آتش طور کجاست؟
منوچهرکوهن
و
خاک
لبریز دلهره ،
اضطراب
لرزش
شب کدامست ؟
روز کجاست ؟
وادی ایمن کدامست ؟
عصای موسی کجاست ؟
آیا فقط در میان اوراق کتاب مقدس؟
کاش واژه ای بودم
ساکن در برگهای وادی ایمن
دریغا
ای خاک ، ای زمین
ترا چه شد؟
به خشم آمدی؟
یا به وجد؟
آدمیان را به گور فرا خواندی ؟
یا به سور ؟
استخوانهایم ؛ دنده هایم ؛ پاهایم
می لرزند
دیدگانم ترک بر می دارد
دلم می شکافد
و جانم فرو می ریزد
اما می دانم تو می آیی
می آیی در عین ماتم
در بحبوحه ی مرگ و نیستی
با نور و شور هستی
می دانم می آیی
و باز زندگی جوانه می زند
و عشق می روید
شادا ؛
سرود پرنده
و رقص جنگل
###
عصای موسی عجب مسافرِ زمانی بوده ـــ یعنی از حضرت آدم (وی از بهشت به زمین آورده و آن از عوسج بهشتی ـــ درختی شبیه به انار بوده است) به شعیب (از نوادگانِ ابراهیم، در ۲۴۲ سالگی فوت می کند) رسیده و سپس به موسی، در آخر پیشِ محمدِ باقر (امام پنجم شیعیان) می ماند.