من خدایم! خدای هستی .
در ابتدا هیچ نبود. اصلا ابتدایی هم نبود. آنچه را هم در پندار میگنجند نبود. نه زمانی و نه مکانی و نه هیچ. اگر به فضایی خالی مییندیشید، آن هم نبود، چون لازمه فضا این است که حجمی وجود داشته باشد. نه فضایی بود و نه حجمی. اگر به آغازی میاندیشید، آن هم نبود، چون آغاز هم لازمه زمان است، زمان هم نبود. آنچه که در فکر و پندارتان از نیستی میاندیشید هم نبود. نبودن هم نبود، چون نه بودن لازمهاش وجود بودنیست.
آن چه را تابحال فکر میکردید و به شما یاد داده اند مانند یک فایل کامپیوتری، یک سیدی، یک نوار، یک صفحه کاغذ از ذهنتان پاک پاک پاک کنید. همین پاک کردن خودش به درک نبودن و نیستی کمک میکند، چون آن وقت است که به پاکی نبودن میرسید و اگر به نبودن برسید، آن وقت راز بودن را هم درک میکنید.این نقطهی آغازین برای درک بودن (آنچه را به شما به اشتباه خلقت آموخته اند) است، و آغاز درک خود و جا و مکان خود در هستی ، و بود و نبود خود.
حالا که کمی پیش یادگرفته ها را پاک کردید ، میخواهم رازی را به شما بگویم که آن هایی که به نام من دکان باز کردهاند، نمیخواهند بدانید:
در ابتدا خدایی هم نبود. درست خواندید من هم نبودم! نه ابتدایی بود و نه خدایی.
میدانم که تا همینجایش هم که گفتم ، عدهایی از شما انسانها مخالف من شدهاید، که خدایی را به وی اعتقاد داشته و دارید، خداییست که همیشه بوده و اوست که از نیستی هستی را آفریده. اما اشکال این خدایی که بیادتان دادهاند این است ، که لازمه وجود این خدا ، خود `وجود` است! مگر نه این است که یادتان دادهاند که خدا از نیستی هستی را آفریده، پس اگر قبلا این خدا وجودی داشته، دیگر نمیتوان گفت که نیستی بوده، چون خدا که خودش بوده. پس نیستی نیستی هم نبوده، خدایی بوده که از هستی (خودش) ، هستی را آفریده و نه از نیستی. خوب اگر هستی بوده، دیگر احتیاج به آفرینیش نداشته!
اگر هم میگویید که خدا `همیشه ` وجود داشته پس این را در بعد زمانی دارید تشریح میکنید، پس زمان هم وجود داشته. اگر هم میگویید خدا `قبل` از زمان بوده، همان کلمه `قبل` نیز خود لازمه وجود زمان میباشد. خوب تا اینجا بر اساس آن چه یادتان دادهاند، هم زمان وجود داشته و هم هستی! بقیه ش هم را تا مقداری , از تئوری بنگ بنگ و غیره از لحاظ علمی کشف کردهاید، و باقییش را هم کم کم کشف میکنید . پس این خدا همچنان کاری هم نکرده. به هر حال هر جور با عقل ناقصتان فکر کنید، جایی از این فکر میلنگد!
اما اگر قبول کنید که اصلا هیچی نبوده و حتی من خدا هم نبودهام، آن وقت خیلی راحت تر راز هستی را درک خواهید کرد که نه خدایی بود، و نه آغازی و نه هستی .
قبل از این که ادامه دهم این را هم عرض کنم که، بر عکس آن خداهایی که تا بحال یادتان دادهاند ، من تصمیم ندارم که زورکی و از ترس و وحشت آتش و جهنم عقیده تان را تغییر دهم و یا اینکه به شما رشوه و امید باغ و گردش و حوری و بهشت میدهم. نه!
اما از شما میخواهم که آن چه را به شما آموخته اند حتی چند دقیقه هم شده رها کنید و در پایان این مقاله ، وقت دارید که یک عمر به اعتقاداتتان ادامه دهید.
خوب تا به اینجا رسیدیم که هیچ نبود، بودن هم نبود، اصلا مفهوم بودن و نبودن هم نبود. من هم نبودم، منظورم این است که خدایی هم نبود.
میدانم که دلتان آب شده که بدانید که `پس راز خلقت و افرینش چیست؟` راستش را بخواهید میخواستم جوابتان را در بلاگ بعدی بدهم اما ، از آنجا که بر عکس خداهای دیگر نمیخواهم در لفافه و گنگ صحبت کنم و نمیخواهم از گنگ گویی من کسی بیزینس جدیدی باز کند، پاسختان را همین حالا میدهم، نگران نباشید:
من جوابی برای سوالتان ندارم، چون اصلا سوالتان اشتباه است! در اصل جواب سوالتان را در بالا دادهام ولی بزبانی دیگر تکرار میکنم: اصلا این کلمه خلقت و آفرینیش را هم اشتباهی یادتان دادهاند. نه آغازی بود و نه خدایی و نه خلقتی و افرینیشی. همه این کارها زمان و مکان و هستی (خدایی) میخواهد. دوباره تکرار میکنم، نه آغازی و زمانی بوده و نه مکان و جایی و نه هستی و نه خدایی و نه "آفرینیش و خلقتی". میدانم، فایلها سخت پاک میشوند بخصوص که اگر هزاران سال و از کودکی یادتان دادهاند...
میدانم دارید شک میکنید که شاید سر کارتان گذاشتهام، ولی به خودم قسم که نه. واقعیت این است حق دارید که این طور فکر کنید، چون بسیاری از دکانداران مذهبی تا به حال کار سر کارتان گذشتهاند و باید به همه شک کنید.
و اما اگرسوالتان را تغییر دهید و بپرسید : `پس چه شد` ؟
جوابتان این است، که با رجوع به علم و دانش و دانشمندان خودتان، بسیاری پاسخها را میدانید، کشف کرده اید و بقیهٔ ش را هم کشف خواهید کرد. آن را هم که یادتان دادهاند، جوبهاییست به سوالاتی اشتباه، بنا شده بر محدودیتهای و نادانی های علمی، فیزیکی و فلسفی عام.
تا بلاگ بعدی، شما را به خودتان میسپارم.
نظرات