکی، روش های اصلی جبران کسر بودجه از یکسو و تولید نقدینگی از سوی دیگر بوده اند. با اینحال درگذشته شوک های تک موردی به علاوه رویکردهای تسکینی مانند سیاست تثبیت قیمت ها و یا نرخ شناور ارزی و... به گونه ای اعمال می شد که با وجود التهاب در اقتصاد ایران، دوره هایی از آرامش مصنوعی را نیز می توانست تجربه کند.

اکنون همه سیاست های گذشته درگرداب تحریم ها و فساد کارایی خود را از دست داده اند و راهی جز شوک چند جانبه به بازار باقی نمانده است. تنها امیدی که سیاست گذار اقتصادی به دنبال آن است، ایجاد تاخیر در شوک همزمان است. به عبارتی نمی خواهد حباب بورس با افزایش نرخ ارز و افزایش قیمت طلا توام شود.

اشتباه تاربخی دولت این است که گمان می کند کانال بورس قادر است تمام نقدینگی آزاد شده از سپرده های بانکی را جذب کند. سفته بازی ارزی و سکه و طلا پرسابقه تر از سفته بازی سهام نزد فعالان بازار ایران است.

دانه پاشیدن سهام حبابی شستا، نمی تواند برای انواع سهام درحال عرضه استمرار داشته باشد. بازار به سرعت این سیاست را تشخیص می دهد وبه سایر بازار ها حمله می کند. اکنون مدت کمی از سیاست واگذاری بخش کوچکی از سهام شرکت های دولتی گذشته است، اما شاهد کاهش ارزش پول ملی و افزایش قیمت سکه و طلا هستیم.

سرگردانی نقدینگی بین این سه بازار در نهایت به خروج نقدینگی از بورس منتهی خواهد شد. زیرا سهام، دارایی مطمئنی نیست و در برابر ارزش جهانی ارز و طلا حرفی برای گفتن ندارد. ارز و طلا در همه جای دنیا قابل معامله است و این در حالی است که سهام شرکت های ایرانی در خود ایران هم به زحمت معتبر هستند.

سیاست شوک بازار، موازنه سود ملی را صفر می کند و شکاف طبقاتی را عمیق تر می کند. از نظر فقر، چاه نیمه عمیقی حفر شده است که مجموعه اقدامات در حال انجام، حفره فقر را عمیق و غیر قابل برگشت خواهد کرد.

سیاست های دولت نرخ تورم را در سطح سال 98 نمی تواند ثابت نگه دارد و تورم بیشتری پیش بینی می شود. نرخ ارز نیز تعادل استاتیک و مورد نظر کارشناسان دولت را خواهد شکست و در سطح بالاتری خواهد ایستاد. نرخ بیکاری که در آغاز سال همراه با بیماری کرونا حداقل ۷۰۰ هزار فرصت شغلی را از بین برده است، به دلیل افزایش دستمزدها و قیمت سایر نهاده ها و عقب نشینی تقاضای مصرف کننده، قابل ترمیم نخواهد بود و افزایش شدیدی را تجربه می کند.

کوچک شدن تقاضای موثر ناشی از فقدان درآمد خانوار، سیکل توقف اقتصاد ایران را تشدید خواهد کرد و تجربه رشد منفی میان مدت را به تجربه بلند مدت رشد منفی تبدیل می کند.

دود از اقتصاد ایران بلند شده است و بدون بازگشت اعتماد به بازیگران و سیاست گذاران اصلی اقتصاد ایران، راهی برای خروج از این دور باطل قابل تصور نیست.البته شرایط نیز برای بازگشت اعتماد فراهم نیست و باید به انتظار نشست دامی که اقتصاد ایران را گرفتار کرده است چه زمانی پای صیاد را شکار خواهد کرد.