متن سخنرانی نیلوفر شیدمهر در جشن روز زن - برگزار کننده: مرکز راهنمای ایرانیان ونکوور
قصههایی از آن خود
سلام و درود نازنینان!
خوشحالم که در جمع شما هستم. با سپاس فراوان از مرکز راهنمای ایرانیان که مراسم زیبای امشب را به مناسبت روز جهانی زن ترتیب داده و مرا به این جشن فرخنده دعوت کردند.
در روز جهانی زن ما گرد هم آمدهایم تا در مورد زنان سخن بگوییم.
و از زنان و با صدای زنان در مورد زندگیهایشان قصه ساز کنیم.
من از کودکی شیفته قصه بودم. عمهای داشتم که پای قصههای شیرنش مینشستم و مادرم میگوید هر وقت به خرید میرفتیم و از من می پرسید چه میخواهم، به کتابهای داستان بچهها با تصاویر رنگی بر جلدشان اشاره میکردم و میگفتم: از اینها.
از نوجوانی هم خود به نوشتن داستان و شعر پرداختم و بر صحنههای نمایش نقش آفرینی کردم.
تا امروز همچنان در کار روایتم. گاهی این روایت شکل اثری ادبی میگیرد و گاهی پژوهشی اجتماعی و گاه جستاری تاریخی، فلسفی و روانشناسانه میشود. آنان که با آثار من آشنایی دارند میدانند که موضوع و جانمایه داستانها، جستارها و پژوهشهایم زندگی زنان است و قهرمان آنها زنانی که میشناختهام و روایتهایی که شنیدهام یا تخیل کردهام.
قهرمان داستانهای عمهام اغلب مردان و پسران بودند و اگر زن یا دختری حضور داشت، چه شاهزاده خانمی یا دختری فقیر، با رابطهاش با مردان هویت پیدا میکرد. یا معشوقی بود که عاشق برای به دست آوردنش قهرمانی میکرد و یا مادر، دختر یا خواهر قهرمان بود و برای این که او به هدفش دست یابد خودگذشتگی و جانفشانی میکرد. اوضاع در کتابهایی که در جوانی و نوجوانی میخواندم نیز بر همین قرار بود و زنان و دختران در آنها نقش کمرنگی داشتند و خودانگیخته، خودمختار و خودبایسته نبودند. ارزششان به زیبایی یا مادریشان بود و دستاوردی از آن خود نداشتند. در اشعار و داستان های نویسندگان ایرانی معاصر مرد تا دهه هفتاد شمسی هم زنان در موقعیتهای فرودست تصویر شده بودند. زنانی اسیر و پایمال شده که خود قادر نبودند دست به کاری زنند که غصه سرآید.
اما در تاریخ معاصر ما و جهان زنان مستقل با دست آوردهای خیرهکننده کم نیستند. پس چرا من برای نمونه در مورد آلِنوش طِریان بانوی اخترفیزیک ایران، مادر ستارهشناسی ایران و بنیانگذار نخستین رصدخانه فیزیک خورشیدی در ایران تازه همین چند سال پیش در فیسبوک خواندم؟ چرا کسی زندگینامه سیمین بهبهانی، سیمین دانشور، فروغ فرخزاد، شهرنوش پارسیپور و غزاله علیزاده و دیگران را ننوشته است؟ به غیر کتابی در مورد فروغ به قلم دکتر فرزانه میلانی. چرا چنین زنانی مستقل، توانا و آگاه از آثار ادبی نویسندگان و شعرای شهیر همچون عباس معروفی و سایه که در جوانی شانس آشناییشان را داشتم غایب بودند؟ به جایشان آیدا بود که خودسوزی کرد و نوشافرین که توان رها کردن خود از اسارت نداشت و گالیا که بی خبر از جور روزگار میرقصید.
مدتی است در کنار زندگینویسی و شعر و داستان، تاریخ هم تدریس می کنم. تاریخ نوعی قصهپردازی از وقایع است، نوعی روایتسازی که ناگزیر سوگیری خاصی دارد. سوگیری تاریخ مردمحور که قدمتی سه تا پنج هزار ساله دارد ناتوان نشان دادن زنان، در حاشیه قرار دادنشان و فرودست ساختنشان بوده است. در این روایتسازی، مردان اغلب آفریننده شخصیتهای زن و داستانهای زندگیشان بودهاند و به جای آنها سخن گفتهاند. این قصهها از تخیل مردان که خود را به شکل جنس برتر و فرمانروای قلمروهای کار و پیشرفت و مجری توسعه و آبادانی یا سربازان مدافعِ وطن بازنمایی کردهاند سرچشمه گرفتهاند و با جوهرِ قدرت و استیلا، منطقِ سرمایه و سود و زیباشناسیِ مردنوازانه نوشته شدهاند. زنان در این آثار منفعلند گویا هیچ نقشی در ساختن و پرداختن جهان ندارند. تعجبی ندارد که این داستانها جهان ما را این گونه رقم زدهاند که امروز در آتش جنگ، نسلکشی، فقر، نابرابری، بنیادگرایی و آز میسوزد و بحرانهای بسیاری از جمله بحرانهای زیستمحیطی را تجربه میکند. جهانی که استعمار، آپارتاید، امپراطوریگرایی، قلمروگشایی، اشغال و خشونت را مشروع میداند و زنان و کودکان آواره غزه و زنان و کودکان محروم و تحت ستمِ سراسر جهان را که در چمبره محاصره، اسارت، بیماری، گرسنگی، تعرض، تجاوز و مرگ قرار دارند فراموش کرده است. جهانی بیرحم که زن، کودک، زندگی، آزادی و عدالت را برنمیتابد و نماد ضعف، بیهودهگی، بیهدفی، بیبند و باری، میانمایگی و کاهلی میداند.
