«رقص خوشه‌های سرخ»۱

اگر تو موسیقی بودی
بی‌وقفه به تو گوش می‌سپردم
و اندوهم به شادی بدل می‌شد

                                     - «آنا آخماتووا»

 

ایمان آقایاری

حدود ده سال پیش، بر دیواری قدیمی، در یکی از محله‌های قدیمی شهر زادگاهم، دیوارنوشته‌ای به رنگ آبی مرا مجذوب خود کرد. آن نوشته از تاثیرات گذر زمان رنگ باخته، اما همچنان رویت‌پذیر مانده بود و نقشش بر ذهن مخاطب دوامی نازدودنی داشت. جمله این بود: «زنده باد انسانیت، حتی در زمستان ۶۷».

نمی‌دانم آیا کسی که آن جمله را نوشته بود ذهنیتی سیاسی داشته یا نه، آیا از وقایع وحشتناکی که پشت‌پرده‌ی آن دهه را آکنده بود مطلع بوده یا نه، آیا از فجایعی که عیان و بر پرده‌ی نمایش بود به شدت متأثر بوده یا نه؛ اما تاثیر آن نوشته بر من چنان عمیق بود که پس از گذشت بیش و کم یک دهه، با یادآوری‌اش همان احساسی را می‌یابم که از مشاهده‌اش داشتم.

بر دیوارهای شهر نوشته‌های سیاسی و اعتراضی کم نبود. از گذشته‌های دور تا وقایع جاری دیوارها دفتر خاطرات جمعی ما بوده و هستند. خودم نیز سطرهایی در این دفتر ثبت کرده‌ام. وجه تمایز این نوشته اما صراحتِ پنهان کننده‌، استفاده از مفهومی فراگیر، تأویل‌پذیری و شاید بتوان گفت «شاعرانگی» نهفته در آن بود. این دیوارنوشته شعاری در ذم یا مدح هیچ چهره‌ی سیاسی و یا حزبی نبود، اصلا ظاهری سیاسی نداشت. اما به زعم من این سیاسی‌ترین جمله‌ای بوده است که تاکنون بر دیوارهای شهر دیده‌ام.

وقتی سیاست (در معنای امر حاکم)، امر عمومی (سیاست به معنای اصیل کلمه) را تعطیل می‌کند، وقتی فرامین حاکم از در و دیوار بر سر مردم آوار می‌شود، وقتی همه‌چیز زیر نگاه شکاکانه و کین‌‌توزانه‌ی مستبدین است، بی آن‌که بخواهیم یا بدانیم تنفس‌مان هم سیاسی است. آن‌گاه سخن گفتن از هرچیز شریف و انسانی مبارزه‌جویی است. پس گفتن «زنده باد انسانیت» _ خواسته یا ناخواسته _ در حکم صدور کیفرخواست علیه دستگاهی است که به ساحتِ انسان تجاوز کرده‌. و قید کردنِ «حتی در ...» بیان آن ناامیدی عمیقی است که خروارها امید در دلِ خود دارد و تمنایی است سرکوب ناشدنی و خلاص‌ناپذیر.

مواجهه با «روسریتو در بیارِ» مهدی یراحی، تداعی‌گرِ همان احساس بود. اگر نوشته‌های ابتدای کلیپ، تقدیم نامه، صداها و تصاویر اعتراضات را از این اثر برداریم، چیزی که باقی می‌ماند ترانه‌ای ظاهرا عاشقانه است؛ عاشقانه اما انباشته از دلالت‌های سیاسی. فرم، محتوا، اجرا و زمانِ انتشار آن به شکلِ در هم تنیده‌ای فراخوانِ شورِ زندگی، رقصِ زندگی و ستایشِ زندگی است در برابرِ چهره‌ی کریهِ وضعِ موجود.

ارجاع به آن اعتراضاتِ با‌شکوه با ضرباهنگی رقص‌آور، نمایشِ موزونِ تنِ زنی رها و تمنایِ آزادی و خنده و اعتراض به غم، تجسمِ انکارناپذیر انسانیت است در مقابل پلیدی؛ «به چرک می‌نشیند خنده، به نوار زخم‌بندی‌اش ار ببندی، رهایش کن، رهایش کن، اگرچند قیلوله‌ی دیو آشفته می‌شود.»۲

از سویی دیگر، همان‌طور که خیلی‌ها به درستی اشاره کرده‌اند زمان انتشار این اثر اهمیت والایی دارد. درست آن هنگام که حکومت اراده کرده تا همه‌چیز را خاتمه یافته نشان دهد و سمفونیِ مرگ با هم‌آوایی آنان که روحشان را به شیطان فروخته‌اند در حال اجراست، یراحی نوایی دیگر را فریاد کرد و بر افقی ظاهراً یکدست تیره، رنگین کمانی برکشید.

تحمیل‌گرانِ غم و مرگ و یأس، آشفته و سراسیمه تنها ترفندشان را به کار بستند و باز هم به بازداشت و نمایش وقاحت‌ روی آوردند. اکنون نیز احتمالا در تلاش برای تحمیل اعترافات و یا پروژه‌ای منسوخ و نخ‌نما از این دست هستند. اما مهدی یراحی کار خود را کرد، مثل همه‌ی کسانی که یک روزی در یک جایی ردِّ درست خود را گذاشتند؛ ردّی که هرگز پاک نخواهد شد. مثل دیوارنوشته‌ای که نه با رنگ و نه حتی با انهدام دیوار از بین نخواهد رفت؛ چرا که مستقل از آن سطح، در جایی دیگر مأوا گزیده و بقا می‌یابد.

۱_ بخشی از ترانه‌ی «روسریتو» اثر مهدی یراحی
۲_ از شعر «تعویذ» احمد شاملو