غنچه قوامی از قول نگین حسینی، روزنامهنگار آورده است:«حالا من و تویی که خارج از ایران زندگی میکنیم هی بنشینیم بهبه و چهچه کنیم به خاطر اینکه چند خانم قهرمان شطرنج در امریکا یا شاید کشورهای دیگر، مسابقات قهرمانی شطرنج زنان در ایران را به خاطر پوشش اجباری یا حجاب تحریم کرده اند. این چه دستاوردی دارد جز اینکه زنان شطرنجباز ایران را عقبتر میراند؛ عقبتر از نقطهای که سی سال پیش آغاز کردند.»
اینکه چهقدر این استدلال درست است یا نه حرف کنونی من نیست. آنچه میخواهم بر آن تاکید کنم، تاکید اینگونه استدلالآوریها بر «خارجنشینبودن» عدهای است. اینها برای فروکوفتن دیگران و نامدلل جلوهدادن نظرات آنها نقطهی عزیمت خود را بر خارجنشینبودن دیگران قرار میدهند. گویا خارجنشینبودن یا نبودن بخشی از فرآیند دلیلآوری است و اگر بشود ثابت کرد که صاحب یک استدلال، خارج از ایران زندگی میکند خود به خود پنبهی استدلال زده شده است؛ وگرنه در گفتوگو با دیگران اینکه چه کسی از کجای این عالم، نظرش را بیان میکند چه موضوعیتی میتواند داشته باشد.
داخلنشینان در شرایطی زندگی نمیکنند که بتوانند به راحتی و بدون هراس از شحنگان ِ شریعت سخن بگویند و صداهایی که میشنویم در بهترین حالت صداهایی است که تمامی خط قرمزهای نظام جمهوری اسلامی را رعایت کرده است و اگر کسی به عمد یا سهو در تشخیص این خطوط ِ صداگیر دچار خطا شود با رنجهای بسیاری مواجه خواهد شد که خیل عظیم زندانیان سیاسی و عقیدتی کنونی و پیشین دلیلی است بر اثبات این مدعا.
اینکه روحانی مسلمان و متشرعی چون یوسفی اشکوری تنها به صرف بیان این نظر که حجاب اجباری پشتوانهی مذهبی ندارد، خلع لباس میشود و حکم اعدام میگیرد و در نهایت به زندان میافتد و پس از آن مجبور به ترک وطن میشود دلیلی است بر آنکه هر صدایی نمیتواند از داخل بلند شود و تنها کسانی میتوانند با حجاب اجباری آشکارا بستیزند که رنج این مسیر را به جان خریده باشند و از خیل عظیمی از مردم نمیشود انتظار داد که برای شجاعت، هزینهی گزاف بدهند.
بنابراین تاکید بر داخلنشینبودن از این حیث، تاکید بر این است که تنها صداهایی مشروعیت دارد و مدلل است که کمترین هزینه را برای گوینده دارد و یا بیهزینه است و صداهای خفهشدهی داخل در این نگاه اساسا صدا شمرده نمیشوند.
مشخص است که خانم قوامیای میتواند نظر بدهد که برای مثال با تحریم شطرنجبازان زن مخالف است و آنهایی که در داخل موافق این تحریم هستند اساسا نمیتوانند حرفی بزنند چرا که در بهترین حالت سرنوشتی مانند یوسفی اشکوری دارند.
تاکید بر «صدای داخل» یعنی تاکید بر صدایی که عمدتا یا پروای خطوط قرمز نظام را دارد و یا اینکه با آن منطبق است و صداهای سرکوبشدهی داخل به حساب آورده نمیشود. وگرنه در جهان امروز که میشود هماکنون داخلنشین بود و فردا خارجنشین و پسفردا دوباره داخلنشین و ساعتی دیگر خارجنشین، اینهمه تاکید بر دوگانهی داخلنشین-خارجنشین به هیچ کار نمیآید جز خفهکردن صدای مخالف.
صدای داخل تنها صدای غنچه قوامیها نیست، صداهای سرکوبشدههای «سرها کشیده در گلیم» هم هست.
نظرات