همگان میدانند که انقلاب در هر جامعه ای بشکل خاص خود اتفاق می افتد، در روسیه و فرانسه یک شکل بحود میگیرد، در کشورهای اروپایی، امریکا، امریکای لاتین و آفریقا هم بشکلهای دیگری بوقوع پیوسته اند. یکی شکل کمونیستی و کارگری، بخود میگیرد، دیگری بشکل بورژوازی و ملی گرائی و ضد نژاد پرستی در میاید.
اگر تاریخ بمفوم مارکسیستی آن ، تاریخ خصومت و تضاد منافع و مبازات سیاسی طبقات اجتماعی است، بنظر میرسد در جامعه ما در صعود دین پیشگان، برهبری قشر آخوند و یا قشر مفتخوار جامعه بر فراز منبر قدرت، چندان نقش مهمی بازی نکردند.
اکر واژه طبقه در فرهنگ سیاسی ما دارای معنی و مفومی هم بود، در تحت سلطه فرهنگ دین آخوندی، از هر معنی و مفهومی تهی گردید، که خود میتواند بخشی از پروژه امت سازی بشمار رود. حتی واژه مستضعفان که در آغاز حکومت آخوندی، ستمدیدگان و فرو دستان را معرفی مینمود، در فرهنگ ولایت معنا و مفهوم مستضعف از فرودست و ضعیف تغییر کرد و به وارثان جهان، امامان، پیامبران تبدیل گردید. که تنها میتواند از دانش و معرفت بی پایان ولایت فقیه، آخوند خامنه ای برخیزد و به فرهنگ سیاسی-آخوندی غنا ببخشد. این تعبیر تازه از مستضعفان را اخوند خامنه ای در یکی از خطبه خوانی هایش بر فراز منبر قدرت، به ثبت رساند. وی اظهار داشت که تا کنون مفهوم مستضعف را بد تعبیر و اساسا به معنای فرو دست وضعیف تفسیر کرده اند . حال آنکه آنان را که قران مجید وارثان جهان مینامد، مثل امامان و پیامبران از مستضعفان هستند.
این مقدمه را بدین خاطر آوردم که این سوال را مطرح کنم که جامعه ایکه بر آن دین بواسطه قشر آخوند و یا قشر مفتخوار جامعه، حکومت میکند، انقلاب بچه شکلی بوقوع می پیوندد؟ برهمه روشن است که تا کنون، هیچ یک از طبقات اجتماعی، بمنظور کسب منافع طبقاتی خود، ساختار قدرت را بچالش نکشیده اند. ، نه تنها نتوانست کارگران را در سوی تشکیل حزب و سازمان خود بمنظور دفاع ازمنافع گراگران برانگیزد بلکه کارگران همراه دیگر طبقات اجتماعی، از جمله اقشار مختلف طبقه متوسط و حرفه ها و اصناف گوناگون دیگر، مثل معلمان، کامیون داران و بازنشستگان در مبارزه با نظام استبداد دین و قدرت برهبری آخوند خامنه ای یا بانفعال گرویدند و یا مجبورشان نمودند که تنها بمنافع حرفه ای و یا صنفی خود بیاندیشند، نه بیشتر از ان.
شرایط جامعه، تحت سلطه حکومت دین، بطور تصاعدی از اغاز وخیم گردید، هم اکنون وخیمتر هم گشته و بیشتر، نیز، در آینده. یعنی که مهم نیست که از چه زاویه ای بنگری، از زاویه چپ، راست و یا میانه، مهم این است که تمام شکوه و شکایتها، نارضایی و ناراحتیهای اکثریت جامعه، برغم تحریمات و ممنوعیتها، محدودیتها و بحران های گوناگون اقتصادی، سیاسی، دیپلماسی و بین المللی، حکومت آخوندی تداوم یافته است، ده سال اول برهبری آخوند خمینی و 34 سال ما بقی برهبری آخوند خامنه ای که بآخوندی تر شدن ساختار حکومت آخوندی انجامیده است.
