کلام: سوال
آهنگساز: شاهرخ

تا ته تو حلق قانونم و گیر مثل استخون
نه بالا میرم نه پایین، نه هضم، نه جای گفت‌وگو

اینا که سر گنگشون انگار دشمن فرضیه
نه انگار واقعیت پر از خون و تن زخمیه

یه آمریکا معذرت اگه هیچ غلطی نکرد
میشد رویاهام جلو چشام الکی تلف

روزام شب میشد، قمر در عقرب میشد و
فلک گریه میکرد خون
گوله میشد تو صورت شرف

یه حماسه معذرت اگه سلاخین کاوه‌ها
دنبال اعتبار گدا درباری از کاخ شاه

هنوز بلند میشن ولی سلاطین از زاغه‌ها
به بلاد کفرتون نرسیده عجز و لابه‌ها؟

تو که بلدی به ساز ضحاک برقصی
استاد اینی که با هر باد بچرخی

بادی به هر جهتی که باشه نفعی توش
ما دل خون، تو هربار یه رنگی

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن

عادیه بیدار شدن صبحا با عکس جسد
عادیه خون گریه کنیم همه تا ابد

عادی نمیشه ولی زخمش که تازه‌ست هر بار
عادیه بجنگیم تا آخرین نفس به نام وطن

پانچه اخبارش زندگی سراسر یه سمپله
«دنبال گردنن، عزیز اینا برا ورزشه

از زندگی سیروابیم، بچه‌ها ناموساً کمک»
که چاره‌ای جز برد نیست، نگن نداشته ارزشش
که داشت

آزادیو کاشتن، تخمشو داشتن، تو چی؟
من که گفتم همون تک‌گلم، تو کی؟

که سمت قاصدک دویید
دستی که ساقه‌ها رو میزد، خار دامنم برید

تو شیشکی وسط عزایی، ما داد مردمیم
پرسیدم از خودم آخرین سوالو

که می‌ارزه آواز من تو سرزمین مردمان کر چند؟
نور نیست، میاره ابر و باد شهر مرگ

مچاله کرد نگفته شعرو
شاعر بوسه زد به ثروتش که حسه
دست و بال من تنگ

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن

کهنه حسابم میکنه جامعه‌ی مدگرات
که مد نمیشه وجدان، رو بورسن هنوز مفتبراش

کر شه گوش مفتی که پا صحبت این مفتیاست
نیازی نیست به توضیحات، دم خروستون عیان

کشیدم با سیلی از رخ رفیق دشمن
این کبری‌های آستینی امید میکشتن

توی حبابشون توهم ثبات، میگم بابا بته خدات
برام از توحید میگفتن

یه دست پشت پرده‌اید که یه دستتون کلانه
من مگه خودمو پاک کنم که جا نذارم مدارک

بازوم قد گردنت شد اگه قلمم غلافه
باز دلش نیومد نکشه رو جسدت ملافه

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن

ببین چه حاصلخیزه خاکم که خونها غنچه میرویند
اشک ققنوس میباره هرچی تنش لباس مرده میپوشن