زمانی بود که انقلابیون، بویژه چپگرایان، بر آن بودند بمنظورایجاد یک تحول و دگرگونی اجتماعی، نخست یاید بدانیم که جامعه در چه مرحله ای از رشد و تکامل نیروهای تولیدی قرار گرفته است. تا بتوانیم با اتحاد با نیروهای مختلف، اما، با منافعی مشترک، نظمی نوین را بجامعه معرفی نمائیم. روشن استکه، معیارهای فهم جامعه و استراتژی و تاکتیک تغییر و دگرگونی، امروز، حداقل، در جامعه ما، بسی بسیار متفاوت است با معیارهایی که در گذشته برای فهم جامعه و تغییر ساختار آن بکار گرفته میشد. از زمان فروپاشی جامعه در دوران شاهی، آیت الله های مقدس انقلابی، بجای آنکه راه رشد و تکامل مادی جامعه را در پیش گیرند و به رفاه و آسایش مردم بیاندیشند، جامعه ای را برپا ساختند براساس ارزشها و باورهای دین اسلام، زائیده دورانی که عربهای صحرا نشین، بلحاظ جایگاهشان در تمدن بشری، در دوران طفولیت خود بسر میبردند. در نتیجه زیاد بیراه نرفته ایم، اگر جامعه خود را پس از گذشته 45 سال سلطه دین و متولیان آن، آخوند و فقیه برخاسته از حوزه های علمیه، جامعه ای دین زده بنامیم، مرضی که اندیشه ها را مورد حمله قرار میدهد، آنها را دچار کوتاهی و نا توانی سازد، دچار تعصب و غیرت. مرضی که در دل، تاریکی و بجشم کوری آورد. پس از گذشت 45 سال حکومت آخوندی، آیا میتوانیم لحظه ای بجامعه ای بیاندیشم که سخت در گیربیماری دین زدگی بوده است؟
منظور چیست؟ جامعه ی دین زده ، جامعه ای ست که دین همچون ویروسی سمج و پر توان به بافت های درونی جامعه، حمله ور شده و به ضعف و رنجوری میکشاند. دین زدگی، بر تمامی اعضای جامعه و نهادهای آن، سلطه مبافکند و نارسائیهایی را در گردش عادی آنها ایجاد میکند. در جامعه ی دین زده، الله حاکم است و ضرورتا هرچه که با الله در ارتباط است، دارای اهمیت و ارزش است، از جمله تقلید و تبعیت، تسلیم و اطاعت ، بندگی و فرمانبری. حال آنکه، آنچه انسانی و در ارتباط با انسان است، بویژه اگر شامل ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی شود، بی ارزش میشود و ناچیز، مثل حق نه گفتن، حق برگزیدن، حق آمیزش جنسیتها، حق متفاوت و حق دگر باش بودن، و بسیاری از حق و حقوقی که بدان عمل میکنیم، بدون اعتنا به عوامل قدرت.
در جامعه دین زده، آنچه الله میخواهد، بنده مطیع و فرمانبر است نه انسان مستقل و آزاد. بنده، دربند است و باید از جستجو و شناخت خود سر باز زند و تنها الله را بجوید. بنده، باید احکام الله را بگوش گیرد و در وجود الله کوچکترین شک و تردیدی بخود راه ندهد. در جامعه دین زده، انسان آزاد، فریفته ی ابلیس میشود و در بدعت و آفرینش با او به رقابت بر میخیزد. الله انسانی را که از جستجوی او باز ایستد و به جستجو و شناخت خود برخیزد نفرین میکند، و او را مشرک، کافر و منافق میخواند. در کدام نقطه این جهان شنیده اید که در تظاهرات و اعتراضات خیابانی چشمهای بینای معترضین را هدف قرار میدهند و آنها را از بینائی یک چشم محروم و بر جسم و روان انسان صدمه ای چنین جبران ناپذیر وارد میسازند، تنها بدلیل مخالفت و نه گویی؟ این عدالتی ست بر خاسته از جامعه ایکه دچار بیماری دین زدگی است، سلطه ی بی چون و چرای دین مقدس و مبین شریعت اسلامی.
