سالها پیش، بعد از قتل محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی توسط رژیم صدام حسین، یادداشتی نوشته بودم درباره نقش آیت الله خمینی در گرفتاری و قتل آنها، که نمی دانم آن را جایی چاپ کرده ام یا نه. به هر حال سواد آن را در میان نوشته هایم یافتم، و با نگاهی به کتاب «صحیفه امام» که سالها بعد از آن قتل چاپ شده، سندی یافتم که موید آن ماجراست. آن را هم بر آن یادداشت افزوده ام، که در زیر می بینید:
آقای خمینی در قتل محمد باقر صدر و خواهرش توسط صدام حسین  نقش اساسی ایفا کرده است. گزارشهای رسیده از منابع نزدیک به آقای خمینی می گویند سال گذشته [اوائل ۱۳۵۸] آقای صدر طی نامه و پیامی توسط مسافر، به آقای خمینی به او اطلاع داده که خود و خانواده اش از سوی رژیم صدام زیر فشار قرار گرفته اند تا از عراق خارج شوند. آقای صدر در آن نامه و طی آن پیام خصوصی از آقای خمینی درخواست کرده بود که: حالا که بحمدالله در ایران مستقر شده اید اجازه بدهید ما هم بیایم در خدمتتان... (نقل به معنی از راوی ثقه).
آقای خمینی در پاسخ به نامه و پیام خصوصی محمد باقر صدر، تلگرافی به وی فرستاد که رونوشت (بخشی از؟) آن در یکی از شماره های روزنامه اطلاعات خرداد ۱۳۵۸ نیز چاپ شد، و در آن از وی خواسته بود در عراق بماند و به مبارزات خود ادامه دهد. متن (کامل؟) این تلگراف را به نقل از کتاب «صحیفۀ امام»، ج ۷، ص ۴۲۲ (از انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران) در زیر می خوانید:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى صدر- دامت بركات
از قرار مسموع جنابعالى به واسطه بعض پیشامدها خیال هجرت از عراق دارید. این جانب از این امر نگران هستم. هجرت جنابعالى را از نجف اشرف مركز علوم اسلامى صلاح نمى‏دانم. امید است ان شاء اللَّه رفع نگرانى جنابعالى بشود. و السلام علیكم و رحمة اللَّه.» روح اللَّه الموسوی الخمینى».
 
دو سوال اساسی درباره پاسخ آقای خمینی به نامه و پیام خصوصی آقای صدر قابل توجه است :
اول این که چرا آقای خمینی پاسخ نامه و پیام را با نامه یا پیامی توسط حامل نامه یا دیگری به وی نفرستاد، و پاسخ نامه – پیام او را تلگراف کرد؟،
دوم: آیا آقای خمینی نمی دانسته که همه تلگراف ها در کشوری مثل عراق از سوی سازمان امنیت عراق کنترل می شده است؟
 
اجازه بدهید نخست به سوال دوم بپردازیم و پاسخی برای آن بیابیم:
آقای خمینی حتماً می دانست که همه تلگرافها توسط اداره امنیت عراق بازبینی و گزارش می شوند. خود او بارها از تضییقات و سانسور در عراق، و فشار بر روحانیان شیعه، گزارش کرده بود. بنابراین شکی نیست که انتخاب وسیله تلگراف از سوی آقای خمینی برای پاسخ به سوالی که از طریق مسافر و نامه خصوصی ارسال شده، با آگاهی کامل انجام شده است. 
اما چرا؟ پاسخ درستی نداریم، این قطعی است که آقای خمینی می دانست با فرستادن تلگراف برای آقای صدر، برای وی از سوی رژیم صدام حسین گرفتاری درست خواهد شد، و به نظر می رسد عالماً و عامداً قصد درست کردن چنین گرفتاری برای او را داشته است.
درمورد متن منتشر شده در صحیفه امام هم نمی دانیم که آیا متن کامل تلگراف است یا چیزی از آن افتاده یا افزوده شده. می دانیم که بعد از چاپ «صحیفه نور»، و انتشار برخی از نامه ها و یادداشتهای آقای خمینی که مطلوب نبود، آن را جمع آوری کردند و روایت دیگری – که در مواردی با صحیفه نور متفاوت است، با عنوان «صحیفه امام» منتشر کردند. من از راوی ثقه شنیدم که در متن اصلی تلگراف آقای خمینی به آقای صدر از جمله آمده بوده است که «... بمانید و به مبارزات خود ادامه دهید...» (نقل به معنی) و ظاهراً این عبارت در روایت صحیفه امام حذف شده است. 
 
بود و نبود این عبارت در تلگراف در اصل مطلب تفاوتی ایجاد نمی کند، که ارسال تلگراف در پاسخ به پیام و نامه ای خصوصی، نه تنها خلاف اخلاق و مغایر با شرافت انسانی است، بلکه فقط اجازه یک استنباط  از نحوه رفتار آقای خمینی در ارسال تلگراف باقی می گذارد، و آن این که آقای خمینی قصد ایجاد گرفتاری برای آقای صدر داشته است، اگرچه شاید گمان نمی کرده که رژیم صدام وی را به همراه خواهرش اعدام کنند. 
 
