اینروزها، حوادث مهم و پر سر و صدائی در حال وقوع است که از گذشته ای نه چندان دور ریشه برگرفته و هنوز ادامه دارد حوادثی، نه مجزا و منفرد و جدا از حوادث دیگر، همچنانکه بنظر میرسند.  ترور سردار حضرت ولایت، حاج قاسم سلیمانی، مثال خوبی ست، واقعه ای حادث شده در گذشه  امروز محور گفتمان سیاسی در سطح بین المللی است. چرا که ترور سلیمانی در ارتباط قرار گرفته است با ترور دانالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب امریکا، که تا چند روز دیگر فرمان عظیم ترین ساختار قدرت در سراسر تاریخ بشر را بدست میگیرد..این حادثه، خود یکی از مجموعه حوادث و یا تعییر و تحولاتی ست که شکل و شمایل روابط اجتماعی را، در سطح ملی و بین المللی، تعین و تعریف میکند. شکست فضیحت بار بشار اسد را بنگرید، کمتر کسی را میابی که آنرا شکست سیاستهای سلطه جویانه حکومت ولایت فقیه برهبری آخوند خامنه ای بشمار نیاورد و، بطور کلی، مقدمه ای بر خلق خاورمیانه ای جدید تلقی نکند.

همزمان حوادثی دیگری هم رخ میده، از جمله پایانگیری، کشتار و تخریب و ویرانی  درغزه و تبادل گروگانهای اسرائیلی و امریکایی با زندانیان حماس در اسرائیل. ناتانیاهو امضای خود را در پای قراردادی نهاد که هشت ماه پیش، از پذیرش آن سر باز زد و در این مدت به خشونت و خونریزی ادامه داد بآن امید که ساختار حماس را از بیخ و بن بر کند. چرا که نخست وزیر اسرائیل، نقش حکومت جمهوری اسلامی در حمله هفتم اکتبر و قتل شهروندان اسرائیلی رانکار ناپذیر میداند. چه، اگر دلارهای آخوندهای ایران نبود، هرچند بر ضد سنت، هرگز، حماس نمیتوانست به نیرویی منسجم با رزمندگانی آماده رزم در شبکه های زیر زمینی تبدیل شود. نیرویی که بتواند اسرائیل را مورد حمله قرار دهد و دست بقتل عام شهروندان غیرنظامی بزنند. پس فرود آوردن ضربه کاری حتی کشنده بر حماس، ضربه ای بود که نتانیاهو بر پیکر حکومت اسلامی .وارد مینمود.

اما، اسرائیل  حزب الله لبنان، دیگر بازوی اختاپوس را همچون حماس کوتاه و عملا، بیش از نیمی از حزب الله را، بعنوان یک سازمان شبه نظامی ویران نمود، خسارتی بزرگ که نه تنها مادیست بلکه ضربه ای ست بر پیکر اعتبار و حرمت احکام شریعت اسلامی. نیروهای شبه نظامی حشد شعبی هم در عراق و حوثی ها، در یمن، نیز، در حال گریز از میدان جنگ با اسرائیل اند بامید بقا. واقایعی که در اندک زمانی حکومت آخوندی با از دست دادن نیروهای نیابتی بضعف و رنجوری کشانده شده است.

اما، تیره روزی علتیدن در منجلب فلاکت و فقر و بدبختی، در جامعه ما ادامه خواهد یافت تا زمانیکه آخوندها بر فرازمنبر قدرت خطبه خوانی میکنند و خطبه دین را با خطبه سیاست در هم میآمیزند. اول، خطبه دین را بیان کنند و زمینه را برای ارائه خطبه سیاسی آماده میسازد. 45 سال است که روزهای جمعه در سراسر کشور امامهای جمعه بر فراز منبر قدرت صعود نموده و خطبه دین و قدرت را میخوانند. بدون آنکه هرگز امیختن این دو با یکدیگر و عواقبی که ببار میاورد و در شکلی که ظاهر میشود، موردبحث قرار دهد. در این سکوت البته که نهفته است پیام فراخوان بسوی تسلیم و اطاعت از احکام الهی.

 چه بخواهیم و یا نه، یکتائی و یگانگی دین و قدرت یکی از ویژهگیهای برجسته یک جامعه دینی ست. بی انکه عمیقتر وارد بحث شویم، واقعیت آن است که قبل از آنکه به دیگر روابط اجتماعی بخصوص، روابط تولیدی شویم، باید به روابط دینی در جامعه بپردازیم. چون دینمداران حرفه ای، فقیه و آخوند و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه هستند که بر ما حکومت میکنند. در 45 سال گذشته، حکومت دین بواسطه اقشر آخوند معمم در اتحا با آخوندهای مکلا،  توانست تمامی عرصه های اجتماعی را در تبعیت از دین سامان دهند: اول با تغییر در سلسله مراتب نظام بروکراسی و سپس، دگرگون سازی توزیع قدرت و اقتدار در خدمت تعمیق و توسعه دین، با بکارگیری تمامی منابع مادی که نظام بدین منظور هر اندازه از هزینه را تحمل میکرد..

