پرویز نیکنام، آسو

«من براساس اتفاقات شاید به‌ظاهر بی‌اهمیت و ناچیز تحت‌ تأثیر قرار می‌گیرم و شروع به ساخت مجسمه می‌کنم. مثلاً من مجسمه‌ی مادر و بچه را که با گچ ساخته‌ام، تحت‌تأثیر به دنیا آمدن یک نوزاد در فامیلمان شروع کردم. مادر این نوزاد همواره او را در آغوش خود داشت و دیدن این لحظات حسِ ساختن این مجسمه را در من ایجاد کرد. البته از گُل‌ها هم زیاد الهام می‌گیرم. با مجسمه‌سازی آدم فضاهایی را خلق می‌کند که از زوایای مختلف قابل‌ دید است و از هر طرف هم جلوه‌ی خاص خودش را دارد. این همان جذابیتی بود که سبب شد من به طرف مجسمه و مجسمه‌سازی گرایش پیدا کنم.»

لیلیت تریان آموزگار و پیشگام آموزش مجسمه‌سازی مدرن دانشگاهی در ایران است و اگر نقش ابوالحسن صدیقی در احیای دوباره‌ی مجسمه‌سازی را به کناری بگذاریم، لیلیت از نخستین هنرمندانی است که پای مجسمه‌سازی مدرن را به ایران باز کرد و با تربیت شاگردان و نسل تازه هنرمندان مجسمه‌ساز در توسعه و گسترش این هنر کوشید.

لیلیت تریان دهم دی سال ۱۳۰۹ شمسی در تهران در محله‌ی نادری تهران در خانواده‌ای هنردوست به دنیا آمد. خانواده‌اش از ارامنه‌ای بودند که شاه عباس آنها را به جلفا منتقل کرده بود. پدرش هایک تریان کارمند عالی‌رتبه‌ی بانک ملی ایران بود و به زیبایی بنا و معماری اهمیت می‌داد و مادرش پارانزِم هوانسیان در تفلیس بزرگ شده بود و می‌خواست نقاش شود. حاصل این ازدواج لیلیت و نلی خواهرش بود که سه سال بعد از او به دنیا آمد. لیلیت از پند پدرش به او و خواهرش یاد می‌کند: «پدرم همیشه می‌گفت که بیاموزید و کار کنید تا مجبور نباشد بخواهید به این دلیل که فرزند من هستید در گوشه‌ای کاری به شما بدهند.»

لیلیت می‌گوید که همین پند را آویزه‌ی گوش کرد و دوره‌ی ابتدایی را در دبستان مهر در خیابان قوام‌السلطنه و دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان نوربخش گذراند در حالی که خودش دوست داشت به مدرسه‌ی خواهران کاتولیک ژاندارک واقع در خیابان منوچهری برود اما پدرش با این تصمیم مخالف بود.

او دلش می‌خواست طبیب شود اما خانواده‌ تشویقش کردند هنر را دنبال کند. خودش می‌گوید: «مادرم در گرجستان نقاشی می‌کرد، پدرم هم نقاشی می‌کرد. برای من معلم خصوصی گرفتند دیدم آن چیزی نیست که من دوست داشتم. خانواده تشویقم کردند که بروم رشته نقاشی اما من می‌خواستم طب بخوانم.»

برای همین هم وقتی دبیرستان را تمام کرد اولین تلاش او برای ورود به رشته نقاشی در دانشگاه تهران، با شکست مواجه شد. در آن یک سال «به صورت مستمع آزاد کار کردم.» اما یک سال بعد با قبولی در کنکور وارد دانشگاه تهران شد اما در دانشگاه تهران دوام نیاورد و خودش می‌گوید که یک آگهی در روزنامه آلیک (روزنامه ارمنی‌زبان چاپ تهران) سرنوشتش را عوض کرد. خودش می‌گوید در روزنامه آلیک خواندم که در فرانسه جایی هست که بازماندگان کشتار ارامنه می‌توانند با پرداخت شهریه در آنجا بمانند و تحصیل کنند که «من برای تحصیل رفتم آنجا.» >>>