این ماجرای واقعی بدون هیچ دخل و تصرف و تغییری در نام مکان و اسامی عینا برای شما نقل می شود!

اکنون حکایت نادر و عجیب دیگری را برایتان نقل کنم که در شهر شمالی "برشا"ی ایتالیا روی داده است. هر گاه حادثه ای رُخ می دهد، بهتر آن است که با دقت مرورش کنید و خوب به جزئیات آن بیاندیشید. حتی کوچکترین بخش هر رویدادی حاوی نکاتی است که نبایستی به سادگی از کنار آن گذشت. این ماجرا نیز مانند حکایتهای بیشماری که تا کنون خوانده اید دیر یا زود فراموش خواهد شد و لذا جای هیچ نگرانی وجود ندارد که نیمه های شب موجبات آزار روح و روانتان را فراهم سازد. ما در زمان حال و اکنون زندگی می کنیم و با طلوع آفتاب فردا، فراموشی نخستین جادویی است که برذهن ما سایه خواهد افکند. پس آسوده خاطر باشید و تمرکزتان تنها برماجرایی که نقل می شود، باشد! 

اول از همه سعی کنید این اسم را درست تلفظ کنید تا وقتی با جزییات واقعه برخورد کردید حروف و کلمات شما را گیج نسازند. عجله نکنید با خونسردی و آهسته تلفظ کنید و زیر لب زمزمه کنید: "گولیلموگاتی". چند بار آن را با خود تکرار کنید. لزومی ندارد نگران شوید، فقط کافی است بدانید درون این حروف نوه‌ای سال‌های سال زندگی کرد تا این که مرد کاملی شد و سنش از چهل گذشت و آن وقت بود که به سراغ صاحبان این دو اسم رفت: "آلدو دنگانی" و "لوئیزا دلئو". یعنی پدر و مادربزرگش. مدتی بود که آنها را ندیده بود. آن دو نیز دلتنگش بودند. گاتی با این دو دیدار و ملاقات نمود اما چند روز بعد با نگرانی نزد پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن آن دو داد. مضطرب و نگران از مأمورین خواست همه‌ی تلاش خود را برای یافتن آن‌ها به خرج دهند. حتی خود نیز برای یافتن آنها با پلیس همراه شد. و ما در حالی که درون حروف اسم کوچک او سرگردان مانده‌ ایم ناگهان شاهدی از غیب می‌رسد و به کمک پلیس می‌آید و می‌گوید چند روز پیش گاتی نوه‌ی این زن و شوهر را خارج شهر و در یک منطقه جنگلی دیده است. مأموران متعجب و شگفت زده به سراغ این مرد می روند و به توضیحات او خوب گوش می دهند. قانع کننده نیست و لازم است اعترافی نیز در کنار سایر حرفهایش قرارگیرد. البته همین سرنخ کافی بود تا ما نیز به آخرین حرف اسم این نوه‌ی عجیب و بی‌رحم برسیم: «ی». خوب دقت کنید آیا شبیه به گودالی نیست که او به اندازه ی کافی فرصت داشته آن را عمیق‌تر کند!؟ آنگاه معلوم نیست با خونسردی و یا با هیجان و اضطرابی تمام پس از به قتل رساندن و قطعه قطعه کردن پدر بزرگ و مادربزرگش، آن دو را داخل ده کیسه سیاه زباله قرار می‌دهد و سپس درعمق آخرین حرف تیره‌ی نامش دفنشان می‌کند!

او یعنی گولیلموگاتی  ده کیسه‌ی سیاه خون‌آلود که اعضای بدن این زن و مرد سالخورده داخلشان قرار داشته را با خود به اعماق جنگل می برد. دقیقاً و بی آن که خودش آگاه باشد، هر کیسه در ازای یکی از حرف‌های ده‌گانه اسامی آن دو! آلدودنگانی و لوئیزا دلئو. هر کدام از این اسامی ده حرف دارند اما بی‌شک گولیلموگاتی خبر نداشته که اسم بی رحمش نیز ده حرف دارد و از آنجایی که ما به زبان فارسی می‌نویسیم آن حرف آخر « ی » به باور و اعتقادم برای این تقدیر گودال مخوفی بیش نیست! و من نمی‌دانم حروفِ لاتینِ اسامیِ این دو قربانی چند حرف دارند؟ اگر کمتر از ده حرف دارند شاید به این خاطر است که اجسادشان بدون سر کشف خواهد شد! آری باور کنید آن ده کیسه‌ی سیاه پر از رمز و راز است و حتی شما قادرید سرهای این دو قربانی را که به نوشته روزنامه "لارپوبلیکا" هیچ‌گونه اثری از آن‌ها بدست نیامد، در این سه کلمه شگفت‌انگیز بیابید و به چشم خود ببینید که چگونه به ما زل زده اند: ده کیسه‌ی سیاه!

آیا سرهای مفقود شده را مشاهده نمی کنید!؟  ه...ه !