ایمان آقایاری

فردریک باستیا اقتصاددان فرانسوی جمله‌ای دارد با این مضمون که وقتی دزدی و چپاول به راه و رسم زندگی قدرتمندان تبدیل می‌شود، آنان قوانینی می‌گذارند که راه‌های چپاول را هموار می‌کند، دزدها را محق می‌شناسد و در چنین سیستمی بدبختی‌ها سهم عموم مردم خواهد شد. با نظر به اوضاع ایران می‌توان تجسم کاملی از محتوای این جمله را دید. حکومتی که چیزی نیست جز  مجموعه‌ای از نهادها، هنجارها، سازوکارها و فرامینی که در مسیر تسلط و کنترل کامل بر منابع سرزمین ایران چیده شده‌اند. این منابع از منابع طبیعی تا منابع انسانی را در بر می‌گیرد و مقاومت هر بخش نیز با پاسخ سخت حاکمان مواجه می‌شود. فرقی نمی‌کند عامل مقاومت انسانی باشد که در برابر زور می‌ایستد، یا دریاچه و رود و جنگلی که ظرفیت تن دادن به طرح‌های ابلهانه و زیاده‌خواهانه‌ی حاکمان طماع و ویران‌گر را ندارد؛ همه باید رام و مطیع شوند.

اکنون با وجود چنین پیش‌زمینه‌ی ذهنی‌ای در آستانه‌ی انتخابات پیش از موعد حکومت، چه تصویری را می‌توان در مقابل ترسیم کرد؟ اکثر ناظران و تحلیل‌گران بر این باورند که این نمایش نیز چون چند نمایشِ پیشین با صندلی‌های خالی و تعدادی تماشاچیِ تماشایی که با هیچ معیاری نمی‌توان واژه‌ی پربار و دلالت‌گر بر تنوع و تکثرِ «مردم» را بر آنان نهاد، برگزار خواهد شد. همچنین قراین حاکی است که نتیجه‌ی این نمایش فُکاهی نیز چیز معنادار و مغایر با ذات وضع موجود نخواهد بود. مراد از نقل قول ابتدای نوشتار تاکید بر این امر بود که انتظاری جز این خروجی غیرمعقول است.

حکومت جمهوری اسلامی در زمانی که هنوز عامه‌ی شهروندان، حسِ شهروند بودن و واجد حق بودن نداشتند و تمام قد در برابر تیرِ جورِ حکومت نایستاده و سینه سپر نکرده بودند نیز اهل مصالحه و سازش نبود. اگر در فرایند تحولات درونی و تنازعات میان نیروها، جایی مردم با مشارکت و مداخله‌ی خود جهتی را انتخاب می‌کردند و بر وزن آن کفه می‌افزودند، همواره با لج‌بازی مثال‌زدنی سعی در حذف و طرد آن بخش می‌نمود. حالا که به شرایط ویژه و مرزهای خود رسیده اساسا نمی‌تواند به سوی دیگری میل کند.

در مسائل خارجی و مناسبات بین‌المللی نیز مدام همین اصل بر رفتار نظام حاکم بوده است. اگر رژیم اسلامی در مقاطعی به مذاکره و مصالحه نظر داشته، صرفا برای گرم کردن سر طرف مقابل و برآوردن مقاصد خود از طریق ایجاد گشایش‌های مطلوب بوده؛ نه باوری به اصل مصالحه داشته، نه پایبندی به اصول بین‌المللی و نه توجهی به منافع ملی یا مصالح عمومی. امروز هم که برخی دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی با شتاب به صف تسلیت‌گویان برای کشته شدنِ یکی از جنایتکاران نامیِ تاریخ شتافتند و چشم‌های خود را به اشارات ولی‌فقیه برای مذاکره و معامله دوخته‌اند، معلوم است که هنوز نسبت به بینشی که دهه‌ها پیش هانا آرنت متذکر شده بود، جاهل‌اند. او می‌گوید: «برخلاف همه چشم‌داشت‌ها، امتیازدادن‌های مهم و افزایش اعتبار بین‌المللی به کشورهای توتالیتر کمک نکرد تا به جامعه ملل دوباره بپیوندند و از این شکایات دروغین خود دست کشند که سراسر جهان علیه آن‌ها صف‌آرایی کرده‌اند. این گذشت‌ها و نرمش‌ها، نه‌تنها آن‌ها را بازنداشتند، بلکه پیروزی‌های دیپلماتیک میل توسل به ابزارهای خشونت را در آن‌ها تشدید کردند و در همه موارد، به افزایش دشمنی‌شان نسبت به همه آن قدرت‌هایی انجامیدند که نشان می‌دادند خواستار سازش‌اند.»

نمایش انتخابات پیشِ رو، در معنا، هیچ چرخش، انعطاف یا تغییری را رقم نخواهد زد؛ نه در عرصه‌ی داخلی و نه خارجی. اگر مهم‌ترین و اساسی‌ترین عنصر حیات را غریزه‌ی بقا بدانیم و به این قائل باشیم که این اصل در نهادهای برساخته‌ی بشر نیز تعبیه شده، پس حرکت‌های حکومت جمهوری اسلامی نیز باید با محاسبه بر اساس سود و زیان بر همین مبنا، سنجیده و پیش‌بینی شود. اگر معتقدیم که انتخاب‌های جمهوری اسلامی عاقلانه نیست و برای بقا قاعدتاً باید به سازش با مردم، حتی مخالفان و همینطور جهان خارج دست بزند، مشخص است که جمهوری اسلامی را نشناخته‌ایم. اگرچه این حکم‌ها معقول، معمول و صحیح است، اما نکته این‌جاست که حکومت جمهوری اسلامی حکومتی غیرمعمولی است. عقلانیتِ معطوف به بقای یک حکومت غیرعادی، متوسل شدن به روش‌های غیرعادی است. چنین حکومتی فقط گاهی آن‌هم به‌طور تاکتیکی از روش‌های معمولی سواستفاده می‌کند؛ اما در شرایط عادی، همواره غیرعادی رفتار خواهد کرد. این همان جابه‌جایی میان قاعده و استثنا است که تاکنون رمز بقای رژیم ولایت مطلقه‌ی فقیه بوده است. ترفندی که عموم مردم ایران نسبت به آن واقف شده‌اند؛ اما آیا جهانیان نیز این واقعیت را فهمیده‌اند؟