خمینی از طریق خانوادگی نیز با صدر منسوب بود. خواهر زاده صدر (خانم طباطبایی، خواهر صادق طباطبایی)، با احمد خمینی ازدواج کرد و عروس آقای خمینی به شمار می رفت. بسیاری از اشعاری که خمینی سروده، به همین بانو اهدا شده است.
در شرح حال های رسمی آقای خمینی نیز آمده است که محمد باقر صدر هنگام تبعید خمینی در نجف از هیچ گونه کمکی به وی خودداری نکرده بود و مرحوم محمد باقر صدر با اشاره به همان یاریها در زمان اقامت خمینی در نجف از وی درخواست اجازه کرده بود که به ایران برود.
 
درباره حسادت و کینه جویی های آقای خمینی بسیار نوشته اند، و من قصد ندارم رفتار آقای خمینی با آقای صدر و فراهم آوردن موجبات قتل او را به کینه جویی و حسادت وی ربط بدهم. اما ناگزیرم به چند نکته اشاره کنم. یکی این که رفتار آقای خمینی با کسانی که به او خدمت کرده بودند، بسیار سبعانه بود، به طور مثال رفتار وی با آیت الله کاظم شریعتمداری که هنگام گرفتاری اش در سالهای 1341 و 1342 در ایران، با کمک سرلشکر پاکروان رئیس وقت سازمان امنیت (که همه جز به نیکی از او یاد نکرده اند)، موجباتی را فراهم آورد که از اعدامش جلوگیری شد. سرلشکر پاکروان در اوان انقلاب به دستور آقای خمینی تیرباران شد (و به روایتی جسد او را به پشت اتومبیلی بستند و روی خیابانها کشیدند)، و آقای شریعتمداری را خلع لباس کردند، و من از پزشک شخصی شریعتمداری شنیدم که او را تهدید کرده بودند در صورت استنکاف از «عذرخواهی از امام» در حضور خودش به دخترش یا یکی از اعضای خانواده اش (تردیداز بنده است) تجاوز خواهند کرد. 
این نیز آشکاراست که خاندان صدر – چه در لبنان و عراق و چه در ایران – از احترامی ویژه در میان شیعیان برخوردار بودند، که آقای خمینی از آن برخوردار نبود. اگر به نوعی اریستوکراسی  یا اشرافیت درمیان روحانیان شیعه معتقد باشیم، خاندان صدرعاملی در کنار یکی دو خاندان دیگر، به یقین در ردیف اول چنین اشرافیتی  قرار می گیرد. 
به هر حال ما دقیقاً نمی دانیم که میان آقای باقر صدر و آقای خمینی چه گذشته بوده، که آقای خمینی برخلاف شرافت و وجدان انسانی چنین رفتاری با آقای صدر کرد، اما این را می دانیم که کینه چنان عمیق بوده که حتی پس از قتل محمد باقر صدر توسط رژیم صدام حسین، دو هفته ای طول کشید تا آقای خمینی – بنا به سیاستش و برای بهره برداری سیاسی – قتل یا شهادت آقای صدر را تسلیت گفت. 
بنا به گزارشها آقای صدر و خواهرش بنت الهدی در 19 فروردین 1359 کشته شدند. خبر آن بیست و یکم فروردین منتشر شد و آقای خمینی دوم اردیبهشت (12 روز بعد) پیامی به این مناسبت صادر کرد.
در مورد  دلخوریهای آقای خمینی از این خانواده مسائل دیگری هم وجود دارد که در این  مختصر نمی گنجد، از جمله این که وی از همکاری آقا موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان  و رئیس وقت مجلس آن کشور – با رژیم گذشته ایران به شدت ناراحت بود، و دور نیست که با انتشار اسناد محرمانه رژیم برکنار شده قذافی در لیبی، و اسناد محرمانه دولت ایران، این راز نیز آشکار گردد که آقای خمینی در ناپدید شدن موسی صدر (و احتمالاً) قتل وی توسط قذافی چه نقشی ایفا کرده است.
این قدر می دانیم که وقتی آقای موسی صدر در سفری به لیبی «ناپدید» شد، وزارت امور خارجه رژیم شاه رسماً و علناً خواهان پاسخگویی رژیم قذافی در لیبی شد. از روحانیان انقلابی هیچ صدایی برنخاست و روابط ایشان با قذافی تا سالی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار حسنه بود. 
در ضمن در «صحیفه» امام (جلد 3، ص 458) تلگرافی چاپ شده که ظاهراً آیت الله خمینی آن را برای یاسر عرفات فرستاده و در آن خواهان دریافت خبر سلامتی موسی صدر شده است. در مشخصات تلگراف آمده است: «زمان: شهریور 1357/ شوال 1398» و در موضوع آن (خارج از متن تلگراف) آمده است «مفقود شدن امام موسی صدر».
اما در متن تلگراف هیچ اشاره ای به مفقود شدن امام موسی صدر ندارد و از این جالب تر این که در پاورقی همین صفحه اشاره شده که این تلگراف در «صحیفه نور» در ذیل تاریخ 2/7/56 آمده است که ربطی به مفقود شدن امام موسی صدر ندارد. 
این هم از همان مواردی است که به نظر می رسد ناشران «صحیفه نور» دست به تاریخ سازی و حذف و جانشینی و جعل در اسناد تاریخی زده اند.