آسو:

مهدی افروزمنش

آیا نزاع کنونی میان ایرانی­ها بر سر انتخاب سبک زندگی، به طور عام، و حجاب، به طور خاص، صرفاً کشمکشی سیاسی و ایدئولوژیک میان حکومت (قدرت حاکم و طرفدارانش) و مردم است یا چیزی فراتر از آن و مرتبط با دوئیتی تاریخی-اسطوره­ای که از دل مقوله‌ی حجاب سر برآورده است؟ به عبارت دیگر، آیا منازعه‌ی جاری صرفاً محدود به حجاب و بدنِ زن در جمهوری اسلامی است یا فراتر از آن و در حکم تنازعی تاریخی و سرنوشت­ساز بر سر سیطره‌ی نوعی نگاه به زندگی در بین ایرانیان است؟ در این نوشته می‌کوشم تا نشان دهم که نزاع بر سر مقوله‌ی دوم و از آن رو مهم است که می­تواند به نوعی رنسانس انسان ایرانی یا شکست دوباره‌ی تلاش­های فردگرایان در ایران بینجامد. این پدیده را می‌توان منازعه میان «جمع­گرایی شهادت­طلبانه» و «فردگرایی زندگی­طلبانه» دانست و برای هر کدام می­توان الگویی اسطوره­ای نیز یافت. مرگ «آرش» و زندگی «سیاوش». زندگی و مرگ این دو اسطوره‌ی محبوب در واقع بیانگر دو شکل کاملاً متفاوت از تلقی ایرانیان به زندگی است که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز نمایان شده است. در ادامه سعی خواهم کرد که دلایل این مدعا را شرح دهم، اما پیش از آن باید تفسیر خود از اسطوره‌های «آرش» و «سیاوش» را با خوانندگان در میان گذارم.

 

درود بر شهادت

«آرش» یا صورت­های اسطوره­ای او «ایرَش» و «آرَش­شیباتیر»، جنگجویی که به گفته‌ی بلعمی «اندر همه روی زمین از او تیراندازتر نبود»، و به ادعای ثعالبی رئیس تیردان­های ارتش ایران، بعد از ۱۲ سال محاصره‌ی ایران توسط تورانیان و در پی انعقاد معاهده‌ی صلح فرصت می­یابد که با پرتاب تیری مرز ایران را تعیین کند. ابوریحان و ثعالبی، به ترتیب، می­گویند که اسفندارمذ (فرشته) و منوچهر (پادشاه ایران) شیوه‌‌ی ساختن تیر را به آرش می­آموزانند. او بعد از آماده کردن تیر بر فراز کوه «اَیریوخْشَئوثه» رفت تا تیر را پرتاب کند.

برو به آدرس