روز زن فرصتی است که تاریخ مذکر و روایتهایش را به پرسش بکشیم و واسازی کنیم. مانند این روایت که زنان در ریاضیات، علوم پایه و رشتههای فنی و مهندسی و همچنین اندیشهورزی، اندیشهپردازی، فلسفه و تفکر تجریدی و منطق قابلیت کمتری دارند. زنده یاد مریم میرزاخانی را به یاد آوریم که پوچی این استدلال بیپایه را نمایان کرد. یکی دیگر از این روایتهای دامنگستر و نادرست این است که ارزش زنان به زیبایی و جوانی و نقشِ مادری آنهاست. و دیگری این که کشاورزی و مشاغل مراقبتی، کارهایی که تامینکننده امنیت غذایی و سلامتی انسان و موجد حفظ و بازسازی زندگی و محیط زیست شامل همه موجودات زنده هستند کماهمیت و دونپایهاند. در روز زن شایسته است نه تنها از زنان نخبه، متخصص و مشهور که امتیاز اجتماعی این فرصت را به آنان داده است که ببالند نام ببریم، بلکه باید همچنین از زنان کشاورز و کارگر گمنام یعنی بخش بزرگی از زنان جهان که غذا و کالاهای مورد نیاز بشریت را تولید میکنند یاد کنیم.
قصهها از آغاز بشریت چگونگی زندگی انسان را رقم زدهاند. نظریههای بسیاری این ایده را مطرح کردهاند که تمدنهای انسانی به خاطر قابلیت انسان در قصهگویی شکل گرفته اند. روایتها نه تنها واقعیت زندگی ما را توصیف کرده بلکه نوع زندگی کردن و مناسبات خانوادگی، اجتماعی و حرفهای ما را ترسیم میکنند و حدود و صغور مجاز زندگی و مناسبات انسانی را تعیین میکنند. به ما میگوید چه خوب و چه بد است و ما چطور باید رفتار کنیم. به ما میگویند خود را چطور باید هویتیابی کنیم و ارزشهای زندگی ما چه باید باشند. همچنین به ما میگویند جایگاه ما کجاست، قابلیتهایمان کدامند و ارزشمان چقدر است. روایتها نگاه ما به خود و دیگری، نقشهای ما و حتی تخیل ما را شکل میدهند. روایتهای مردسالارانه زنان را از نگاهی متفاوت به خود و رقم زدن هویتشان آنچنان که دلخواه آنهاست، از تخیل ناممکنها و از زندگیهای بایستهشان محروم کردهاند. چه بسا زندگیهایی که به خاطر کمبود روایت یا روایتهای پوچ غالب نزیستهایم چون یا به مخیلهمان خطور نکرده یا خود را سانسور و محدود کردهایم.
ما نه تنها در میهن عزیزمان ایران بلکه همچنین در کشورهای توسعه یافته مانند کانادا هم سخت نیازمند روایتهای از آن خودیم، نیازمند الگوهای دیگرگونه زیستن. تا هستشی دیگرگونه را نه تنها برای کودکان و زنان بلکه برای همه انسانها، موجودات زنده، برای کره خاکیمان رقم زنند.
روز زن پس همچنین فرصتی است که همه ما کسانی که خود را با هویت زنانه بازیابی میکنیم روایتهای خود را با صدای خود ساز کنیم. قصههای ناگفته و فروخورده و پنهانماندهمان را. در این روز و هر روز ما باید خود را از واژگان، دستور زبان، قلم، مرکّب و بوطیقای مردمحورانه و از تغزل، نظم و نثرِ روایت مذکر پس بگیریم. ما باید هویت فردی و جمعی خود را به شکل مستقل و درونماندگار بازآفرینی کنیم. ما تواناییم و باید به هم نیرو بدهیم و به یکدیگر کمک کنیم تا سهممان را از زندگی بگیریم. ما باید دست هم را بگیریم و از حاشیهها به میدان بیاوریم تا میادین سخن و کنش اجتماعی-فرهنگی-سیاسی را از اشغال گفتمانهای مردمحور درآوریم. ما باید شهرزاده داستانهای هم باشیم. غزلهایمان را بخوانیم و سرودههایمان را آواز. تا زندگی ما و نسلهای آینده روشن شود.
روایتهای گوناگون ما که به هم بافته شوند، فرشی میشوند در پرواز که نه تنها زمین بلکه کهکشانها را درمینوردد.
گیسوان آزاد قصههای ما که به هم بافته شوند، تاریخ بایسته ما، تاریخ جهانی نو، جهانی شاد و در صلح و صفا را رقم خواهند زد.
دکتر نیلوفر شیدمهر – ونکوور - ۸ مارس ۲۰۲۴
نظرات