The Father of Fathers
Twenty-One Poems for My Father
Seven.
Baghbaderan Wine
by
Majid Naficy
In Baghbaderan
Cherries had become ripe
But the air smelled unripe.
We were sitting by Zayandeh River
In the circle of your friends
With the murmur of water in our ears
And the play of dragonflies in our eyes
When you went to the prayer’s room
And the orchardman
Brought us a jug of wine.
It was the first time
That I drank wine:
Red and luscious.
With the first glass
I sat on a dragonfly’s wings
And flew to the foot of the waterfall.
With the second glass
I climbed the lasso of water
And reached the sky.
With the third glass
I sat on a wandering cloud
And travelled to the four corners of the world.
Then I saw you
Returning from God
With a question in your eyes
And a book in your hand
On “Harms of Alcohol”
And I hung my head.
I wish you had drunk
That wine too.
We would clink glasses,
Read Khayyam’s “Book of Noruz”
And praise the griffin
Who gave mankind
The seed of grapes.
Then we would roll up our pants,
Hold each other’s hands
And walk to cherry trees
Through the shallow water.
You would pick an earing of red cherries
And I would fearlessly reveal to you
That I drank beer for the first time
At age fourteen in Polonia Cafe.
And today I ask myself:
When will I have my first glass
With my son?
March 5, 2000
Poems
1: Sword at the Ablution Pool, 2: In Temescal Canyon, 3: Red earmuffs, 4: Three Gifts, 5: Forgetfulness, 6: That Hitler Moustache, 7: Baghbaderan Wine, 8: The Night, 9: Visiting the Moon, 10: Secret, 11: A Red Rose for My Father, 12: The Soul Bird of Father, 13: In the Name of Father, 14: Magic Lantern, 15: The Family Koran, 16: Khomeini's Visit, 17: Death in the Sea, 18: Stomach Ulcer, 19: Hat in the Wind, 20: Languages of My Father, 21: The Cypress of Abarkuh
پدر پدران
بیستویک شعر برای پدرم
هفت.
بادهی باغبادران
مجید نفیسی
در باغبادران
گیلاسها رسیده بودند
ولی هوا, بوی نارسی میداد.
ما در حلقهی دوستانت
کنار زندهرود نشسته بودیم
با زمزمهی آب در گوش
و بازی سنجاقکها در چشم
که تو به نمازخانه رفتی
و باغدار کوزهای شراب آورد.
این اولین بار بود
که شراب مینوشیدم:
سرخ و خوشگوار.
با جام اول
بر بال سنجاقکی نشستم
و خود را به پای آبشار رساندم.
با جام دوم
از کمند آب بالا رفتم
و خود را تا آسمان کشاندم.
با جام سوم
بر ابری ولگرد نشستم
و در چارسوی جهان به گردش درآمدم.
آنگاه ترا دیدم
که از پیش خدا بازمیگشتی
با پرسشی در چشم
و کتابی در دست
در "مضرات الکل"
و سرافکندم.
کاش از آن شراب
تو هم نوشیده بودی.
جامها را بهم میزدیم
"نوروزنامه"ی خیام را میخواندیم
و به هما آفرین میگفتیم
که دانهی انگور را به انسان هدیه داد.
بعد, پاچههای شلوار را بالا میزدیم
دست یکدیگر را میگرفتیم
و از پایاب
خود را به گیلاسها میرساندیم.
تو گوشواری سرخ میچیدی
و من بیواهمه فاش میکردم
که اول بار در چاردهسالگی
آبجو نوشیدم
در کافه پولونیا.
و امروز از خود میپرسم:
کی اولین جام را
با پسرم خواهم زد؟
پنجم مارس دوهزار
اشعار
۱- شمشیر در حوضخانه، ۲- در تمسکال چال، ۳- گوشبندهای سرخ، ۴- سه هدیه، ۵- فراموشی، ۶- آن سبیلِ هیتلری، ۷- بادهی باغبادران، ۸- شب، ۹- دیدار ماه، ۱۰- راز، ۱۱- گلسرخی برای پدرم، ۱۲- مرغ جان پدر، ۱۳- به نام پدر، ۱۴- فانوس خیال، ۱۵- قرآن خانوادگی، ۱۶- دیدار خمینی، ۱۷- مرگ در دريا، ۱۸- زخم معده، ۱۹- کلاه در باد، ۲۰- زبانهای پدرم، ۲۱- سرو ابرکوه
Comments