گراناز موسوی

آیا کسی که با پاسپورت صادره از همین نظام سفر می‌کند و به تبع، قوانین دارندگی مدرک را رعایت، عملا به «اینا» مشروعیت نمی‌دهد؟

کسانی که جریمه می‌پردازند چی؟ آن‌هایی که وکیل می‌گیرند تا کارهای قانونی‌شان در دادگاه‌ها انجام شود و از خودشان ذیل همین قوانین دفاع کنند چه طور؟

ایرانیانی که برای انجام امور کنسولی سراغ سفارت می‌روند چی؟

کسانی که از سوبسید‌های دولت به هر شکلی استفاده می‌کنند؟ کارمندان ادارات دولتی و نیمه دولتی؟ ارگان‌های خصوصی که موظف به کسب مجوزند؟

واقعیت این است که ما داریم درین نظام فعلی زندگی می‌کنیم.  آلترناتیو جانمان را هم دیدیم: سیرک وکالت بازی و شلم شوربای ائتلاف که خسته نباشیم برآیند چل‌سال بالیدن نخبه‌های اپوزیسیون پرمدعا بود. این از این.

خارج یا داخل، سرنوشتمان به هم گره خورده. بالام جان! رای دادن و کوشش برای بالا کشیدن یک بابایی که شاید شاید کنارش همه‌ی این‌ها بهبود نسبی حاصل کند فقط کار بد بد است؟

همیشه اسم ساقی بد در می‌ره اما نشئه‌ی محل امام‌زاده‌ست هان؟؟

شاید یکی بگوید برای انجام امور حیاتی که ناچاریم به آن حرجی نیست و تباینی با مخالفت مدنی و جبهه‌ی امتناع ندارد. قبول!

مخاطبان اکثریتی محصولات فرهنگی ساخت داخل چه‌طور؟ این‌همه فیلم و سریال و نماهنگ و آهنگ و پوستر و تئاتر، همه تعطیل؟ ورزش چه طور؟ دانشگاه‌ها؟ مراکز تحقیقاتی و علمی؟

یعنی ما شهروند خوب و گوگولی هستیم اگر در حد سدّ جوع و حیات و ممات از حوزه‌های به هر نحوی ذیل نظام استفاده کنیم؟ بقیه همه به نوعی کانفورمیستند؟

بالاخره یا رای‌ها شمرده می‌شود یا نه. جمع ضدین که محال است نه؟

اگر شمرده می‌شود که فبها.

اگر شمرده نمی‌شود و کلا تقلب است سر تا ته، که خب کاری ندارد رای‌های نداده را هم حساب می کنند و یک رقم شرووری هم اعلام می‌کنند: مشارکت ۷۲ درصد.

انقدر دست دوستان به نفرت پراکنی نسبت به کوشندگان مسیر بهبود گرم است که یادشان می‌رود قبل از نفرت از رای دهندگان، بهتر است از پدر و مادرشان متنفر باشند که ایرانی به دنیاشان آورده‌اند. درهم است بالام جان. نمی‌شه سوا کنی. با تاریخ و جغرافیات درآمیخته. همان نجات دهنده‌ی گوگولی‌ت هم پریروز جناب نوری را با سلام و صلوات پس فرستاد. حالا تو هی وخامت بطلب و بنشین به انتظار که حکومت نزد جهان بی‌اعتبار شود.

(شلیک خنده‌ی حضار فضا را در هم شکست)

تکمله: برای من یکی مآلاً صلاح ایران مهم است. صد سال بعد هیچ‌کس این مرافعه‌ها را به یاد نمی‌آورد و به پاشنه‌ی چپش هم نیست.

من بهبود وضعیت ایران را می‌خواهم در مسیر کسب آزادی, مشروط به استقلال. اگر شده هر روز صبح اشک‌هام رو پاک کنم و با دم سگ سرمه به چشمانم بکشم و رو به تهران دودگرفته بگویم:

ای جان! همین طوری که هستی هم می‌خواهمت. با هم یک کاریش می‌کنیم.