برای مسابقه انشای ایرون



دل من تازه جوونی میکنه

پرویز فرقانی



پاتریشیا از همکاران خوب ما بود. متعلق به آن نسلی که آمریکا را ابرقدرت کردند. پرکار، مسئول، قابل اطمینان، بذله گو و شاد و خوش صحبت. ما او را «گراندما پَدی» صدا می زدیم چون بگمانم از همه ی همکاران دیگر پیرتر بود. گرچه در سال های میانی هفتاد عمر خود بود اما از خیلی جوان ها بیشتر کار می کرد و کم تر نق می زد. می گفت سال ها بود که از همسرش جدا شده است. بچه هایش هم همگی رفته و مشغول زندگی خود بودند و پَدی تنها زندگی می کرد. یک بار داستان این که چگونه خیانت های شوهرش را کشف کرده است برایم تعریف کرده بود.

هفت هشت ماه پیش ظاهراً پدی از طریق اینترنت عشق دوران دبیرستان خود را که اینجا "های اسکول سوئیت هارت" می گویند، پیدا می کند. با هم مکاتبه می کنند. جرقه ی عشق زیر خاکستر دوباره در دلهایشان شعله‌ور می‌شود و پاول که در نیویورک در کار موسیقی و نوازندگی ترومپت بود به این جا می آید.

در آن روزها پدی چنان داغ از آتش عشق بود که برای ما باورنکردنی بود. درست مثل یک دختر بیست ساله شده بود با همان اطوارها و هیجان ها. همسرِ پاول مرده بود و بچه هایش سر درکارهای خود داشتند.

عشق پیری سر به رسوایی که نزد هیچ بلکه آتش زندگی را در دل این رومئو و ژولیت پیر افروخت. هردو به نیویورک رفتند و زندگی مشترک را آغاز کردند.

برای کریسمس پدی نامه ای برای ما نوشت سراپا شورانگیز و رمانتیک و عکس خود و پاول را هم ضمیمه آن کرده بود. (پاول که ریش بلند و هیبت موزیسین های آوانگارد را داشت ظاهراً به دستور عشق بازیافته اش ریش هایش را تراشیده و جنتلمن مآب شده است).

می خواستم داستان این دو دلداده پیر و و شور آتش عشق را در روز ولنتاین بنویسم اما حوادث غمبار اخیر حوصله هارا تحلیل برد تا این که امروز دوباره یاد پدی افتادم و گفتم شاید شور عشق او گرما بخش دل های ما نیز باشد.

عکس پدی و پاول و قسمتی از آخرین نامه ی اوست. دریافت نامه با دستخطی خوش شاید به خودی خود این روزها اتفاقی نادر باشد.

این هم ترجمه خلاصه ای از نامه پدی:

کریسمس ۲۰۱۰ مبارک. هر روز برخوردار از باران های نعمت هستیم، تنها باید در لذت کشفشان شریک شویم. پاول و پدی دوباره پس از ۵۴ سال عشق سال های دبیرستان را باز یافته اند. در طول این سال ها هر دوی ما عوض شده ایم. این دگرگونی بعضی وقت ها رسیدن به زبان مشترک را دشوار می کند.

ما با هم به کشف طبیعت زیبای پارک ها و دریاچه های اینجا مشغولیم. به خانه دیوید پسر پاول و ناتالی همسرش و سگشان سیلور سر می زنیم. سرگرمی آن ها قایقرانیست درست همانطور که پاول در گذشته بود. زیبایی‌های جادویی پائیز در پارک لچوُرس نفس مرا حبس کرد و دوربینم یک ریز در حال کلیک‌کردن بود. پاول نیز از آبشارها و پرواز پرندگان که بال هایشان را برفراز صخره ها به دست باد سپرده بودند فیلم می گرفت. یکی دو روز هم به ویرجینیا رفتیم و سری به دوستان مشترک دوران دبیرستان زدیم که به شادی در حال گسترش زندگی مشترکمان افزود. شنبه ی پیش پاول تاکسیدوی خودرا برتن کرد تا در یک مراسم کریسمس ترومپت بنوازد. اینجا ده اینچ برف باریده که تعجبی ندارد.

سال ۲۰۱۱ تان پراز عشق باد.

پت و پاول