جامعه ی دین زده، مثل جامعه ما، جامعه ای ست که در آن شان انسان تنزل می یابد. انسان کوچک و خوار و صغیر میشود. ظاهر بین و ظاهر پرست میشود و سطحی نگر و ساده اندیش. نه توان تفکر دارد و نه نیروی تعقل و خرد ورزی. در جامعه ی دین زده، گذشته است که بر حال و آینده حکومت میکند. یعنی که جامعه نه در سوی آزادی بلکه بسوی اسارت و بندگی انسان حرکت میکند و با زمان و "آنچنانی زمان" به دشمنی میپردازد.
در جامعه ی دین زده، خداوند یکتا و یگانه، الله، از بیخ آسمانها بزمین میآید. در حالیکه شمشیر به یک دست دارد و شریعت به دست دیگر، فرا میخواند بندگان خود را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری، که بدانید که من هستم و بجز من هیچ خدای دیگر نیست و در برابر احکامی که از ماورا فرستم، سر تبعیت و عبودیت فرود آورید و از چند و چون خود داری کنید. حال جا دارد که بپرسیم آیا آخوند امام خمینی و جانشین او، آخوند خامنه ای، همچون الله، از بندگان خود سکوت و خاموشی و یا تسلیم و اطاعت و فرمانبری مطلق میطلبد؟ پاسخ مثبت است. چون دین زدگی، جامعه ما را چنان بیمار ساخته است، که اگر همچنان به پیش برود ممکن است با خطر مرگ هم روی در روی گردد. اگر جامعه ما، مبتلا به بیماری دین زدگی نبود، آیا آخوند خامنه ای میتوانست به تمامی مردم کشورهمچون بنده گان خود بنگرد؟ کدام بنده را تا حالا دیده و یا شنیده اید که ولایت فقیه، آخوند خامنه ای را مورد سوال قرا بدهد، بپرسد و بجوید و آگاه شود؟ هرگز. مگر تا کنون کسی توانسته است با الله، آفریننده دو جهان سخن بگوید و صدای او را شنیده باشند. همین چندی پیش بود، دانشمند الله پرست روشنگرا، آقای دکتر عبدل کریم سروش، زمانی سوگلی حکومت آخوندی، ادعا کرد که وحی بر ساخته ذهنیات پیامبر بود و در دوران تب و التهاب درونی باو الهام میشد، خود تفکری نو که واکنش آیت الله سبحانی را از درون حوزه برانگیخت و هم واکنش تکنوکرات، عبدالعلی بازرگان از بیرون. آیت الله ،البته، بر موضع سنتی حوزه ای تاکید کرد و سخن گفتن الله با پیامبر برگزیده خود را یک واقعیت میخواند. آقای بازرگان هم بر سخنگویی الله تاکید میکند، بآن دلیل که قران را بازتاب علم و دانشی میداند که نوع بشر در آینده بدان خواهد رسید.
پس از تحمل 45 سال حکومت دین، بسیاری باور ندارند که مبتلا به بیماری دین زدگی هستند. چون، تاثیرات خسارتبار آنرا در زندگی روزمره، بعنوان مثال در کاهش روزانه ارزش پولی که در برابر عرضه نیروی کار مشاهده میکنند، اما، نه بعنوان پدیده ای بیگانه و غریب بلکه پدیده ای، اشنا بدرد فزاینده ان. بعبارت دیگر، گرانی هر روز در حال صعود است. این واقعیتی ست که کمتر کسی پیدا میشود در فهم آن دچار لغزشی شود. اما، آنچه مشاهده آن دشوار است رابطه دین و بااور و ارزشهای دینی با صعود قیمتها در بازار است. اما، بعید بنظر میرسد ماورای فهم نسل امروز باشد.
واقعیت آنستکه نسلی که امروز نظام در کف خیابان با آن روبرو است، نسلی ست شجاع و دوستدار زندگی، پر از شادی و طرب، سراسر شور و هیجان. بلحاظ سنی نسلی ست که از آغازین لحظات ورود بزندگی، در دامن حکومت دین پرورش یافته اند. این نسل است که هنجارهای دینی را دائم زیر پا میگذارند و به آنها تن نمیدهند، نسلی که در برابر سلطه دین مصونیت یافته اند. چون زود به تجربه در یافتند که باور بارزش های دینی، باورهائی ست برخاسته از زندگی در 1400 سال پیش از این. نسلی که میتوان آنرا خالق جنبش زن زندگی آزادی خواند، تا کنون بیش از 500 چشم به جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی عرضه کرده است. حکومت مقدس دین، نفی و دشمن آشتی ناپذیر خود، نسل نو را در درون خویش پرورش داده است. حکومت ولایت فقیه بدست همین جوانان هستند که روانه زباله دان تاریخ میشوند. حقیقتی که دیر یا زود بواقعیت خواهد پیوست.