بعبارت دیگر، باید پرسید در جامعه ایکه دین و متولیان دین بران حاکم اند، انقلاب چه شکلی بخود میگیرد، در جامعه ای که تمام مفاهیم سیاسی در مبارزه با ساختار قدرت، بوسیله دین پیشگان مصادره میشود، کدام زبان بکار میگیری که نه بیانگر خصومت طبقاتی بلکه خصومت جامعه مدنی با ساختار دین و قدرت باشد برهبری ولایت فقیه؟
انقلابی که بسیاری در انتظار وقوع ان سالهای زیادی را پشت سر گذارده اند. هم اکنون در حال وقوع و پیشرفت است. کدام انقلاب در کوتاه زمانی به پیروزی رسیده است که انقلاب زن زندگی آزادی برسد. همین بسر که به انقلابات چین و شوروی بنگری تا دریابی طول زمانی را که پیروز انقلاب بدان نیازمند است. مسلم است انقلاب در جامعه ایکه دین را سلطه افکنده است دینی که دارای متولی ای ست و در مساجد سراسر کشور نه بر فراز منبر موعظه که بر فراز منبر قدرت، در حفظ و تحکیم باورهای مردم ساده دل، خطبه خوانی میکند و بفرمانروایی میپردازد، طبیعی ست انقلاب به کندی و پست و بلندیهای بسیار روی در روی گردد.
اگر، بگذشته ای نه چندان دور باز گردیم، یعنی که بآن زمان که آخوند بر فراز منبر قدرت صعود کرد و برنامه اسلامیزه نمودن جامعه را با اجباری ساختن ججاب آغاز نمود، بخوبی آگاه بود که بواسطه باسارت درآوردن زنان بچه سادگی میتواند مردان و یا، بطور کلی، تمامی جامعه را باسارت احکام شریعتی بکشاند، شریعتی که در انحصارآخوند و فقیه و طلبه بود. احکام شریعتی که اگر چه زنان را از مردان جدا میکند ولی جنس مرد را برتری میبخشد نسبت بزنان وشان زنان را تا سطح یک حیوان تنزل میدهد. طبعی است اکر مردان، اسارت در بند حجاب را احساس و بدین لحاظ همدردی نکردند. نمیدانستند که اسارت زنان، نمیتواند اسارت مردان هم نباشد. چرا که بظاهر حجاب فقط زنان را باسارت در اورد نه مردان و زنان را از حق گزینش در پوشش محروم میکند، نه مردان. اگرچه، تحت شریعت اسلامی، هم مردان آزادند و هم زنان که به "بندگی" و "عبودیت" باراده الله، تسلیم و بفرمانبری از خدایی ادامه دهند تا آخرین نفس، خدایی که یکتا و یگانه است و بخز او خدای دیگر نیست.
الله، اما، زنان را بنده مردان و برای خدمت بآنها آفریده است. 44 سال است که هزاران آخوند در روزهای جمعه بر فراز منبر قدرت چه خطبه ها که در مورد نگاهداری حجاب و عفاف نخوانده و چه دستگاهها و سازمانهای عریض و طویلی با عنوان های گوناگون مثل گشت ارشاد که هم اکنون بخیابانها بازگشت داده شده اند، نه بمنظور مبارزه با بد حجابی بلکه بمنظور مبازه با سطح بالاتری از جنبش زنان، مبارزه با جنبش کشف حجاب و توقف آن از توسعه و گسترش بیشتر.
این بدان معنا نیست که همه چیز خوب است و جای نگرانی نیست. جامعه چنان نا ارام و ملتهب است که همگان انتظار دارند که یک واقعه ای، ناگهانی همه چیز را برهم زده و در چشم بهمزدنی هر آنچه را که هست دگرگون ساخته و متحول نماید.
