بخش دیگری از کتاب تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان

تئودور نولدکه در این کتاب توجه خاصی به تزلزل رابطهٔ شاهنشاهی ایران با شاهان برگزیدهٔ امپراتوری‌اش در قلمروهای  عرب‌نشین کرده است که تحت تأثیر کشاکش اصلی ایران با امپراتوری روم بود. در  سایهٔ این تزلزل است که عرب بیابانی غرور قومی خود را در مذهب [آن زمان] قومی اسلام بازمیابد و حائل حفاظتی پادشاهی‌های مناطق عربِ شهرنشین را درهم می‌شکند.

متن زیر ترجمه‌ای از تاریخ طبری است (مربوط به زمان خسرو پرویز) و پاورقی‌ها از تئودور نولدکه. ترجمهٔ فارسی از عباس زریاب


پادشاهان ایران صفت زنان (دلخواه) را نوشته بودند و نزد خود نگاه می‌داشتند و کسان در جستجوی زنانی که به آن صفت بودند به ممالکت اطراف می‌فرستادند ولی هیچگاه کس در جستجوی آن به سرزمین عرب نفرستاده بودند و آن را نخواسته بودند. خسرو نیز در جستجوی زنانی که به این صفت بودند برآمد و آن را (به اطراف) بنوشت. در این میان زید نزد خسرو رفت و دربارهٔ چیزی که (بظاهر) برای آن رفته بود با وی سخن راند و آنگاه چنین گفت: «می‌دیدم که پادشاه کس به جستجوی زنانی برای خود فرستاده است و من صفاتی را که برای چنین زنانی بایسته است خواندم. من خاندان منذر را نیک می‌شناسم و می‌دانم که نعمان، بندهٔ تو، از دختران خود و دختران عمّش و دیگر خویشاوندانش بیشتر از بیست زن به این صفت که تو می‌خواهی دارد». خسرو گفت: «پس در این باره به او بنویس». زید گفت: «ای پادشاه بدترین چیزی که در عرب و بخصوص در نعمان هست این است که ایشان خود را از ایرانیان برتر می‌شمارند؛ از این روی می‌ترسم که نعمان این دختران را پنهان کند؛ اما اگر من خود نزد او بروم او نخواهد توانست که ایشان را پنهان دارد. پس مرا بفرست و با من یکی از جانداران خود را که زبان عربی بداند همراه کن۱۳۰». خسرو مرد چابکی همراه او کرد. زید با او براه افتاد و در راه او را گرامی می‌داشت و با او به لطف رفتار می‌کرد. پس از آنکه به حیره رسید نزد پادشاه رفت و رسم تعظیم بجای آورد و گفت: «پادشاه برای زنان و فرزندان خود به چند زن نیازمند است۱۳۱ و چون می‌خواهد ترا کرامت بخشد پیش تو فرستاده است». نعمان پرسید: «چگونه زنی می‌خواهد؟» زید گفت: «این صفت ایشان است که برای تو آورده‌ایم». اصل این صفت چنان بود که منذر بزرگ دختری برای انوشَروان فرستاده بود. او این دختر را هنگام تاخت بر حارث بزرگ غسّانی پسر ابوشمِر بدست آورده بود و در نامه‌ای که در این باره به انوشَروان نوشته بود او را چنین وصف کرده بود۱۳۲:

«دختری است که در اندام میانه است و رنگ پوست و دندان او سره است، سپیدِ مات چون ماهتاب است و ابروان و مژگان او پر موی است؛ فراخ چشمی است که همچون چشم گاوان وحشی سیاهی آن سیاه و سپیدی آن سپید است؛ بینی او بلند است و در میان آن اندکی خمیدگی است؛ باریک ابروی زیبا روی است؛ گونه‌های او نرم هموار است؛ خوش بالاست با مویی سیاه و پر و با سری بزرگ و گردنی بلند چندانکه گوشواره‌ها از دوش‌هایش بدور باشد؛ سینه‌اش پهن و پستانش برآمده و استخوان شانه و بازویش ستبر است؛ مچ دستش زیبا و کف دست او لطیف و انگشتان او باریک است؛ نرم شکم و لاغر میان و کمر باریک است؛ بالای رانش کشیده و کفل او پهن و برجسته و ران‌هایش پر است؛ نشیمن‌گاه او پرگوشت و ستبر است؛ زانوی او گرد و ساق او پر است چندانکه خلخال بر آن بچسبد؛ شتالنگ و قدم او خرد است، به هنگام رفتن گام خُرد بردارد و روز خواب‌آلود باشد و تن او نرم باشد؛ از خداوند خود فرمان برد؛ بینی او پهن نیست و رنگ او از سختی بر نگشته است؛ فروتن است و از خاندانی بزرگ است؛ سختی ندیده است و شرمگین است؛ باخرد و بردبار و استوار و پاک‌نژاد است؛ نام پدر او را از نام خاندان بی‌نیاز کرده است و نام خاندان او را از نام قبیله بی‌نیاز ساخته است؛ آزمودگی او رفتار او را استوار ساخته است؛ رأی او مانند رأی بزرگان و کار او مانند کار نیازمندان است؛ چابک دست و کوتاه زبان و آهسته سخن است؛ مایهٔ آرایش خانه و ننگ دشمنان است؛ اگر او را بخواهی ترا بخواهد و اگر نخواهی سخن نگوید؛ (چون با تو بود) با چشمان گشاد بر تو خیره شود و دو گونه‌اش سرخ گردد و لبانش بلرزد و چون آهنگ او کنی ترا پذیره شود»