طول عمر و بقای نظام را باید به حضور دین در اذهان عمومی و رابطه دل نشینی دانست که مردم با دین  بعنوان ملحا و پناهگاه و سعادت در این جهان و رستگاری در جهان ماورائی ،نسبت داد. البته که کمتر کسی آگاهانه و با اراده آزاد دین را بر میگزیند. بمحض ورود باین جهان، دین است که ما را بر میگزیند. این واقعیتی ست که بدان بتدریج آگاه میشویم،  بدون آنکه کمترین شناختی با آن داشته باشیم.

اگر جامعه ما در سراشیب سقوط ذلت و خواری و فقر فلاکت قرار گرفته، برخاسته است از دینی که گرامی و مقدس می پنداشتیم و برای آن مقام و منزلتی ورای دنیای مادی باور داشتیم. هرگز باین واقعیت نیاندیشیده بودیم و هنوزهم تمایلی به آگاهی از آن نیسیتم که چه تحولات و تغییراتی بوجود میاید اگر دین با قدرت یکی و یگانه و غیر قابل تشخیص از نهاد قدرت شود.

وقتی به آخوند خامنه ای مینگری  با عمامه ای سیاه بر سریک آخوند مینگری، و یا به عمامه ای بعظمت تاج بر سر یک پادشاه، به کدامیک میگری بمثابه نمادی دین یو بکدام یک بمثابه نماد قدرت. آیا میتوانی بگوئی که وقتی که او سخن میگوید از زبان دین سخن میگوید یا از زبان قدرت؟ این بدان معناست که اگر، جامعه ما در سراشیب سقوط قدرت قرار گرفته است ناشی از عدم آگاهی به عواقب ونتایج یکتائی و یگانگی دین با قدرت بوده است. تردید مدار در صورت کوچکترین آگاهی باحکام شریعت اسلامی که تحت سلطه آن بر جامعه، دیگر جائی برای اراده معطوف بازادی یافت نمشود و، در واقع، آنرا باراده معطوف به عبودیت و بندگی، تسلیم و اطاعت تبدیل میکند. اگر مردم از هر قشر و طبقه با چشمهای بسته دهانها را گشوده فریاد میکشیدند الله اکبر ویا آزادی استقلال جمهوری اسلامی. اگر میدانستند از آن لحظه که دین بر مسند قدرت صعود منماید، همه آن اعمالی که بدان بدلخواه و یا آزادنه دست میزدی، باعمال و رفتاری تبدیل میشوند اجباری، وقتی سخن دین و قدرت، از یک دهان بر زبان رانده میشود

مثلا، حجاب زنان قبل ازصعود فقیه بر منبر قدرت، رفتاری بود دلبخواهی و گزینشی محسوب میشد معطوف به اراده ازادی، در حالیکه پس از صعود دین بر منبر قدرت که فقیه نماد و تبلور ان بود، حجاب زنان بیک رفتار اجباری تبدیل کردید، رفتاری که امتناع از عمل بدان بدان با تنبیه و مجازات روی در روی قرارگرفت، قاعده ای که بسیاری از رفتارها و روابط اجتماعی را، از قلمرو اراده معطوف بآزادی به قلمرو معطوف به عبودیت و بندگی و یا اجبار و زورگوئی انتقال داد.

البته، در شرایط کنونی، پس از 45 سال حکومت فقیه، که تحت آن؛ دین از یک واقعیت ذهنی بیک واقعیت عینی تبدیل گردیده است، میتواند در عمل تجربه و مورد ازمایش، سنجش و اندازه گیری قرار گیرد. در حال حاضر میتوان با اطمینان خاطر کفت که بخش بزرگی از جامعه به چیستی و چکونگی اجکام شریعتی با آگاهی بیشتر مینگرند. چه بسا هم اکنون بسیاری از تعلقات دینی، خود را رها ساخته و یا با تعصب و غیرت کمتری  بافسانه ها و اسطوره های دینی مینگرند. شاهد بر این مدعا، افزایش آگاهی به ماهیت دین، چیزی نیست مگر ظهور شعار زن زندگی آزادی. شعاری که نظام را وادار ساخته است بدان با اهدای کفن به مهمان برنامه در صدا و سیمای نطام به هادی عامل، بمعرض نمایش گزارد که به جامعه نشان دهد که  نظام حاکم چه ارزشی برای زندگی قائل است. چه هدیه بزرگی ست مردگی وترک زندگی که مردگی ست آغاز زندگی  بسیار اندکند آنان که پیاده سازی شریعت اسلامی را بر جامعه ترجیح میدهند. اما، تردید مدار که اکثریت شهرونندان خواهان چیزی هستند که احکام شریعت اسلام با آن در تضاد و خصومتی ست آشتی ناپذیر، آزادی که نمیتواند در کنار اسارت و بندگی،  بزندگی ادامه بدهد. چه باک اگر باور به شعار زن زندگی آزادی را کیش خود بدانیم، کیشی نوین در تضاد وخصومت پایان ناپذیر با کیش خشونت و کین خواهی و تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com