ترسم که قیمت دلار، همچنانکه، مرز پنجاه تومن را در نوردید، ازمرز 100 تومن به یک دلار هم عبور کند، و ساختار حکومت آخوندی، همچنان، پا بر جا بماند بی انکه زخم کوچکی بردارد. همین بس که بخاطر داشته باشیم کسی که در راس دولت حکومت آخوندی قرار دارد و مدیریت کشور پهناوری، همچون ایران را با بیش از 85 میلیون جمعیت، عهده دار است، بیشتر از شش کلاس سواد ندارد. فقط کمی دقت لازم است که در یابی که رئیس جمهور نظام اسلامی، آموزش و فوت و فن مدیریت و حکومت را از بالا آغاز کرده است. آخوند رئیسی را باید یکی از آن آخوندهایی دانست که از گدائی بشاهی رسیده است. در حوزه های علمیه، از جایگاه یک طلبه که هنوز جامع المقدمات را بپایان نرسانده بود، بمقام دادستان دادگاه های انقلاب اسلامی رسید و بعدا یکی از از قاضیانی بود که در سال 67 حکم اعدام بیش از 4000 زندانیان سیاسی را صادر و بر فراز دار بقتل رساند.
با این پیش درآمد، باید باین نتیجه برسیم که انقلاب در قرن بیست و یکم و دوران ظهور هوش مصنوعی، در جامعه ای که دین پیشه گان برآن سلطه مطلق افکنده اند، بشکل جنبش کشف حجاب واقع میشود، جنبشی که با بد حجابی از 44 سال پیش آغاز گردید و با مرگ مهسا با جنبش کشف حجاب ارتقا یافت که عملا پایان حکومت دین اعلام نمود. تا کنون هیچ گونه تظاهرات و اعتراضات جمعی نتوانسته اند موجودیت نظام را همچون جنبش کشف حجاب زنان، در معرض خطر قرار دهد.
این بدان معناست که در شرایط کنونی شرایطی که دین بر آن حاکم گردیده است و با ابزارا حجاب زنان را باسارت کشنده اند، انقلاب نهایتا بشکل مبارزه با باورهای دینی و اندیشه های خرافی در آمده و برهبری زنان است که جنبش کشف حجاب هنوز ادامه دارد. چه، جنبش کشف حجاب و یا حجاب ستیزی ست که نهایتا حکومت اخوندی را روانه زباله دان تاریخ میکند. اگر نظام چنین خطری را احساس نمیکرد 44 سال برای مبارزه و سرکوب جنبش حجاب ستیزی سازمانهای گوناگون رسمی و عیر رسمی بوجود نمیآورد.
چه بسا، بسیارند کسانی که هنوز در انتظاراند که روزی انقلاب رخ دهد و ورود خود را اعلام کند. حال آنکه انقلاب زن زندگی آزادی به مراحل تازه ای رسیده است. تنبیه و مجازاتی که برای ستیزه گران با حجاب اخیرا اعلام شده است، از جمله رجوع به درمانگاههای روانی، بعنوان بیمار روانی، نشان میدهد که حکومت اسلامی تا چه حدی هنوز نیازمنداست که سوار بر دوش زنان بحکومت خود ادامه دهد. این در حالی ست که همگان مشاهده کردند که سپیده قلیان با تمام وجودش تن به حجاب اجباری و بندگی نداد.
تردید مدار که کم بها دادن به جنبش انقلابی کشف حجاب، از عدم درک اهمیت جنبش حجاب ستیزی در براندازی نظام بر میخیزد، جنبشی که از آغازین روزهای صعود آخوند بر فراز منبر قدرت آغازشد. بدون تحمیل حجاب بر زنان، حکومت آخوندی نه میتوانست زنان را باسارت در آورد و نه میتوانست بواسطه آنان مردان و، بطور کلی، تمامی جامعه را به اسارت بکشاند. اسارتی که آگاهی بدان برای مردان هرگز چندان ساده نبوده است، همچون زنان، اسارت در بند حجاب را احساس کنند. این زنان بودند که حقارت و خواری ای که به بندگی و عبودیت پیوند خورده بود زودتر از هر قشر دیگری به مثابه تنزل شان انسان در حکومت اسلامی آگاه گردیدند.