این بدان معناست، بعید بنظر میرسد جنبشی، بتواند موفقیتی در مبارزه با حکومت اخوندی بدست آورد اگر از در امیختن مبارزه بر علیه ساختار قدرت را با مبارزه بر علیه ساختار دین آخوندی اجتناب ورزد. که در واقع نمیتوان به براندازی نظام سیاسی برخاست بدون انکه هرگز انگشت بر روی دین اشاره روی. گویی که دین اسلام بیگانه است با جنگ و خونریزی و انتقام ستانی، غریبه با جهاد و شهادت.
آنچه جنبش زن زندگی آزادی را به جنبشی تبدیل میکند بازتابنده زمان خود، زمان زوال ولایت، آنست که دین ستیزی در نهادش نهفته است. زن نه امروز بلکه از آغاز هرگز نیمی از مرد نبوده است. زن مستقل و آزاد از اقتدار مرد، زنی ست در ستیز و خصومت با زن اسلامی بعنوان یک شیئ جنسی. بنابراین، برای تداوم کیش اسلام باید خط بطلان بر آن قسمت از سخنان الله کشید که در باره زن و حقیر نمودن زن بزبان رانده است. اما، ماهیت دین ستیز شعار زن زندگی آزادی، تنها از واکنش به تنزل شان زن بعنوان انسان بر نمی خیزد بلکه از دینی بر میخیزد که زندگی و هستی واقعی و ابدی را پس از گذشت از جهان هستی به جهان نیستی تجربه کنی. یعنی که نیستی را بر هستی و مرگ را بر زندگی ترجیح میدهد. مگر آخوند خمینی ولایت الهی خود را با گروگانگیری و جنگ با صدام حسین و قتل عام مخالفین آغاز نکرد؟ مگر جانشین او، آخوند خامنه ای، بگذریم از خونهایی که در گذشته ریخته است، اثر انگشتان او را در قتل عام یهودیان در اسرائیل در هفتم اکتبر سال گذته میتوان مشاهده کرد.
بعبارت دیگر آگر حکومت آخوندی نزدیک به نیم قرن دوام آورده است، بدان که پیوسته در سنگر دین پناه گرفته بوده است و هنوز هم. تا زمانیکه ساختار قدرت را از سلطه دین رها نسازیم، بعید بنظر میرسد که حکومت آخوندی را بعنوان یک ساختار سیاسی براندازی، اگر از درگیری همزمان با دین و قدرت بپرهیزی و از نقد و نفی دین اجتناب نمایی. متاسفانه دسترسی باعداد و ارقام و منحنی اماری نداشتم. اما، همه قرائن حاکی از آن است تحمل نقد دین هر روز در حال گسترش و عمیقتر شدن است. حال چرا در رسانه های اینترنتی نقد سیاسی را همراه نقد دینی نمیکنند. روشن است، نفی و نقد دین اسلام پیوسته قهر و خشم و خشونت را در متعصبین برانگیخته ، آفتی که باید از ساختار اسلام خارج گردد، اگر بخواهد بقا یابد در زندگی اجتماعی. اما، آنچه زن زندگی آزادی را ذاتا دین ستیز و خصم آشتی ناپذیر دین میکند، چیزی نیست مگر آزادی. چرا که آزادی در اسلام، تنزل شان بنده است. بگذریم از اینکه دین اسلام اساسا بیگانه است با مفهوم آزادی. اگر هست ازادی در دین اسلام، آزادی در بندگی است و عبودیت. درست است که بلحاظ سیاسی و نگاهداشت عموم، باید در نقد دین، بسیار مراقب بود. اما، مگر نه اینکه هر چیزی اغازی دارد قبل از آنکه عادی شود. آیا نباید نقد کلمات را توسعه داد تا بتوانیم با بیماری دین زدگی بهتر مبارزه کنیم.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
نظرات