شما منو با انار به یاد میارین ولی میوه فروشی که ازش خرید میکنم منو با نارنج به یاد میاره. من عاشق نارنجم. خیلی خیلی طعم و عطر نارنج رو دوست دارم. نارنج، انار و آلبالو میوه های محبوب من هستن.
هر سال یک ماه پیش از این که فصل نارنج بیاد هر باری که میرفتم میوه فروشی ازش میپرسیدم: "نارنج آوردین؟؟" و اون بیچاره هی توضیح میداد که: "نه زوده هنوز آخه. تو میدون نیوردن." اینقدر پرسیده بودم که وقتی آورد، تا منو دید بدون سلام و علیک، ذوق زنون بهم گفت: "مژده بدین، نارنج آوردم!!"
و من هر سال تا فصل نارنج تموم میشه هر باری که برم میوه فروشی یه نایلون پر نارنج هم میخرم.
آقاهه میوه فروش پارسال یه بار ازم پرسید: "اینهمه نارنج رو آب میگیرین؟"
--نه. من عاشق نارنجم. صبح ظهر شب نارنج میخورم تازه هسته هاشم نگه میدارم و با پوستش هم خلال نارنج درست میکنم.
با تعجب ازم پرسید: "هسته هاش به چه دردی میخورن؟ خاصیتی دارن؟؟ "
--نه میخوام اگر رفتم آمریکا با خودم ببرم اونجا بکارم آخه بیچاره ها اونا نارنج نمیدونن چیه.
--شنیدم بردن بذر به آمریکا ممنوعه.
--آره جرمه اصلا ولی من میخوام چند تا دونه قایم کنم ببرم.
خندید.
امسال هم از یک ماه و نیم پیش من باز هر دفعه که رفتم میوه فروشی ازش پرسیدم: "نارنج نیوردین هنوز؟؟" بیچاره دیگه یه روز کفرش در اومد و بهم گفت: "اینقدر نپرسین. من قول میدم تا نارنج بیاد میدون حتما میخرم و به شما خبر میدم."
خندیدم: --نه نمیشه. من باید حتما بپرسم آخه من خیلی پشتکار دارم."
غش غش خندید: --خیلی!!
اون هفته نارنج آورده بود. اولین نارنج امسال! تا رفتم تو مغازه اش فوری گفت: "چشمتون روشن خانم فرهمند، نارنج آوردیم!!"
من ولی واقعا ذوق کردم: --وای مرسی ، دلتون روشن.
سه کیلو خریدم. آقاهه میوه فروش ازم پرسید:
--امسال هم هسته هاشو جمع میکنین؟
--بله همشونو.
--خب پس آخر امسال دیگه اندازه نصف چمدون هسته نارنج دارین و من حیرونم چطور میخواهین پنهونی ببرینشون.
خندیدم: --تازه من تمام طول سال هر میوه ای که بخورم و خوب و شیرین و درشت باشه مثل خربزه و هلو و زردآلو و گیلاس و آلبالو و حتی انبه، هسته اش رو نگه میدارم. البته اگر خوب باشن ولی نارنج بد و خوب نداره، کلا هر چی نارنج میخورم هسته هاشو نگه میدارم.
آقاهه میوه فروش بلند خندید و گفت:
--آخه خیلی پشتکار دارین!
منم خندیدم: --خیلی!!
مادرم دیگه سر تسلیم در مقابل ایده های من فرود آورده و بحث نمیکنه. تجربه بهش یاد داده که بحث بی فایده ست!! امروز داشتم نارنج میخوردم که یه نایلون فریزر آورد و داد بهم:
--بیا هسته های نارنج امسال رو بریز توی این.
--نه اول میذارم روی دستمال کاغذی تا خشک شه و بعد میذارم توی نایلون که خراب نشن.
مادرم خندید: --تو اصلا تصمیم داری دوباره بری آمریکا که اینقدر هسته جمع میکنی؟
--نمیدونم ولی اگر برم میتونم از شرق تا غرب آمریکا رو قشنگ نارنج بکارم. فکر نکنم هسته کم بیارم.
مادرم خندید: --یه چند تا نایلون هم بذرهای دیگه داری.
من هرگز در زندگیم راحت عقب نشینی نکردم:
--اونا رو دور تا دور مرز آمریکا میکارم، دور نارنج هام.
مادرم خندید.
به شوخی هام در مورد هسته ها فکر کردم و صادقانه به خودم اعتراف کردم که تمام این شوخی ها و بهانه ها برای اینه که من دلم نمیاد هیچ هسته ای رو بیرون بریزم، حتی اگر نکارمشون. دست خودم نیست، نمیدونم چرا!
#مژگان #نارنج #کشاورزی
December 15,2021
عکس:هسته های نارنج امسال
نظرات