اگر بآغاز صعود آخوند بر منبر قدرت بازنگریم، حکومت اسلامی شناسنامه خود را با تحمیل حجاب برزنان و باسارت کشیدن نیمی از جمعیت کل جامعه، صادر نمود. یعنی که اگر زنان همچون دوران شاه بر حسب میل و اراده خود حجاب بسر میکشیدند، چه کسی میتوانست تشخیص دهد که جامعه ایران، بیک جامعه اسلامی تبدیل گشته است، حکومتی که میخواهد جامعه ای تحویل دهد که الگویی بشود جهانی، الگوی جامعه ای که بشر در آن برستگاری برسد. یکی از ویژهگیهای برجسته این جامعه آن است که در آن زن زیر حجاب خود را پنهان نموده تا مردان از وسوسه های شیطانی در آمان بمانند. که باید گفت افغانیها بدین لحاظ بسی جلوتر از حکومت آخوندی اند. چون زنان در افغانستان باید زیر برکه خود را پنهان کنند.
صرفنظر از اینکه منشاء حجاب را بر خاسته از سنت بدانیم و یا حکمی که الله، در کتاب مقدس خود صادر کرده است، حجاب تنزل شان زن بعنوان یک انسان است با حقوقی کمتر نه تنها نسبت به حقوق مرد بلکه بمثابه یک انسان. چه حجاب قبل از هرچیز نماد اسارت و بندگی ست. زنی که بکشف حجاب دست میزند بان دلیل در جامعه اسلامی مورد تنبیه و مجازات قرار میگیرد که زنان را از عدم تسلیم و اطاعت از احکام دینی را بهراس وادارند، دینی که متولی آن آخوند است. باسارت کشیدن زن نه تنها اسلامی بودن جامعه و سلطه آخوند بر آنرا تضمین میکند بلکه، همچنانکه زودتر اشاره شد، از آغاز آخوند بخوبی آگاه بود که با باسارت در آوردن زنان، میتواند مردان را هم باسارت بکشد، مردانی که باسارت خود بواسطه زنان در دست آخوند آگاه نیستند. چون آن محدودیتها و ممنوعیتها که زنان با ابزار حجاب اجباری، احساس میکنند، مردان احساس نمیکنند. چون، همچون زنان در هر لحظه ای از زندگی در جامعه، با کشیدن حجاب بر سر خویش، خود را مجبور با اطاعت و تسلیم نمی پندارند و مجبور هم نیستند که ظاهرا به تنزل شان خود تا سطح یک حیوان تن بدهند. بی دلیل نیست که تا قبل از مرگ مهسا، هرگز مردان به حمایت از زنان در جنبش حجاب ستیزی برنخاستند. اما، شرکت مردان در تظاهرات اخیر نشان میدهد که مردان هم بخوبی آگاه گردیده اند که محروم نمودن زنان از حق گزینش پوشش، خود محدویت حق گزینش همگان است، چه مرد، چه زن، محدودیتهایی شامل فعالیتهای هنزی و شادی آور ولذت بخش، مثل موزیک نوازی و رقص و پایکوبی جمعی و طرب و شادی.
این بدان معناست، در جامعه ایکه دین حاکم است و بر اصل و اصول آن، زنان، یا نیمی از جمعیت باسارت در میآیند و موجودی ذاتا نا برابر با مردان محسوب میشوند، تا زن از بند اسارت حجاب رها نگردد، جامعه ما هرگز به آرمان زن زندگی آزادی نرسد. انقلاب نمیتواند شکل دیگری بخود بگیرد مگر شکل زیبای زنان. چون نهایتا با رهایی زنان از اسارت در بند حجاب است که جامعه میتواند بسوی جامعه ای آزاد گام بردارد. بعبارت دیگر، براندازی حجاب آغازین گام بسوی پیروزی جنبش زن زنددگی آزادی ست. ای هموطن بپیوند بجنبش ستیز با حجاب.
فیروز نجومی
firouz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjme@gmail.com
نظرات