ایمان آقایاری

در سال‌های اخیر بسیار شنیده شده که مقامات قضایی حکومت اسلامی در ایران برای مخالفین و منتقدین، حکم به جنون و بستری در بیمارستان روانی داده‌اند. استفاده‌ی ابزاری از علم و نهادهای مدرن در جهت سرکوب، شیوه‌ی مشترک حکومت‌های سرکوب‌گر مدرن بوده و هست؛ اما توسل به این روش از سوی حکومتی که خود را نفی مدرنیته و پایانی بر علم‌گرایی و مادی‌گرایی می‌خوانَد، دلالت دیگری است بر غامض بودن مساله‌ی ایران.

در اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر استفاده از ابزار و تکنولوژی مدرن برای محو مخالفین، از تئوری‌های مدرن نیز به منظور بازپروری و جهت‌دهی به آنان استفاده می‌شد. علاقه‌ی مومنانه به نظریه‌ی «شرطی شدنِ واکنشی» ایوان پاولف یکی از نمونه‌های توجه حزب به مقولات پزشکی و روان‌پزشکی در آن سیستم است. مقامات از روان‌پزشکی به مثابه‌ی ابزاری برای سرکوب استفاده می‌کردند. به ناراضیانی که بر مبنای مباحث تئوریک وارد حوزه‌ی نقد می‌شدند، انگ اختلالات ذهنی می‌زدند و بر آن نام «مستی فلسفی» می‌گذاشتند. این قبیل سوءاستفاده‌ها از جانب رژیم‌های تمامیت‌خواه مدرن سکه‌ی رایج دوران بود.

حکومت ایران که انبانی از رذایلِ بعضاً ناهمگون است نیز علیرغم علم ستیزی، توسعه ستیزی و خصومتِ ذاتی با «مدرنیته‌ی سیاسی²»، استفاده‌ی گشاده دستانه‌ای از ابزارهای مدرن در راستای بقای خود و سرکوب و منکوب کردن مخالفان کرده و می‌کند. از این رو بالاخص در سالیان متأخر، خیزِ هیجانی‌‌تری به سمت بهره‌برداریِ ابزاری از پزشکی و روان‌پزشکی در امر محو و یا تمشیت معترضان برداشته است. طنز تلخ ماجرا، هم‌زمانی این پدیده با تلاشِ مصیبت‌بار برای تضعیف و به حاشیه راندنِ پزشکی از عرصه‌ی زندگی مردم، با برجسته کردنِ عناوینی چون «طب سنتی» است.

بیاییم با در نظر گرفتن ظاهرِ الفاظِ علمی‌ای که حکومت برای متهمان به کار می‌برد و از منظری دیگر به قضیه نگاه کنیم. دیوانگی یا جنون کلمات عامی هستند که معمولا از آن‌ها برای اشاره به حد اعلای بیماری‌های روانی استفاده می‌کنیم. دیوانه به شخصی اطلاق می‌شود که فاقد توانایی درک درست از پیرامون خود و انطباق با آن است. دیوانه فردی غیر عادی است. اما در شرایطی که همه چیز غیر عادی است، چه کسی دیوانه است؟ آیا کسی که نسبت به رویدادهای هراسناکِ عادی شده‌ی پیرامون خود، هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد، دچار اختلال روانی نشده است؟ آیا کسی که نسبت به درکِ رنج‌های خود و دیگران و ابراز واکنش در قبال آن، دچار کرختی شده به واقع فردِ سالمی است؟

باید گفت که در این ساحت جا برای هیچ نسبیتی باز نیست. معیارهای خوبی برای قضاوت وجود دارد. مشکل تنها اینجاست که قاضیان و دستگاهِ قضاوت در نقطه‌ی اشتباه واقع شده‌اند؛ در مرکزِ جنون. کسی که در وضعیتی غیر عادی رفتاری عادی دارد، قربانیِ یک سیستم جنون آمیز شده است و آن‌که در چنین وضعیتی غیر عادی رفتار می‌کند در تلاش است تا بندهای جنون را از دست و پای خود و دیگران بگسلاند.

ویتگنشتاین جمله‌ای با این مضمون دارد که «بیماریِ درمان‌ناپذیر، قاعده است». بر این اساس تمکین به قواعدِ بیمارگونِ حکومت جمهوری اسلامی، نشانگانِ یک بیماری لاعلاج است. اتفاقا کسانی که توسط سیستمِ بیمارِ حاکم، دیوانه خوانده می‌شوند انسان‌هایی دارای حسی از قضاوت اخلاقی، عاطفه، ادراک و شعور هستند. این افراد تنها نتوانسته و یا نخواسته‌اند که جنون را تاب بیاورند. اما تا روزی که این امرِ افسارگسیخته حاکمیت دارد و احکامِ رسمی در ستیز با حقایق، صادر شده‌ و اعلام ‌می‌شوند، تا روزی که الفاظ در چنگالِ دستگاهِ دروغ اسیرند و جانیان به کسوتِ قاضیان درآمده‌اند می‌توان گفت: زنده باد جنون، زنده باد دیوانگان.

۱_ "در ستایش دیوانگی" برگرفته از عنوان رساله‌ای از اراسموس، فیلسوف هلندی عصر رنسانس

۲_ اصطلاح و نام کتابی از موریس باربیه