آسو:

 فیلیپ رید

استادان دانشگاه اغلب چاره‌ای نداشته‌اند جز آنکه با مقالات دانشجویانی که مرتکب سرقت ادبی شده‌اند کنار بیایند، و تجربه‌ی من هم چیزی جز این نیست. این مشکل مدت‌هاست که فراگیر شده است. در نظرسنجیِ بی‌نامی از ده‌ها هزار دانشجو در آمریکا و کانادا، بیش از یک‌سوم از آن‌ها به ارتکاب نوعی سرقت ادبی اقرار کردند ــ تازه این نظرسنجی پیش از آن بود که برای ارائه‌ی تکلیفی که خودشان انجام نداده‌اند، تقریباً به‌طور کامل به چت جی‌پی‌تی دسترسی داشته باشند.

اخیراً چند سال رئیس دانشگاه بودم، و در این سِمَت واکنش‌ها به نقض صداقت آکادمیک را در علوم و ادبیات و هنرها زیر نظر گرفتم. تقریباً در تمام موارد سرقت ادبی، دفاع دانشجویان یکسان بود: چنین قصدی نداشتم. آنان اصرار داشتند که این کار نتیجه‌ی نوعی اشتباه، یادداشت‌برداریِ درهم‌برهم، یا درست نفهمیدن مقررات بوده است.

اتهام سرقت ادبی می‌تواند هولناک باشد. انکار چنین قصدی به شخص امکان می‌دهد که از این اتهام طفره برود. «شاید در عمل مقصر باشم، اما فریبکار نیستم!» اما آیا قصد و نیت نداشتن مهم است؟ آیا واقعاً هیچ قصدی در کار نبوده است؟ و این درباره‌ی شخصیت اخلاقیِ نویسنده به ما چه می‌گوید؟

ابتدا بیایید ببینیم که آیا نداشتن قصد و نیت مهم است یا نه. اخیراً یک استاد تاریخ در دانشگاه پرینستون در مقابل اتهام سرقت ادبیِ دنباله‌دار به دفاعی شبیه به همان دفاع دانشجویان متوسل شد: چنین قصدی نداشتم. جامعه‌ی علمی عمدتاً این مسئله را نادیده گرفت، شاید چون پای سیاست وسط بود (دانش‌پژوهی که چنین اتهاماتی زده بود در جبهه‌ی سیاسیِ مخالف با این استاد تاریخ قرار داشت). در پی آن، این استاد به همه گفت که از این کژرفتاری تبرئه شده است. اخیراً وقتی که رئیس دانشگاه هاروارد، پیش از استعفا، با اتهام سرقت ادبی مواجه شد، نظر دانشگاه این بود که او فقط در مورد «ارجاع ناکافی به منابع» و «همان حرف را، بدون استناد لازم، به زبان دیگری گفتن» مقصر بوده و هیچ سند و مدرکی مبنی بر «فریبکاری یا بی‌ملاحظگیِ عمدی» پیدا نشده است.

برو به آدرس