کار جر وا جر دهان تمام شد. ۶ ساعت روی آن سنگ غسالخانه. حالم داشت از همه‌چیز بهم می‌خورد. دکتر «آنتونیو» که می‌خواهد «تونی» صدایش کنند،‌ داشت روکش موقت را تراش می‌داد. هی قد و قواره دندان را می‌گرفت و هی تراش می‌داد. گفتم که بی‌حسی رفته و دندان عصب‌کشی شده یعنی درد. گفت باید تحمل کنی تا قالب درست دربیاید. آمد فشار بدهد،‌ ناخودآگاه از درد با مشت زدم روی زانوی بدبخت. شوکه شد! ۵ ثانیه سکوت کرد ولی کم نیاورد. باز فشار داد. یک قطره اشک گوشه چشم راستم نشست.

دهان کافوری