انوشَروان این صفات را بپسندید و فرمود تا آن را در دیوان‌ها بنوشتند. این نوشته به ارث منتقل همی شد تا به خسرو و پسر هرمِزد رسید. چون زید این صفت را بر نعمان فرو خواند بر او گران آمد و به یزید گفت، چندانکه فرستادهٔ خسرو آن را شنید: «آیا در بزرگ چشمان سواد و ایران چیزی که نیازمندی شما را برآورَد نبود؟» فرستاده از زید پرسید: «بزرگ‌چشمان چه باشد؟» زید گفت: «گاوان»۱۳۳ پس زید به نعمان گفت: «پادشاه با این کار بزرگداشت ترا خواست و اگر می‌دانست که بر تو گران خواهد آمد هرگز آن را نمی‌نوشت». نعمان دو روز ایشان را مهمان داشت و بعد به خسرو نوشت: «آنچه پادشاه می‌خواهد نزد من نیست» و از زید خواست که نزد پادشاه عذر او را باز گوید. چون پیش خسرو بازگشتند زید به فرستاده‌ای که با او بود گفت: «آنچه از نعمان شنیدی بدرستی به پادشاه بازگوی؛ من هم به همانگونه که تو گفته‌ای خواهم گفت و چیزی به خلاف آن بر زبان نخواهم راند» چون نزد خسرو رفتند زید گفت: «این نامهٔ اوست» و آن نامه را بر او خواند. خسرو گفت: «پس آنچه به من گفته بودی کجاست؟» زید گفت: «من ترا گفته بودم که ایشان زنان خود را از دیگران دریغ دارند و این از بدبختی ایشان است که گرسنگی و برهنگی را بر سیری و پوشش‌های گرانبها برگزینند و بادهای گرم و تند سرزمین خود را از بوی دلاویز سرزمین تو بالاتر دارند تا آنجا که آن را زندان خوانند.۱۳۴ اکنون آنچه او گفته است از این فرستاده بپرس؛ زیرا من پادشاه را بالاتر از آن می‌دارم که آنچه او در پاسخ گفته است در پیش او بازگویم» خسرو به فرستاده گفت: «او چه گفته است؟» فرستاده گفت: «ای پادشاه، او گفت که در گاوهای سواد چیزی که نیاز او را برآورد نبود؟» با شنیدن این سخن خشم در چهرهٔ خسرو پدیدار شد و بر دلش سخت گران آمد؛ اما تنها این سخن بگفت: «گاهی بنده‌ای بدتر از این هم در دل داشته است اما کارش به نافرجامی کشیده است».


۱۳۰- بعید بنظر نمی‌رسد که گاهی خسروپرویز از اطراف زنانی در کاخ خود گرد می‌آورده است؛ رجوع شود در مطالب آینده به روایاتی که دربارهٔ عدد زنان او ذکر خواهد شد. ابن‌العبری در تاریخ روحانیت (ج۲ ص۱۴۱) می‌گوید که چون تیر پرویز در گرفتن دوشیزگان حیره به سنگ خورد نسطوریان به شکرانهٔ آن «صوم‌العذاری» (روزهٔ دوشیزگان) را معمول کردند. این خبر درست گزارش بیرونی را (در ص۳۱۴ سطر ۸) بخاطر می‌آورد که صوم‌العذاری را بمناسبت آزادی عرب در نتیجهٔ ذوقار می‌داند. در اصل قضیهٔ درخواست دختران باید چیزی از حقیقت باشد که گاهی آن را به پادشاه حیره (بیرونی ص۳۱۴ س۶ به بعد) و گاهی به عبدالملک (ابن‌العبری موضع مذکور ص۱۳۹) نسبت می‌دهند.

۱۳۱- در اینجا برای اینکه غیرت عرب‌های مغرور را برانگیزد می‌گوید که این زنان برای خدمتگاری خواسته شده‌اند.

۱۳۲− ترجمهٔ این قطعهٔ ادبی مصنوع به نحوی که کلمات موجز و مقفّای اصل را با دقت تعبیرات آن حفظ کند تقریباً ممکن نیست و حتی مترجم فارسی طبری (بلعمی) نیز نتوانسته است از عهده برآید. در ترجمه از حفظ جنبهٔ ادبی و هری آن کاملاً صرفنظر کرده‌ام اما ملاحظات دیگر را تا آنجا در نظر گرفته‌ام که به یکدیگر صدمه‌ای نزنند. این را هم بگویم که همهٔ اصطلاحات مذکور در متن برای من کاملاً روشن نیست. من می‌خواهم با استفاده از اشعار عربی شرح مفصلی بر این وصف زن دلخواه شرقی که با زن دلخواه ما فرق اساسی دارد، بنویسم. من نمی‌دانم که این وصف از کجا آمده است؛ نوشته شدن یک قطعهٔ صد در صد عربی برای پادشاه ایران که حتی جانشینان او را بکار آید خیالبافی غریبی است. متن اغانی با متن طبری تفاوت‌هایی دارد و بیشتر اختلافاتی که میان ترجمهٔ من و ترجمهٔ کاترمر دیده می‌شود از اینجا ناشی شده است.

۱۳۳− عین یا بزرگ چشمان نزد شعرای عرب صفت محبوبی است برای گاوهای وحشی (از نوع آنتیلوپ) و مجازاً برای زنان نیز بکار رفته است (در قرآن صفت حور است «حور عین»). حذف صفت وحشی از گاو در اینجا از روی سوءنیت بوده است و از آن شرّی تولید گردید.

۱۳۴- این بیان کاملاً با اعراب بیابان‌گرد تطبیق می‌کند اما طبعاً فقط قسمتی از آن به پادشاه حیره منطبق است.